Tuesday, December 3, 2013

اخلاق و ادب


بسم الله الرحمن الرحیم


اخلاق و ادب

مشکلات فرهنگیِ هیچ جامعه ای یکشبه به وجود نیامده و یک شبه هم از بین نخواهد رفت. روندی که طی گردیده تا معضل فرهنگی در جامعه ای نهادینه شود، گاهی سالیان درازی را پشت سر گذاشته است. به همین دلیل است که برخوردها ی ایجابی در محو آنها، قبل از آنکه مشکلات به درستی تبیین گردند، اثری معکوس خواهد داشت. به تحقیق، بررسی ریشه هر معضل بخش عمده ی از اصلاح آن خواهد بود.
فرهنگ و زبان فارسی گنجینه ی گرانبهای این مرز و بوم است. اما به نظر می رسد تنها دل در گرو این گنجینه ی عظیم داشتن، نمی تواند ضامن اعتلای فرهنگی ما باشد. برای نمونه به یک مورد اشاره خواهم کرد.

محدوده ی معنایی بسیاری از لغاتی که ما در روز به کار می بریم، ممکن است چیزی متفاوت از آنچه دیگران فهم می کنند باشد و برعکس. در واقع برداشت ها از یک لغت متفاوت است. این ضعف بزرگ زبان و فرهنگ ماست. ما برای بسیاری از کلمه ها، درک مشترکی نداریم و این خود مهمترین عامل بروز سوء تفاهمات بین فرهنگی است. علت هم در عدم تبیین معنای حقیقی یا اختصاص داده شده برای هر کلمه برای عموم جامعه و تبعیت محض از نصوصِ منظوم و منثور قدیم است.
"ادب مرد به ز دولت اوست" ذکر نمونه ای از همان گنجینه ی با ارزش است. جمله ای که از خرداد 88 و پس از آن مناظره ی جنجالی بیشتر بر سر زبان ها افتاد. سعدی شیراز آورده است که : لقمان را گفتند ادب از که اموختی.گفت از بی ادبان. جمله ای که همه ی ما از دوران ابتدایی به خاطر داریم.
در دو مثالی که ذکر شد مراد نویسنده از ادب به احتمال زیاد اخلاق بوده است.
شاید در دوره ی زمانی حیات نویسنده هنوز به صورت کامل مرز میان اخلاق و ادب آشکار نبوده است. اما خطای بزرگ آن است که متولیان فرهنگی و به خصوص آموزش و پرورش ما، به جای بسط و شرح این تفاوت برای دانش آموزان و عموم مردم، اتفاقا" معنای اشتباه ادب را آموزش می دهند. معلمانی که برای تدریس تعلیم ندیده اند، و بار فلسفی، علمی با خود به دوش نمی کشند، سخن شیخ اجل را در باب ادب، با کمال تاسف رعایت عرف جامعه معنا می کنند: احترام گذاشتن، سلام کردن، مودب بودن، تعارف کردن، تشکر کردن، از جای برخاستن به هنگام ورود فرد تازه وارد! این چنین است که با سرعتی شگفت به سمت دورویی و چاپلوسی و ریا روانیم و پیوسته به دنبال مقصر هستیم. به هیچ کجا هم که دستمان بند نباشد آخر سر حکومت را، آنهم با تمِ پسا روشنفکرانه، مقصر می دانیم. اما مشخص نمی کنیم که کجای راه را اشتباه رفته ایم. یاد گرفته ایم تنها و تنها به سعدی و حافظ و مولانا بنازیم.اما یکی نیامده حرف آنها را امروزی کند. مراد آنها را امروزی کند.ملی گرایی مان هم یکباره گل می کند که مبادا مثلا" ترکیه مولانا را از ما بدزدد!
وقتی متولیان فرهنگ از روی غفلت اینگونه اخلاق اجتماعی را به باد می دهند، خانوده ها دیگر کاملا" خود را محق می دانند که تنها فرزندی تربیت کنند که مقبول اجتماع افتد و گلیم اش را از آب آلوده بیرون بکشد. فرزندی تربیت کنند که مودب باشد! مودب بودن فرزندان آنها مایه ی مباهات خانواده شان خواهد بود.
قصدم از آنچه گذشت ترویج بی ادبی در اجتماع نیست. جلوگیری از ترویج بی اخلاقی است آن هم به نام ادب. همانگونه که آمد باید تلاشی صورت گیرد تا همگان درکی مشترک از یک کلمه داشته باشند. یکی از آن موارد ادب و اخلاق است که باید به خوبی معنی شوند. آنچه می آید توضیح مختصری درباره ی این دو واژه است.
ادب در نفس خود صاحب ارزش نیست. ادب وسیله ایست که ارتباط های ما را در جامعه میسر می سازد. ما ادب را به کار می گیریم تا احتراممان را نشان دهیم. در واقع ادب ابزاری است برای رسیدن به هدف. اشکال آنجا بروز می نماید که ما این ابزار را هدف می انگاریم!
از آن جهت که ادب ابزار است شکل اش در نقاط مختلف دنیا و در خرده فرهنگ های گوناگون متفاوت است و حتی گاهی متضاد! خانواده ها با "باید و نبایدها" ادب را به فرزندانشان آموزش می دهند. فرآیندی که در پسِ تکرار به عادت تبدیل می شوند. عادت هایی که بسیار کارا و کار راه انداز تجربه می شوند. در واقع شیک سلام کردن، احترام گذاشتن و مبادی آداب بودن ظاهری بیش نیست. ظاهری که ممکن است نشان دهنده ی پلیدی درون نباشد. با من موافق خواهید بود که یک دهاتی زمخت ِ با شرف، شرف دارد به یک جنتلمن مبادی آداب بی شرف. چیزی که حتی با وجود باور داشتنمان باز هم ما را در معلادلات روزمره دچار اشتباه می کند.
اما اخلاق، بر خلاف ادب، هدف است. نسبی هم نیست. دزدی کردن در همه جای این دنیا مذموم است. دروغ نگفتن همه جا اخلاقی است. (کلیتش اخلاقی است. اینجا نمی خواهم به موارد استثنا برسم. می خواهم تفاوت اخلاق و ادب را بیان کنم.)
دورویی آنجا زاده می شود که که به جای نهادینه شدن اخلاق، از ظاهر ادب برای نشان دادن آنکه با اخلاق هستیم، استفاده کنیم. بدانیم که اگر کسی آداب جمعی را رعایت نکرد، هر چند به جمع بربِخورد، مرتکب عمل غیر اخلاقی نشده است.اینکه عرف جامعه ای با جامعه ی دیگر متفاوت است، نشان از نسبی بودن آن دارد. بیشتر از همه باید در پی فلسفه ی عرف ها بود تا تن دادن به آنها. اگر شخصی سنت اجتماعی را رعایت نمی کند، یا به عرفی پایبند نیست، الزاما" بدان معنی نیست که عمل غیر اخلاقی انجام می دهد. ما بیشتر باید عمل مودبانه ای را نکوهش کنیم و از آن خود را مبرا نماییم، که تنها به دنبال کسب مقبولیت و ظاهر سازی است.
چاره ای نیست. برای گذران دنیا باید ادب را آموزش داد وبدان عمل کرد، اما هم زمان باید بر رعایت اخلاق و نهادینه شدن آن تاکید داشت. اخلاقی که می بایست پشتوانه ی فلسفی مقبولی داشته داشته باشد. بفهمیم که چرا نباید دروغ گفت و یا دزدی نکرد. بفهمیم که چرا باید برای دیگران آنچه برای خود دوست نداریم، دوست نداشته باشیم. در ان صورت است که ادب به پشتوانه اخلاق مجهز خواهد شد. وگرنه نتیجه اش همان می شود که شده: چاپلوسی و ریاکاری و زبان بازی: چاکری و نوکری و مخلصی و فدا شدن و به قربان رفتن! دروغ هایی پیاپی برای کسب موقعیت بهتر! دست به سینه بودن و تعظیم کردن. تعارف کردن و راه دادن به دیگری که جلوتر رود.مخلص کلام:همان لیدیز فرست تصنعی است. همه آنها برای آن است که دیگران با ظاهر مودبانه ام بفهمند که خوبم و احترام و مقبولیت بیشتری پیدا کنم.
امیدم آن است که نوشته ی حاضر بابی باشد در جهت تعمق بیشتر در معانی واژگان و به خصوص در جهت آشکار کردن تفاوت میان ادب و اخلاق.