Wednesday, January 29, 2014

امت واحده (2)

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

                                                            امت واحده (2)

                                                               
می دانم که تجربه ی حضور در دو نماز جمعه ی مدینه و مکه آنقدر کافی نیست که به تفکیک مکتب مدینه از مکه قائل باشم. شاید شما خواننده ی گرامی بیشتر در این باره اطلاع داشته باشی. اما حال و هوای مذهبی این دو شهر به گونه ای موید گمانم بود.

نماز جمعه ی مکه در میان جمع کثیری از نمازگزاران برپا شد.از چنین نمازجمعه ای در جوار مسجد الحرام، این مقدس ترین مکان برای مسلمانان و در حضور آن جمعیت عظیم، انتظار بالایی می رفت. انتظاری که به عقیده ی من اصلا" برآورده نشد!

خطیب در ابتدا در اهمیت ایمان صحبت به میان آورد. انسان بدون ایمان را مانند حیوانات خواند و تکنولوژی بدون آن را بی ارزش دانست. سپس در اهمیت استواری بنیاد خانواده و حفظ حریم آن تاکید کرد. تاکید هایی بی هیچ درکی از مفاهیم روانشناسی و تحلیل شرایط در دنیای جدید و نحوه ی مواجهه با فرهنگ های دیگر.

نمی توانم درک کنم اینگونه سخنرانی بدون در نظر گرفتن شرایط روز دنیا به چه کار می آید. به کار که نمی آید هیچ، اتفاقا" بدبختی مسلمانان همین جاهاست. به جای تشویق بر داشتن تکنولوژی با صبغه ی ایمانی و تهییج جامعه به تلاش برای رسیدن به آن، تنها نفی می کند و باز می دارد. نتیجه آن می شود که عربستان (و دنیای اسلام) تنها مصرف کننده ی لوکس ترین تکنولوژی هایی هستند که که اتفاقا" مصداقِ سخنان سخنران است.تنها در نظر گرفتن سیستم صوتی که صدای خطیب را منتشر می کرد کافی بود تا بفهمیم چگونه خودش در حال استفاده از تکنولوژی است که به احتمال زیاد ساخت ژاپن است! اگر راست می گفت و خود به حرف هایش عامل بود، امروز هم مثل 1400 سال پیش باید داد می زد تا مخاطبان صدایش را بشنوند!

در جمعی که مسلمانان از تمام دنیا جمع شده اند به جای ایجاد جنبش و تلاش برای بهتر شدن کیفیت زندگی و پیدا کردن جایگاه واقعی دنیای اسلام در جهان کنونی، تنها نفی می کنیم. به این فکر نمی کنیم که چرا خودمان صاحب تکنولوژی نیستیم که باید به سراغ دیگران برویم. تنها می گوییم استفاده نکنیم. تنها می گوییم انها حیوان هستند. و چه کسی هم می گوید! کسی که خود در حال استفاده کردن از بالاترین نوع آن است.

تا انتهای سخنرانی تحمل کردم و افسوس خوردم که از چه ظرفیت عظیمی چشم پوشی می شود. هر کدام از زائرین می توانستند پیغامبری برای اعتلای جهان اسلام به سوی سرزمین خویش باشند. امتی پیشرو و اهل تفکر و به دنبال سعی و تلاش برای بهبود زندگی و رسیدن به خیر دنیا و آخرت. اما تمام این امید ها نقش بر آب شد. در حالی که به علت ازدیاد جمعیت، بیرون از مسجد الحرام و زیر برج های "ابراج البیت" ( چندین برج که شامل برجی به نام برج ساعت به ارتفاع 600 متر است که بر کعبه آوار شده و خود نماینده ی تمام تکنولوژی ای است که خطیب در نکوهش آن سخن می گفت) نشسته بودم و برای نماز آماده می شدم که خطیب در دعاهای انتهای نماز از خدا برای پیروزی در سوریه طلب یاری نمود! غمبار بود.

نمی دانم چرا هیچ کس واکنش نشان نداد؟ بیشتر نمی دانم چرا همه اقتدا کردند؟ آیا برای ثواب بردن و از فیض نماز جمعه بهره مند شدن باید پشت سر هر کسی که جلو ایستاده اقتدا کرد؟ آیا چون نماز جمعه واجب است باید حتما" اقتدا کرد؟ (این تنها به دنبال بهشت بودن بد دردی است برای امت اسلام. به راحتی می توان فریفت مردمی را که یاد نگرفته اند فکر کنند.)

به نظر اینجانب امام جمعه ای که به جای تاکید بر عدم خونریزی و پافشاری بر صلح و ارئه راهکار سیاسی برای حل مناقشه، از خدا طلب پیروزی می کند و به جای در نظر گرفتن منفعت کل جهان اسلام به منفعت حکومت سعودی بیندیشد شایسته ی امام جمعه بودن نیست. و چقدر این نماز جمعه دور بود از نماز جمعه ی مدینه. امام جمعه ی مدینه از مسلمان کشی بغض در گلو داشت و این یکی بر ریختن خون حریص بود.

به جای دو رکعت نماز جمعه دو رکعت نماز در همراهی جمعیت خواندم و نماز ظهر را پس از نماز جمعه خواندم. بگذار تا ثواب نماز جمعه برای همه ی کسانی باشد که خیال می کنند چه ثوابی برده اند! لحظه های خوبی نبود. بیشتر و بیشتر یقین پیدا کردم که بدبختی ما مسلمانان از خود ماست. از خود ماست که فکر نمی کنیم. از خود ماست که کار نمی کنیم و از خود ماست که اینگونه افراد خطیبان جمعه ی مسجد الحرام اند!

در چنین لحظه هایی خود را در میان برج های سر به فلک کشیده و مارک های آمریکایی-اروپایی یافتن اصلا" جالب نبود. از رولکس گرفته تا KFC. از پپسی تا هتل اینتر کنتینانتال که نمی دانم چگونه خانه ی توحید (دار التوحید) نام گرفته بود! از هتل هیلتون تا برج مخوف ساعت به سبک لندنی اش و آن علامت هلال رو به بالا که در بلند ترین ارتفاع و برفراز همه چیز نصب شده بود. همه این مارک ها در شعاع کمی از خانه ی خدا واقع شده اند و در این میان چه مهجور است خانه ی سیاهپوش کعبه.

                                                                     
( آن روز گذشت و تنها دغدغه ی این باقی ماند که درباره اش بنویسم. خدا را شکر که این فرصت پیدا شد.)

***********************************************************************************

در دینی که به دفعات به تفکر و تعقل سفارش کرده، مواجهه با چنین اتمسفری از جمود فکری آن هم در قلب دنیای اسلام، مکه مکرمه، نا امید کننده است.تاریخ بیانگر آن است که در قرن هایی که اسلام در اوج بوده به هیچ وجه اینچنین شرایطی از تخدیر و رکود حکم فرما نبوده است.

چه شده است که مسلمانان وارد تحلیل نمی شوند. در سطح متن و سنت مانده اند و به عمق و معنا دست پیدا نمی کنند؟ چه شده است که قدرت استنتاج از آنها سلب شده است و اراده ای برای سنجیدن شرایط صدر اسلام و دنیای کنونی وجود ندارد تا بتوانیم بهتر زندگی کنیم و پیشرو باشیم. به جای آنکه سنت پیامبر را در زمان خود و 1400 سال پیش ارزیابی کنیم و بفهمیم جناب ایشان در جامعه ی خود چه تحولی به وجود اورده است و بدین ترتیب اسلوبی را استنتاج کنیم که راهگشایی زندگی کنونی ما باشد، رمز سعادت را رجوع به صدر اسلام تعریف می کنیم و همزمان از صدر اسلام تنها رفتار شبیه به آن زمان را مورد تاکید قرار می دهیم. فکر می کنیم با چوب مسواک زدن ثواب دارد. چون سنت است! حتی دنبال آن می رویم که ثابت کنیم چه فوایدی در چوب اراک (چوب مخصوص مسواک زدن) است. به این فکر نمی کنیم که جناب ایشان در آن زمانه و با توجه به کمبود امکانات از آن چوب استفاده می کرده. به راستی چقدر جالب بوده اهمیت دادن ایشان به بهداشت دهان و دندان. این معنای واقعی مسواک زدن ایشان است و نه ظاهر با چوب مسواک زدن!

معنا را رها کرده و به ظاهر بسنده کرده ایم. در عربستان جوانانی بودند که بر طبق سنت عصا بدست داشتند! ریش بلند می کردند به همین دلیل. و لابد چه قدر انبانشان را از ثواب انباشته می کردند!

به نظرم ترس از تکفیر اینگونه عامل رکود جامعه ی مسلمین و به خصوص عربستان سعودی شده است. ترس از نوزایی و آزاد اندیشی مانع غور در اعماق معنای متون و یافتن راه کارهای جدی برای زندگی امروزه شده است.


**********************************************************************************

به راستی چرا چرا پیشرفت نمی کنند؟
یک دلیلش آن است که نیازی نمی بیند. نیازی نمی بینند که از سطح به عمق وارد شوند و این بی نیاز دیدن همان دلیل اصلی بدبختی است. فقهی غیر پویا که قرن ها است کسی جرات تحول در آن را نیافته است. هیچ کس آن را با شرایط روز تطبیق نداده. و به راستی جز حاکمیت، مقصر اصلی خود مسلمانان هستند. چون از ترس چشم و گوششان را بسته نگه داشته اند.

حاکمیت ها به دنبال پایداری و ثبوت سیستم خود هستند و چه بهتر که مردم فکر نکنند. اما خود مسلمانان چه؟ آنها هم باید بدون فکر زندگی بگذرانند تا مبادا به بی دینی متهم شوند؟ تا مبادا تکفیر شوند! مگر می تواند جز این باشد که این جمود بیشتر به نفع حاکمان تمام می شود و بدین ترتیب آنها هستند که پیوسته در میزان ارعاب در فهم نو و عمیق شدن در متون و جستارهای جدید در دین می افزایند.

به یقین عربستان نمی تواند الگوی جامعه ی اسلامی برای دنیای اسلام باشد. هم به خاطر حاکمانی که جام به جام دشمنان آشکار اسلام می زنند و هم به خاطر مردمانی که فکر کردن را فراموش کرده اند. کتابخانه ی مسجد الحرام مخصوص مردان بود! وقتی سوال کردیم چرا؟ گفت " النساء فی الدار". این چنین نوع تفکری جز تحمیق ملت فرجامی ندارد. نمی دانم تا کجا مردمان عربستان چشم و گوششان را بسته نگاه خواهند داشت. تا چه هنگام زنان عربستان در حماقت و نفهمی به سر خواهند برد. اما آن هنگام که بخواهند بفهمند بی شک شمارش معکوس برای حکومت پادشاهی سعودی آغاز شده است.

باید امیدوار بود که مسلمانان دوباره به حیطه ی تفکر و تعقل بازگردند. از ظاهر درگذرند و به معنا بیندیشند. این امیدواری است که نوید بخش رسیدن به امت واحده حول محور توحید و پیشرو در علم و دانش خواهد بود. راهی که دشوار می نماید اما به مجاهدت مجاهدانی نیاز دارد که در راهشان مستدام و ثابت قدم باشند و از آزاداندیشی نهراسند.



علی اکبر نوری

تهران

بهمن 92

Monday, January 20, 2014

امت واحده


بسم الله الرحمن الرحیم

امت واحده (1)


خطبه های نماز جمعه این هفته مدینه النبی، به نکوهش خون ریزی مسلمان علیه مسلمان اختصاص داشت. بسیار جالب بود که خطیب،  تمام سخنرانی اش را به چنین امر مهمی اختصاص داد. او بزرگترین بلای جان مسلمین را ریختن خون مسلمان توسط مسلمان دیگر دانست.
دنیای اسلام در گیر و دار فرقه های مختلف و تحریفات و بدعت های گوناگون گرفتار است. اما من نیز همانند خطیب مذکور معتقدم که بزرگ ترین بلای این روزهای مسلمانان ریختن خون آنها توسط یکدیگر است. در روزهای تولد پیامبر چه جای خوشحالی است وقتی به نام دین او، مسلمانی بر مسلمان دیگر رحم نمی کند و خون او را به هدر می دهد. به راستی ما همان امتی هستیم که پیامبر رحمت برایمان آرزو داشت یا به سرنوشت قوم یهود گرفتار آمده ایم؟
به واسطه ی شهادتین حکم مسلمانی بر ما تعلق گرفته است. این همان امت واحده ای است که ما بدان خوانده شده ایم. مسلمان برادر مسلمان است. خطیب نماز مسجد النبی چه زیبا از پیامبر نقل کرد، که مسلمان باید هر چه را برای خود دوست دارد برای دیگری نیز دوست بدارد. این است رسم مسلمانی. به راستی چه شده است که بدین روزگار افتاده ایم؟ این رسم مسلمان کشی کجا پا گرفت؟ کجا رشد کرد و ریشه دوانید تا در نهایت به گروه های جهادی تکفیری رسید؟
هر چه بیشتر از صدر اسلام فاصله گرفته ایم، بیشتر در دین واقعی تحریف ایجاد شده است. تحریف هایی که  به واسطه ی بومی شدن و آمیخته شدن با فرهنگ های محلی و یا به واسطه ی اغراض سیاسی ایجاد شده اند. رگه های شرک و غیر خدا را خواندن فرقه های مسلمین را در برگرفته است. از آن سو اعتقاداتی چون بر حق بودن آنکه به هر شیوه ای حکومت را بدست گرفته، و یا اعتقاد به تجسم خدا در روز قیامت، به واسطه ی برداشت سطحی و غیر عقلی از ظاهر، گروه های دیگری از مسلمانان را به خود مبتلا ساخته است.
 تاکید بر مذهب، به جای دین خود آفت دیگری است. به جای آنکه وقتی به یکدیگر رسیدیم و فهمیدیم مسلمانیم، شیوه ی برادری در پیش گیریم، از مذهب سوال می کنیم و هم مذهب را پاس می نهیم و خدای نکرده غیر هم مذهب را تکفیر می کنیم! قرآن ما را مسلمان خوانده و آنگاه با کمال تاسف ما یکدیگر را به مذهب می شناسیم. کاش می فهمدیم که تفاوت مذاهب در برخی احکام فرعی است و اصل دین اعتقاد بدان است که " قولو لا اله الا الله ، تفلحوا": بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.
در این روزها که در مدینه هستم به هنگام نماز عظمت مسلمانان را نظاره گرم. جمعتی انبوه و متوجه به خدای تعالی. خدا را شکر که بیشتر ایرانی ها نیز بدین صفوف می پیوندند و مانند بقیه نماز می گذارند. پیشروان فقه شیعه بر اهمیت وحدت تاکید دارند و تاکید بر یک شکل خواندن نماز با بقیه مسلمان نیز از همان سیاست وحدتی سرچشمه می گیرد که جمهوری اسلامی مبلغ آن است.
قدرت امت واحده،  بی انتها خواهد بود. امتی در کنارهم، که در آان ملاک برتری تقواست. نه نژاد، رنگ و یا ثروت و مکنت. این همان نیروی شگفتی که دشمنان اسلام را به وحشت می اندازد. تلاش برای فرقه گرایی و تاکید بر آن به جای اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، بی شک در جایی بیرون از جامعه ی اسلامی آبشخور دارد. همان جایی که قدرت اسلام و امت واحده را درک کرده و هر روز بیشر آتش تفرقه را شعله ور می سازد. اما به هر حال این خود ما هستیم که مقصریم. این خود ما هستیم که در دام گرفتار می شویم و هر بلایی که سرمان آمده و می آید حق مان است!
لختی اندیشه لازم است تا ریشه ی بدبختی ها آشکار شود . اما تلاشی وسیع لازم است تا خشکانده شود.
در نخستین گام ، مسلمان کشی باید منع گردد. خون مسلمانان باید برای دیگران با اهمیت باشد. در دینی که جان یک انسان هم مرتبه جان امتی است، فتوای تکفیر توسط هر مفتی که صادر شد باید بلافاصله توسط تمامی جهان اسلام محکوم گردد. به راستی با چه مجوزی حکم تکفیر برای گروهی از مسلمین صادر می شود؟ محکومیت این اقدامات کاری است که از از دست و زبان ما بر می آید. به هر طریق ممکن. از شبکه های اجتماعی گرفته تا رسانه های دیداری و شنیداری. مبلغان دین این روزها باید بیشتر ازهر  کاری، ریختن خون مسلمان را محکوم کنند. همان کاری که در روز جمعه و در مدینه شاهد آن بودیم. این کار حداقلی است که از دست و زبان ما بر می آید. اما در سطح بالاتر و در حیطه ی حاکمیت ها کار سخت تر خواهد بود.
متاسفانه عربستان سعودی این روزها بیشتر از هر کشور دیگری در دنیای اسلام، از گروهک های تروریستی و تکفیری که خون دیگر مسلمانان را به بهانه های گوناگون از جمله شرک و مذهب مباح می شمارند، حمایت می کند. این حمایت ها تماما" تحت لوای فتاوای مفتیانی صادر می شود که یا به غایت نادانند و یا به حتم مزدور! از داعش (دولت اسلامی عراق و شام ) در عراق گرفته تا گروه های تکفیری در سوریه که حتی در لیست گروه های تروریستی آمریکا و اروپا نیز جای گرفته اند! از گروه های تروریستی در پاکستان گرفته تا روسیه ولبنان و هر کجا که از دستش برآید. این گونه شده است که پرونده دولت عربستان به عنوان مدافع گروه های تروریستی بر روی میز شورای امنیت نیز قرار می گیرد.
 آن زمان که عربستان پی گیر حمله به سوریه بود، می شد به عملکرد احساسی، روانی دولت آل سعود پی برد! چگونه کشوری که خود را رهبر دنیای اسلام می داند اینگونه پی گبر حمله به کشور عربی، اسلامی می شود. به راستی مگر در سوریه دموکراسی کمتر از عربستان یا بحرین یافت میشد؟ مگر آزادی های اجتماعی کمتر بود؟ علت را باید در جای دیگری جست.
عربستان مدتی است که جایگاه رهبری خود در جهان اسلام را معرض خطر می بیند. عملکرد احساسی دولت سعودی در تحریک و تامین گروه های تکفیری-سلفی-تروریستی نشان از وادادگی در تحلیل شرایط و اجماع بر یک راه حل عقلی دارد.
در این میان تیره شدن شدن روابط ایران عربستان در دوران احمدی نژاد بیشتر و بیشتر شرایط را پیچیده کرده است. هم اینک این دو کشور به یکدیگر به عنوان رقیب نگاه می کنند و هر کدام در جهت تحکیم مواضع و حداقل از دست ندادن موقعیت کنونی گام بر می دارند. سوریه عملا" به عرصه ی جنگ ایرانی-عربستانی تبدیل شده، و چون عربستان خود را بازنده ای می داند که نتوانسته آمریکا را در به راه انداختن جنگ همراه کند و از آن سو توافق نامه ژنو را مایه ی تضعیف خود می بیند، به انتحار دست می زند. برای عربستان نزدیکی ایران و آمریکا بس ناگوار است.
بهبود روابط ایران و عربستان، رفع سوء تفاهمات و تلاش برای زدودن صدمات وارد شده در  سالهای گذشته بسیار دشوار می نماید، اما غیر ممکن نیست. هر چه بیشتر طول بکشد، زخم کهنه تر خواهد گردید. تنها باید کار به دست کاردان بیفتند. آیت االه هاشمی شخصیتی است که در دوران انقلاب بارها روابط تیره ایران و عربستان را بهبود بخشد. اما این امر نیازمند وحدت رویه در داخل نیز هست. همانطور که ایشان گفتند باید از داخل صدای واحد به گوش رسد تا تلاش های دیپلماتیک ثمر بخش باشد.
در صورت بهبود روابط بین ایران و عربستان می توان پیش بینی کرد که از شدت خونریزی ها کاسته شود. توافق در مورد سرنوشت سوریه و یافتن راه حلی مرضی الطرفین بسیار کارساز خواهد بود.
اولین گام  برای رسیدن به امت واحده ، از بین رفتن خونریزی بین مسلمین است. بیایید هر کاری در این زمینه از دستمان بر می آید انجام دهیم. محکوم کنیم و انتشار دهیم و فرهنگ سازی کنیم. این کمترین کاری است که می توانیم به عنوان مسلمان انجام دهیم. 
ان شاءالله هنگام مرگ تحت لوای ملت رسول الله بار سفر به دنیای باقی ببندیم.

علی اکبر نوری
دی 92
مدینه

Monday, January 13, 2014

همه پرسی قانون اساسی جدید مصر


بسم الله الرحمن الرحیم

به بهانه ی همه پرسی قانون اساسی جدید مصر 



تحولات مصر برای خاور میانه و کشور های مسلمان بسیار با اهمیت است. مصر مغز متفکر دنیای عرب به حساب می آید و الازهر دانشگاهی است پیشرو در دنیای اسلام، که در آن اندیشه های جدید زاییده می شود (چیزی که در دنیای عرب به ندرت یافت می شود) موقعیت حساس  مصردر همسایگی اسرائیل، بافت جمعتی و تاثیر تحولات آن در خاورمیانه و جهان اسلام، آن را در مرکز توجه جهانی قرار داده است.
 در مورد مصر تا کنون چندین نوشته در این وبلاگ منتشر شده است. بیشتر می توانم افسوس خود را برای از دست دادن فرصت تاریخی که در دست اخوان بود و به هدر رفت بیان دارم. پس از سالیان دراز در موضع اپوزوسیون بودن، اخوان حکومت را در مصر به دست گرفت، اما به علت عدم واقع بینی و نا توان بودن در درک شرایط سیاسی منطقه و جهان و به باور اینجانب لجبازی کودکانه محمد مرسی در کسوت رئیس جمهور، فرصت تاریخی مصر برای گذار به دموکراسی تباه شد.
افسوس که اخوان با تجربه ی سالها کنشگری سیاسی، واقعیتی را که در جلو دیدگانش آوار می شد ، خوب تحلیل نکرد. ( و یا لجبازی در پیش گرفت). نتیجه آن شد که در در شب کودتا هزاران مصری در التحریر، پس از اعلام ژنرال عبدالفتاح السیسی، فرمانده ارتش مصر در برکناری مرسی و تعلیق قانون مصر به شادمانی پرداختند. شادمانی ای به همان غلظت شادی پیروزی انقلاب و سقوط مبارک.
 ژنرال در کنار و همراهی شیخ الازهر، البرادعی و رهبر مسیحیان رئیس جمهور مرسی را برکنار کرد. درطرف دیگر،  طرفداران مرسی بودند که جلو دانشگاه قاهره شوکه شده بودند.
فاجعه رخ داده بود. حتی قبل از اعلام السیسی. آن هنگام که مرسی مردم مخالف را ندید یا خود را به ندیدن زد!
جامعه ی مصر تکه پاره شد! این بار مردم مصر، یکپارچه در برابر دیکتاتوری نامبارک 30 ساله ی مبارک هم صدا نبودند، با هم خوشحال نبودند، بلکه گروهی خوشحال بودند و گروهی مغموم.
 روزهای بعد مردم در برابر مردم قرار گرفتند. و در نهایت ارتش بود که پس از کشتار و سرکوب شدید، بساط اعتراض مسالمت آمیز را برچید!
آخر همه می دانستند جوانانی که شعله ی انقلاب را برافروختند چه جهت گیری سیاسی، مذهبی داشتند. آنها خود را سرآغاز انقلاب می دانستند امابه یکباره پس از انتخابات و تصویب قانون اساسی، خود را محروم از تمام آنچه برایش هزینه داده بودند، یافتند. اعتراض ها آغاز شد. اما دولتی که با اختلاف کم آرا بر سر کار آمده بود، خود را به نفهمیدن زد. قانون اساسی با درصد کمی از مشارکت، در کنار تحریم های گروه های مخالف، به تصویب رسید. قانونی که شریعت را اساس قرار داده بود، در حالی که بسیاری از جوانان انقلابی دغدغه های دیگری داشتند.
سه شنبه و چهارشنبه این هفته در مصر برای قانون اساسی جدید، همه پرسی انجام خواهد گرفت. ای همه پرسی در ظاهر  امر تلاش و راهکاری برای بازگشتن به مسیر دموکراسی است. البته اگرمعنای درستی از آن در نزد مصری ها یافت شده باید( دموکراسی به منزله ی راهکار و نه غایت!)
 اما صد افسوس که این بار همه چیز تحت سلطه ی ارتش و نظامی ها ها انجام می گیرد. ارتشی که دیگر خود را زعیم مردم می داند و به راحتی عرصه قدرت را به دیگران واگذار نخواهد کرد و این لطمه تا سالها بر تارک سیاسی مصر باقی خواهد خواهد ماند.
اخوان المسلمین پیش نویس قانون اساسی جدید این کشور را رد کرده و آن را تلاشی برای تحریف قانون اساسیِ مشروع مصر خواند. به نظر می رسد اخوان هنوز هم چشمانش را بر واقعیت جاری بسته است. تکیه ی اخوان بر وسعت بدنه ی اجتماعی این گروه و هزینه ی پی در پی از آن، در طولانی مدت جز فرسودگی و ناتوانی ثمری در پی نخواهد داشت. می شد به آینده ی مصر امیدوار بود اگر اخوان با شروطی حاضر به تعامل در مورد ساز و کارهای قانون جدید و مشارکت در رای گیری بود.
با این شرایط  افق آینده ی سیاسی مصر هم چنان مه آلود خواهد بود. تحریم و عدم شرکت در انتخابات قانون اساسی، همان وضعیت بغرنجی است که اخوان با آن روبرو بود و خود بدان آگاه تر است.
 انگار این دور باطل را پایانی نخواهد بود و بیش از همه در این آشفته بازار، دود به چشم مردم خواهد رفت و پایه های حکومت نظامی ها را استوارتر می گرداند.

علی اکبر نوری
دی 92
تهران







Saturday, January 4, 2014

زندگی آرمانی، زندگی ایده آل و زندگی وجدانی

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی آرمانی، زندگی ایده آل و زندگی وجدانی

آرمان و ایده آل غالبا" در یک معنا به کار برده میشوند. در نوشتاری که از پی می آید برای هر کدام از آنها معنایی جداگانه در ارتباط با کلمه ی زندگی تعریف می کنم تا تفاوت دو سبک از زندگی را نشان دهم.
در دید گروهی از انسان ها، همه ی شئون زندگی می بایست در بهترین حالت خود باشد. بهترین حالتِ ممکن اینگونه تجسم می یابد: حد اعلا برای مسکن، برای ماشین، پوشش، تفریح، وسایل زندگی و آسایش، مدرسه و آموزش فرزندان و در نهایت فراهم آوردن همین حد اعلا برای زندگی فرزندان خود.
این گونه زندگی، در پی رسیدن به چنین حدی از کیفیت را، زندگی ایده آل تعریف می کنم.
به نظر می رسد این گروه انسان ها، جمعیت غالب را تشکیل می دهند. مردمانی که در پی تلاش های خود، رسیدن به هدفی را غایت قرار می دهند که برای آن حدی وجود ندارد. البته آنها قائل به وجود حدِ پایین هستند و در ابتدا تلاششان را برای فراتر رفتن از آن حد پایین می دانند. اما نکته آنجاست که هیچ گاه خود را بالای مرز تصور نمی کنند. با وجود آنکه شاید بسیار بالاتر از حد های اجتماعی مانند خط فقر قرار دارند. مراد این جماعت از پیشرفت، عینیت بخشیدن به ایده آل های زندگی است.
 اما ایده آل جایی مشخص و تعریف شده نیست که رسیدن به آن، برایشان غایت باشد. آنچه هم اکنون دارند از دایره ی ایده آل خارج است و آنچه ندارند ایده آلی است که باید بدست آورند. حال وقتی به آن رسیدند؛ خود به خود ایده آل جدیدی تعریف خواهد شد. به نظر من این جمله، بُن مایه ی اینچنین سبک زندگی را عیان می نماید.
ایده آل یعنی به دنبال آنچه باید بود که نداریم و این حتما" به معنای آن نیست که دنبال چیزی باید بود که برای زندگی مان مفید تر است. ( بحث بر سرِ آنکه به راستی چه چیز برای زندگی مان مفیدتر است بی حاشیه نخواهد. انگاره های مذهبی، اجتماعی و ایدئولوژیک بسیاری تعیین کننده خواهد بود و بخثی طولانی در پی خواهد داشت که به زمان دیگری موکول می گردد.)
گفته می شود که اگر از چنین آدمیانی، مقصد یاد شده در رسیدن به زندگی ایده آل گرفته شود، منشا حرکتشان گرفته شده، و دیگر شاهد تحرکی از جانب آنها نخواهیم بود و در واقع صفحه ی آخر زندگی شان رقم خورده و این با اصل زندگی که در تلاش و کوشش ریشه دارد، در تناقض است. در اینجاست که در برابر این چنین سبکی از زندگی، سبک دیگری که شاید گروه کمی از آدمیان را در بر می گیرد نمایان می شود که نشان می دهند آدم ها الزاما" در چاچوبی که نفع شخصی برایشان به ارمغان می آورد، تلاش نمی کنند. این سبک از زندگی را زندگی آرمانی می نامم.
زندگی آرمانی، نوع زندگی کسانی است که خود را وقف دیگر انسان ها کرده اند. برای آنها ایده آل ها نه در محدوه ی منفعت شخصی شان، بلکه در محدوده منفعت عموم تعریف میشود. این حد از خودگذشتگی عامل اصلی تلاش و کوشش های روزانه ی آنهاست. گروه هایی که به جای بالاتر بردن سطح رفاه در محدوه ی حود و خانواده شان، به دنبال فراهم کردن حداقل ها برای انسانی زیستنِ گروهی دیگری از انسان ها هستند. حاضر هستند فرزندانشان سطح کمتری از رفاه را تجربه کنند، اما سایر بچه ها به حداقل ها برسند.
 برای انها مسافرت خارجی و داخلی به قصد تفریح و خوشگذرانی و یا ثواب بیشتر!  داشتن مسکن بزرگ تر در جای بهتر شهر و یا کشوری دیگر، لباس های مارک دار و مرغوب و غذای لذیذ در رستوران های گران قیمت، و ماشین مدل بالا و وسایل زندگی گران قیمت تر، و تحصیل در بهترین شرایط برای فرزندان، ایده آل زندگی کردن نیست. آرمانشان سعادتمندی نوع بشر است. آنها نمایندگان شرافت بشری هستند. تبلور مفهومی مقدس به نام ایثار.
سبک زندگی آرمانی دور از ذهن می نماید. اما واقعیت آن است که نمونه هایی از آن یافت می شود!
تاریخ شاهد است. حاکمی بوده که قلمروی وسیعی تحت امرش بوده اما در غذا به نان و نمکی قناعت کرده تا مبادا غذایش لذیذ تر از بیچاره ترین یاشد. به کفش پینه بسته ای قناعت کرده و دنبال بهتر از ان نبوده! جای شگفتی است که محدودیت مذهبی هم در استفاده از مواهب دنیوی نداشته و جانشین اش (که فرزندش بوده) از امکانات به مراتب بالاتری خود را بهره مند ساخته است. مادر تِرِزا های این دنیا کم نیستند. کسانی که فخر موجودی به نام بشر هستند. آنها که در آسایشگاه ها یاری گر نوع خود هستند. آنها که مدافع حقوق بشری است و چه بسا به پای چنین آرمانی و خواستن آزادی و حقوق برای جماعتی که حتی  شعور داشتن آن را ندارند در زندان هستند و هزینه می پردازند! ذکر این نمونه ها تنها برای آن است که تعداد پیروان سبک زندگی آرمانی را صفر  نپنداریم!
از آنجا که منفعت شخصی، محرک بسیاری است و نمی توان توقع داشت که بشریت از منفعت اش درگذرد و از این رو دنبال کنندگان زندگی ایده آل، بی شمارند، می توان از ایده آل گرایان یک توقع داشت. توقعی بزرگ  و آن اینکه در تعریف ایده آل هایشان لااقل حدِ بالایی را تعریف کنند. بدین معنا که شرایط خوبی را با توجه به شرایطی که در آن قرار دارند تعریف کنند و پس از رسیدن به ان، شرایطِ بد زندگی دیگران را نیز در نظر بگیرند. تنها در نظر بگیرند نه اینکه زندگی شان را وقف آن کنند! برای خودشان ایده آل ها ی بعدی را در نظر بگیرند اما قدری به فکر دیگر هم نوعان نیز باشند. این سبک از زندگی را زندگی وجدانی نام می نهم. در این شیوه از زندگی، وجدان راهبر ما خواهد بود در گذشتن از بخشی از منفعت شخصی( و نه همه ی آن) . تعادلی برای داشتن زندگی با افق های بهتر و برای تعداد بیشتری از آدمیان.
 سبکی از زندگی که تلاش و کوشش برای رفاه را پوچ نمی داند اما بخشی از آن را نیز صرف فراهم آوردن شاخصه های بهتر برای دیگرانی می کند، که بدون آن قادر به زندگی انسانی نخواهند بود. از بخشی از تفریحات و خوشگذرانی هایش می گذرد، از بخشی از رفاه، از بخشی از کیفیت زندگی، تا دیگران نیز انسانی زندگی کنند.
سبک زندگی وجدانی، بر واقعگرایی  استوار است.  واقع گرایی بین دو سبک افراطی.
باشد که لااقل وجدانی زندگی کنیم.
علی اکبر نوری
دی 92
تهران