Showing posts with label اجتماعی. Show all posts
Showing posts with label اجتماعی. Show all posts

Monday, September 21, 2015

آلمانی ها و اروپا

بسم الله الرحمن الرحیم
آلمانی ها و اروپا

جاه طلبی آلمانی ها همواره اروپا را به قهقرا کشانده است. جنگ های جهانی اول و دوم اروپا را به خاک سیاه نشاند و در حال حاضر، پذیرش مشتاقانه ی پناه جویانِ گریزان از ناآرامی های خاورمیانه، اروپارا آبستن بحران هایی جدید کرده است.
بحران هایی که چه بسا از هم اکنون شروع شده اند! از جنگ لفظی کشور های اتحادیه اروپا تا نقض قوانین آن توسط برخی اعضا برای فرار از تبعات پذیرش پناهجویان.
***
پی بردن به انگیزه های آلمان در این ماجرا (و به عبارت دیگر؛ انگیزه های شخصی آنگلا مرکل) در جهت پذیرش میلیونی پناهندگان، کار دشواری است. تنها خودشیفتگی و جاه طلبی است که توان پاسخگویی به این انگیزه را دارد. سالها پیش، در خلال جنگ های جهانی فاجعه به بار آمده؛ و حالا می خواهند خاطره ی وحشی گری های حزب نازی را با نمایشی مضحک از انسان دوستی از خاطر ها  بزدایند.
سیل آوارگان با گذشتن از راهی صعب و پرخطر، به سمت آلمان با قوانین منحصر به فردش در مورد پناهندگی و آغوشی باز جلو دوربین های تلویزیونی، روان است.
***
اما چرا بر خلاف موج های انساندوستانه و اخلاق گرایه در حمایت از پذیرش آوارگان توسط آلمان و به تبع آن اتحادیه، نگارنده این روند را به نفع اتحادیه و آینده ی دموکراسی و آزادی خواهی نمیبیند؟
در جواب سوال بالا، از نظر نگارنده تجربه ی لیبرال دموکراسی اروپایی و مسیری که برای به ثمر رسیدن آن تا کنون طی شده است، میراث ارزشمند قرن ها تلاش فیلسوفان، روشنفکران و آزادیخواهان اروپایی است. پناه دادن به آوارگانی که چاره ی دیگری برای بقا نداشته اند و به سوی اروپا هجوم آورده اند، اتفاقا" در دایره ی همین ارزش های اروپایی قرار میگیرد. اما چیزی که مورد انتقاد است، وضع قوانین، وعده ی پذیرش های چند صدهزارنفری و عکس های یادگاری مرکل با آواردگان است که سیل مهاجران را هر روز به سمت اروپا روان می کند!
اما چرا این سیل پناه جویان ارزش های اروپایی را در معرض تهدید قرار می دهند؟ جواب را باید از جایی که مهاجران از آن به سوی اروپا گسیل می شوند، جستجو کرد: خاورمیانه.
در لایه های هویتی مردمان خاورمیانه؛ مذهب بخشی انکار ناپذیر است. این لایه ی هویتی گاهی اوقات و بنابر شرایط زمانه می تواند پایین تر از لایه های قومیت، ملیت، نژاد، زیان و طبقه ی اجتماعی و شرایط اقتصادی قرار بگیرد. برای اکثر آوارگان در حال فرار از جنگ و غارت، هم اکنون لایه ی هویتی مذهبی در یکی از پایین ترین سطوح قرار دارد. اما همواره این پتانسیل برای این نسل و به خصوص نسل های آینده این آوارگان وجود خواهد داشت که لایه ی مذهب، خود را به بالاترین سطح کشانده و آنگاه، هویت بخشِ آواره ی چند سال قبل، یا چند نسل قبل شود. اینجا است که بحران به اوج خود خواهد رسید. بحرانی که با هزینه های تحمیل شده در جهت اسکان و تغذیه و پناه داده شدن طی سالها، قابل مقایسه نخواهد بود!
 خاورمیانه ای سابقا" پناهجو، با هویت جدید مذهبی خود در قلب اروپا ؛ دنیا را به دو دسته ی کلی تقسیم خواهد کرد: برادران دینی ام و دیگران.
 او با برادران دینی به نیکی رفتار می کند و ارزش های اخلاقی را در مراودات با هم کیشان به دقت مراعات می نماید،  اما هم زمان باید با کفر و شرک جهاد کند. باید به دنبال استقرار دنیایی باشد که احکام شریعت در ان اجرا شوند. مدینه ای آرمانی که در آن اهل کتاب باید جزیه دهند و زنانشان به کنیزی گرفته شوند و قوانین صدها سال پیش، در جهت استقرار حکم خداوند؛ بدون کم و کاست اجرا شوند. در چنین شرایطی شکاف بین ارزش های اروپایی و ارزش های مذهبی به بالاترین سطح خود خواهد رسید. دیگر ارزش هایی اروپایی چون آزادی بیان، آزادی احزاب، دموکراسی، آزادی انتخاب نوع و شریک زندگی؛ قوانین مدنی و جزایی اروپایی، ارزش های پناهجوی سابق خاورمیانه ای و بنیادگرای حال حاضر نخواهد بود.
***
اما در حال حاضر چاره چیست؟
در مرحله ی نخست و تا دیر نشده باید انگیزه های طمع ورزانه برای پناهندگی به سوی اروپا و به خصوص آلمان، به عنوان بهشت پناهندگان زدوده گردد. اعضای اتحادیه باید جلو جاه طلبی آلمان ها را بگیرند و این علاجی ندارد جز وضع قوانین سختگیرانه برای پذیرش پناهجویان.
مرحله ی بعد تلاش برای حل بحران های خاورمیانه به عنوان علت العلل گسیل پناهجویان به سمت اروپا است.
***
چند سال قبل میلیون ها سوری در کشورشان از راه جذب توریست زندگی می گذراندند. آنها هم همراه با بهار عربی جنبش دموکراسی خواهی را با آمدن به خیابان ها شروع کردند اما از ان زمان که این جنبش به یکباره و با مسلح شدن گروه هایی خاص چون جبهه النصره و القاعده، سبقه ی مذهبی به خود گرفت، تمامی آمال فعالان مدنی بر باد رفت. اینکه اسلحه و مهمات و هزینه های جنگ برای این جریانات مذهبی چگونه و با هزینه ی کدام کشورها تامین شد بر کسی پوشیده نیست. اینکه کدام کشورها مرزهای خود را به سوی تندرو ها از اقصی نقاط دنیا گشودند نیز دیگر در پرده های ابهام نیست.
بشار اسد حاکمی به مراتب لیبرال تر از هم ترازان خود در منطقه بود. تنها جرم او که منجر به مسلح شدن گروه های تندرو مذهبی شد؛ هم پیمان نبودن با ایالات متحده آمریکا بود.
به قول خود او در مصاحبه با بی بی سی، اگر با آمریکا همراهی کرده بود؛ چون عربستان سعودی یا اردن هاشمی، هم اینک پسوند اسدی به دنبال نام سوریه ورد زبان ها بود.
***
 باید سوریه به آرامش برسد تا از سیل مهاجران کاسته گردد و این راهی جز تقویت دولت مرکزی و سرکوب گروه های تندرو ندارد. تا دیر نشده و ابتکار عمل به دست روسیه نیفتاده است، اروپا باید جای پای خویش را در مبارزه با مخالفان دولت سوریه تقویت کند و اینگونه از بحران ها داخلی خود در آینده ای نه چندان دور بکاهد....

علی اکبر نوری
30 شهریور 94
تهران





Saturday, June 27, 2015

BBC Persian

بسم الله الرحمن الرحیم

 "اینجا اتاق خبر جهان است"؛

جمله ی بالا، جمله ای است خبری، در تطابق کامل با واقعیت زمانه؛ که بارها در طول پخش برنامه هایBBC فارسی خواهید شنید. شعار های دیگری هم هست:

"ما به خبر جان می دهیم""خبر را به بیشترین زبان و با نگاه محلی ارئه می دهیم و همه ی اینها زیر یک سقف و با بیشترین خبرنگار در سراسر جهان انجام می گیرد."

آنها خود عیان تر از همیشه می‌گویند که کار، کار کمپانی خبار پراکنی بریتانیا است.***اگر بیننده ی برنامه های شبکه ی فارسی BBB باشید؛ تشخیص برنامه ریزی طولانی مدت آنها برای ما، کار سختی نخواهد بود. این نوشته به هیچ وجه در پی بررسی تکنیک های رسانه ای خاص  این شبکه نیست. گو اینکه به حتم این موضوع در نوشته ای با این ابعاد نیز نمی گنجد. BBC مدرسه ی رسانه و روزنامه نگاری است و شیوه های ماهرانه ی القای مفهوم در آن، مجموعه ای پیچیده از ترکیب آخرین تکنیک های منحصر به فرد زمانه؛ دهه ها تجربه ی رسانه ای و روزنامه نگاری و استفاده از روانشناسی را شامل می شود. عدم آشنایی و تسلط بر جنبه های مختلف کار آنها است که کپی ناشیانه از فرم های خبری BBC را تبدیل به مضحکه هایی کارتونی می کند که در بخش هایی از برنامه های خبری داخلی شاهد آن هستیم.
***به راحتی می‌توان تشخیص داد که آ نها با کار رسانه ای فوق‌العاده حرفه ای ، آنگونه که هیچ رقیبی برای آن قابل تصور نیست، بخشی قابل توجه از برنامه های خود را برای تغییر ذائقه فرهنگی مخاطبان فارسی زبان خود تولید می کنند.BBC  فارسی ، به عنوان قوی ترین رسانه‌ی فارسی‌زبان از طول پخش هفت ساعته برنامه های خود و به خصوص در جریان پخش خبر و نوع گزینش و ارائه ی آن، کار تغییر فرهنگی را مرحله به مرحله و در بلند مدت در دستور کار قرار داده است.***در حال حاضر BBC فارسی مامن روشنفکران دور مانده از وطن، ایرانی است. مایه ی افسوس است که بدنه ی روشنفکری یک جامعه که باید به عنوان موتور جلوبرنده ی تحولات اجتماعی وارد عمل شود، اکنون به خاطر محدودیت های سیاسی داخلی؛ تحت لوای کشوری که سالها سابقه ی استعمار و کودتا و غارت کشورشان را دارد؛ مشغول فعالیت هستند.
در اینجا به هیچ وجه قصد قضاوت در مورد مواجب بگیری روشنفکران ایرانی  از BBC را ندارم. می توانم بفهمم که احتمالاً آنها که سالها در مورد استعمار انگلیس تحقیق کرده اند و بهتر از هر کسی از میزان جنایت بریتانیا در حق ملت ایران و مردمان جهان آگاهند چه رنجی می کشند که اکنون در جهت منافع ملکه قلم می زنند و کار رسانه ای می کنند. شاید آنها اکنون به عنوان وسیله به این کمپانی نگاه می کنند تا در وقت مبادا جریان امور را در جایی دیگر و به گونه ای جدید به دست بگیرند. امری که با هوشمندی انگلیسی ها به گمان من محال خواهد بود!
در حال حاضر BBC فارسی، به ویژه پس از سال 88، کانون مهاجرت نخبگان فرهنگی، رسانه ای، ایرانی شده است و اینگونه مغز پویایی برای خود تدارک دیده است. اتاق فکر روشنفکری ایرانی؛ به جای آنکه چون کشور های پیشرفته ی دنیا، به صورت آزادانه به نقد ساختارهای قدرت موجود بپردازد و از این راه عیان کننده ی نقاط ضعف حکومت برای ترمیم به منظور پایداری طولانی مدت باشد؛ با هدف پایداری کوتاه مدت و نشنیدن هیچ صدای مخالفی به راحتی از کشور رانده می شوند.
حدس زدن بقیه ی مسیر کار سختی نیست. سفره ی BBC فارسی از همه جا رنگین تر و حرفه ای تر است.
***به باور نگارنده سیاست کلی BBC  تغییر  نگرش مخاطبان به زندگی است.
به عنوان نمونه "ریشه های ما"، عنوان مستندی است با موضوع تکامل که به تازگی در حال پخش است. مستند تلاش دارد نشان دهنده نگاه کاملاً علمی به ماجرای تکامل باشد.اما در طول برنامه از مسیر ادعایی خود فاصله می گیرد و علیرغم آنکه اذعان می کنند تکامل حلقه های مفقوده ای دارد؛ ما را میمون هایی می نامد که سالها پیش از درختان پایین امدیم و روی دو پا ایستادیم.
خروجی مستند مذکور  هنگامی که با تصور عمومی مخاطبان مبنی بر اینکه اثبات تکامل هم ارز عدم وجود خلقت و باالتبع آن خالق است ترکیب شده، و کمپانی خبر پراکنی را به خواسته ی خود که ماورا زدایی از فرهنگ مخاطبان است نزدیک تر می کند.***آری ملکه راهی طولانی برای پایداری منافع طولانی مدت اش برگزیده است. به گمان نگارنده قصد آنها تغییر ساختارهای حکومتی ایران در بازه ای 30 تا 50 ساله با استفاده از ماورا زدایی و تلاش برای نهادیه کردن گزاره های حقوق بشری با تکیه بر اصول اومانیزم است.خواهرزاده ی پوپولیست BBC فارسی که به گونه ای شاخه ی فرهنگی آن محسوب می شود، شبکه ی "من و تو" است که با کسب مخاطبان زیاد در فاز اول؛ اکنون وارد فاز دوم کار خود در تغییر ذائقه ی ایرانی شده است.برنامه های این شبکه بر خلاف ظاهر محافظه کار BBC؛  از خط قرمز های عرف جامعه ی ایرانی در همه ی حوزه ها عبور کرده و بسیار آشکارتر بر "میمون بودن"  اجداد ما تاکید می ورزند.
***شاید گفته شود که نتایج اقدامات شبکه های مذکور در نهایت، علاوه بر تامین منافع بریتانیا، منافع ملت ما را هم تامین خواهد. امری که از نظر نگارنده حتی در صورت وقوع، نشان از ایستایی و سترون بودن جامعه ی ما دارد. جامعه ای نخبه کش که به جای نقد درونی؛ تنها شعار می دهد. شعارهایی که از دید ناظران بیرونی نشان از جدا افتادن کاروان ایرانی، در همه ی زمینه ها از قافله ی جهانی دارد. ملتی که مرزهایش با دیوارهایی بلند از تعصب ملی مذهبی، خودبرتر بینی و بزرگ انگاری واپس گرایانه ی نژادی  و جمود فکری، عقیدتی محصور شده اند.***آنها در شعارهایشان صادق اند که کار، کار انگلیسی ها است. اما این ما هستیم که به شعار آنها جامه ی عمل پوشانده ایم و سرنخ های زندگی مان را به دست آنها سپرده ایم.


علی اکبر نوری94/4/5تهران  

Thursday, April 9, 2015

Boyhood (قسمت دوم)

بسم الله الرحمن الرحيم
پسربچگی ( قسمت دوم)

نوع زندگی نشان داده شده در پسربچگی چند نکته جالب داشت:
همواره سبک های جدید زندگی با این انتقاد روبرو بوده اند که پدر و مادری که به راحتی تصمیم به طلاق می گیرند، اگر چه به گمان خود، آینده بهتری در پیش رو خواهند داشت، اما فرزندان بزرگترین بازنده ی این تصمیم خواهند بود.
فرزندان باید  زندگی با یکی از والدین را به صورت طولانی مدت انتخاب کنند و والد دیگری را چند وقت یکبار ببیند که این موضوع البته به تمایل والدین هم مرتبط می شود. 
از نگاه منتقدان کانون خانواده از بین رفته و نیاز های عاطفی به کلی مرتفع نمی گردند و ثمره همان چیزی خواهد بود که به فرزندان طلاق شهرت پیدا کرده اند. آمارها نیز تایید کننده ی موضوع مورد اشاره است.
اما در فیلم پسربچگی با وجود تمامی مشکلات بر سر راه فرزندان طلاق، به جامعه شهروندانی با مشکلات روحی تحویل داده نمی شود! آنها شبیه بقیه هم سن و سالهای خود هستند.
***
نام فیلم به راحتی می توانست دختربچگی باشد، یا اصطلاح کلی بچگی (childhood), یا مادرانگی،  یا حتی پدرانگی ... و به نظرم همه این نام ها با فیلم متناسب بود.فیلم  به اندازه پسر، داستان بزرگ شدن دختر نیز بود، داستان زندگی مادر با همه رنج ها و پدری که از ادامه ی زندگی با فرزندانش محروم شده نیز به حساب می آمد!
نکته ی جالب دیگر فیلم آن است که والدینی که تصمیم به طلاق گرفته اند، بدون آنکه به دلایل این تصمیم به صورت پر رنگ در فیلم پرداخته شود، در برخورد های متقابل شان در نقش دو انتقام گیرنده ظاهر نمی شوند، هیچ کدام در پی جبران بدی ها گام بر نمی دارد، و این روند با سایر اعضای خانواده همسر سابق نیز به همین ترتیب است. روابطی که بعد از طلاق همچنان در حد آشنایی باقی مانده، تا آنجا که برخی اوقات به دوستی هم شبیه است. البته انتظار به وجود آمدن چنین روابطی در جامعه ما تا سالها دور از ذهن می نماید.
برای آنچه گذشت می توان یک دلیل عمده ذکر کرد: در جامعه ی غربی اصالت به آزادی فردی و حق انتخاب داده شده است.
البته آزادی همواره تبعات منفی با خود به همراه دارد، اما آنها درک کرده اند که تبعات مثبت آن بیشتر خواهد بود! 
بنابراین خود آدم ها هستند که مهم هستند. فرد گرایی و تشخیص "مصلحت شخصی" است که اولویت دارد. اینگونه است که زندگی کردن با دیگری یا خاتمه آن مهمترین هدفی را که دنبال می کند، حفظ بنیان چیزی به نام خانواده نیست، بلکه نفع شخصی است. البته این تصمیم نتایج منفی، به خصوص برای فرزندان به همراه دارد، که سبک های جدید در پی ارائه راه حل ها برای کاهش این لطمه ها هستند.
در این شیوه ی زندگی دیگر والدین اختیار دار حریم شخصی فرزندان نخواهند بود و به بهانه ی آنکه زندگی شان را وقف بچه کرده اند، هیچ توقع بی جایی نخواهند داشت. باز هم آزادی خواهد بود که حرف آخر را خواهد زد. میزان تسلط والدین تا 18 سالگی است، آن هم نه در رابطه با حریم خصوصی فرزندان. از طرف دیگر وظیفه ی تامین مالی فرزندان هم تا این خواهد بود و بعد از آن است که فرزندان خود باید مستقلا به دنبال گذران زندگی باشند.
همه چیز به اختیار آدم ها واگذار شده است. هیچ کس راهی برای غر زدن ندارد، چون خودش تصمیم گرفته است. برای زندگی مشترک، برای ازدواج، برای طلاق، برای تحصیل....
نکته ی دیگری که در فیلم وجود دارد، نصیحت کردن بزرگ تر ها است. چیزی که در قالب بیان تجربیات، خود را نمایش می دهد. بچه ها اجباری به رعایت ندارند، اما آن نصیحت ها را دلسوزانه می یابند.
وقتی که پدر در مورد نوع روابط جنسی دخترش از او سوال می کند، چیزی که در جامعه ما تابو محسوب می شود، به نکته ی مهم اشاره می کند: از تجربه ی زندگی خودش می گوید و اینکه بچه های ناخواسته ممکن است زندگی های مشترکی را رقم بزند که سرانجام خوبی نداشته باشد. نکته ی اخلاقی ماجرا آن است که سقط به عنوان راه حل مطرح نمی شود، بلکه این  جلوگیری از بارداری است که دلسوزانه از طرف پدری، که حتما برایش گفتن این حرف ها سخت است مطرح می شود.
جای دیگر فیلم، معلم آنقدر دلسوزانه و مفید پسربچه را به ادامه تحصیل ترغیب می کند، که هیچ مشاوری نمی تواند!
و به جای اینکه پسربچه مجبور باشد، خودش انتخاب می کند.
***
آنچه در فیلم میگذرد با جامعه ی ما بسیار فاصله دارد، با جامعه آمریکا را نمی دانم، اما می توان گفت که تلاشی است برای رسیدن به جایی که آزادی در صدر قرار دارد. تصمیمی که هنوز مردمان جامعه ما نگرفته اند.

علی اکبر نوری
20 فروردین 94
تهران

Saturday, March 7, 2015

اخلاق-بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم
اخلاق-بخش دوم

در زندگی روزمره تمرکز و دقت ما روی گزیدن واژه ها و اصلاحات زیاد نیست. این امر بیشتر به نوع فرآیند زبان آموزی ما در کودکی بر میگردد که در آن هنگام در معرض گستره ای از لغات قرار می گیریم و سپس از آنها به تدریج و به مناسبت های مختلف بهره می بریم.
اما غفلتی که انجام می شود عدم تمرکز دقیق در معنای واژه در دوران پس از کودکی است. متاسفانه به ما توضیح نمی دهند که معنای دقیق هر واژه چیست و محل مناسب استفاده از آن کجا است. ما نیز این سیر باطل را طی کرده و به خود کمترین زحمتی برای فهم معنای دقیق آن نمی دهیم!

مثال های ساده اش اصلاحاتی هستند که برای ابراز ارادت بین ایرانیان رواج دارند:
چاکرم، نوکرم، فدات شم، قربونت برم، مخلصم...
روزانه بارها این گزاره ها از زبان ایرانیان شنیده می شود، اما هیچ کدام از ما به معنای واقعی و در نهان آنها توجه نمی کنیم.
بنده شروع کرده ام به فکر کردن درباره ی معنای حرف هایم!
 به نظر می رسد که آدمی فکر می کند و بعد حرف می زند، اما دریافته ام که برای درست حرف زدن باید به حرف های زده شده، فکر کرد.

آیا به راستی دوست دارم "نوکر" کسی که به او "نوکرم" می گویم، باشم؟ و یا آیا در واقعیت نوکر او هستم؟

گروهی بسیار هستند که این دقت در کابرد لغات را، مته به خشخاش گذاشتن، می نامند و این گونه گزاره ها را مواد انجام مراودات اجتماعی می دانند.
آنها می گویند معلوم است که من نوکر فلانی نیستم، اما به منظور احترام از این اصلاحا استفاده می شود.
تعارفاتی از قبیل "قابل شما را ندارد" در همین زمره دسته بندی می شود. بارها دیده ام که اول پول گرفته می شود و بعدا" "قابل نداره" بر سر زبان جاری می شود.
آنچنان به کار بردن این گزاره ها بدون دقت در معنای اصلی رواج دارد، که گویی بدون آنها بازار روزانه ی ما ایرانی ها نخواهد چرخید و روابط خانوادگی ما گسسته خواهد شد.
نسل ها می آیند و میروند و با خود کوله باری از دروغ را با عنوان هنجار ها و اصلاحات روزمره برای ارتباط اجتماعی  حمل می کنند و به آن "فکر" نمی کنند.
هم سخت است، هم نیست...بیاییم این رسم را رواج دهیم. از خودمان شروع کنیم. با خودمان صادق باشیم... به خودمان دروغ نگوییم... اگر نوکر کسی نیستیم، اگر چاکر کسی نیستیم، اگر فدایی کسی نیستیم، به آن وانمود نکینم تا روزگار ما شاید بهتر بچرخد! با اطمینان می گویم که این وجه فرهنگ ایرانی به دست خودمان اصلاح پذیر است، اگر کمی برای آن هزینه کنیم!
***
بسیاری از اوقات صفت "اخلاقی"  را ضمیمه ی عمل می کنیم و آن را به کار می بریم.
به گمان بنده این لغت نیز در زمره ی همان اصطلاحاتی است که بدون دقت لازم به کار برده می شود!

بی پرده بگویم که ما از صفت "اخلاقی" برای "توجیه" استفاده می کنیم، تا رجوع به مرجع اخلاقی!

چند وقت پیش یکی از دوستان "استخراج نفت" در شرایط حاضر را "غیر اخلاقی" خواند. بنده درباره ی معنای اخلاق از ایشان سوال کردم. بحث ادامه یافت تا بدانجا که سخن خود را اینگونه تصحیح کردند: "بنده استخراج نفت را در شرایط حاضر را به سود خودم نمی بینم!"

آری، ما از صفت "اخلاقی" اینگونه به سود خود بهره می بریم و توجیه می آوریم که "در اجتماع رایج است" و هیچ کسی پیگیر این نیست که مرجع اخلاق را چه تعریف کرده ایم!

بیایم از لغت زیبای "اخلاق" برای جلوه ی زیبا دادن به کارهای خودمان استفاده نکینم. آری. برای این کار باید هزینه کنیم و راست بگوییم...

به شرط بقا، بحث در مورد مرجع اخلاق را به مقاله ی بعدی وا می گزارم.

علی اکبر نوری
اسفند 93

تهران

Monday, August 11, 2014

غزه-3

بسم الله الرحمن الرحیم
غزه-3



داستان غزه ادامه دار است. در این میان می خواهم شما را با فیلسوفی گران مایه آشنا کنم. برتراند راسل. فیلسوفی که تنها فلسفه ورزیدن، مشی روزانه اش نبود. انگلیس تبار بود اما نه با آن خوی و خصلت ها که در ذهن ما جای دارد.
او نوه ی نخست وزیری انگلستانی بود که فعال ضد جنگ شد : 

وی یک فعال ضد جنگ بود[۱۴][۱۵] و به خاطر فعالیت‌های ضد جنگ در خلال جنگ جهانی اول از دانشگاه ترینیتی اخراج و برای پنج‌ماه زندانی شد. از اقدامات صلح طلبانه بعدی راسل می‌توان به راه انداختن کمپینی ضد آدولف هیتلر، انتقاد از استبداد و خفقان در شوروی، اعتراض علیه مداخله ایالات متحده در جنگ ویتنام و تاسیس انستیتوی دفاع از صلح در سال ۱۹۶۳اشاره نمود.[۱۵]

14. Richard Rempel (1979). "From Imperialism to Free Trade: Couturat, Halevy and Russell's First Crusade". Journal of the History of Ideas 40 (3): 423–443. doi:10.2307/2709246.

15.The Autobiography of Bertrand Russell, p.35

او در زندگی‌نامه‌ی خود بیان داشته است که در نوجوانی، عمده‌ی علایق او را سکس، فلسفه دین و ریاضیات تشکیل می‌داده‌اند؛ و تنها عاملی که از خودکشی‌اش بر اثر رنج از دست دادن عزیزان در خردسالی جلوگیری می‌کرد، شوق به فراگیری هر چه بیش‌تر ریاضیات در او بود.[۱۲]
12.The Autobiography of Bertrand Russell, p.38
  • (۱۹۵۸) رییس موسسه‌ی مبارزه برای خلع سلاح هسته‌ای می شود و در (۱۹۶۱) به دلیل مبارزه‌های ضدهسته‌ای به مدت یک هفته زندانی شده است.

منبع ویکی پدیا

مانند راسل ها کم نیستند. سارتررا نیز می توان جزو چنین فیلسوفان عمل گرایی به شمار آورد. تلاش های او برای آزادی و هزینه دادن برای آن، رقم زننده ی دنیایی است بس دورتر از صِرفِ  فلسفه ورزی در کنجی دنج و جانب عافیت گزیدن!

***
به نظر من فلسفه ای که در زندگی شاهد بروز و نمود آن نباشیم، فلسفه نیست! فلسفه را جایی در کتاب ها و مقالات و روزنامه ها و دانشکده ها نباید جست. فلسفه را باید زندگی کرد. اصلی ترین پرسش فلسفه، "چرا؟" است. این گونه "چرا" ها باید سراسر زندگی را فرا بگیرند تا بتوان نام "فلسفی زندگی کردن" بر آن نهاد.

 چرا زندگی می کنم؟
 چرا غذا می خورم؟
 چرا کار می کنم؟
چرا دوست دارم؟ 
چراتنفر می ورزم؟
 چرا ازدواج می کنم؟
 چرا بچه دار می شوم؟
 چرا جنگ می کنم؟ 
چرا دفاع می کنم؟
 چرا به دنبال چرایی هر چیزم؟
چرا هستم؟
چرا خودکشی نمی کنم؟
چرا دنیا آن جور که من می خواهم نیست؟
چرا آدم ها با هم اینگونه رفتار می کنند؟
چرا سکس لذت دارد؟
چرا غذا خوشمزه است؟
چرا خدا اگر هست، الان در غزه نیست؟ در کردستان عراق نیست؟ در جنگ جهانی دوم کجا بود؟ (دکتر سروش اخیرا" در اینباره مقاله ای نوشته که به نظرم اصلا" جواب این چرا ها نیست و بیشتر بر برانگیختن احساسات مخاطبان تکیه کرده تا پاسخ دادن به سوالاتی در این باره. اینجا را بخوانید و ببینید که آیا با من موافقید یا مخالف؟)
چرا می خواهم خدا باشد؟
چرا در این بازه ی زمانی و در این موقعیت جغرافیایی زندگی می کنم؟
چرا ...؟

فلسفه به دنبال جواب قطعی دادن به این "چرا" ها نیست. چون برای این چراها اساسا" جوابی قطعی یافت نمی شود. سوال ها همواره به قوت خود باقی اند. از این جهت است که این سوال ها، سوال های فلسفی هستند!
اصل موضوع فلسفه  آن است که همواره با این سوال ها زندگی کنیم و در پی جواب آنها باشیم، هر چند از قبل می دانیم که به احتمال زیاد جواب قطعی برای آنها پیدا نخواهیم کرد.این نوع سوال ها باید همواره موضوعیت و اهمیت خود را برایمان حفظ کنند. اینگونه اهمیت هر امری برایمان روشن می شود.
 به عقیده ی من مهمترین تفاوت آدم ها از همین جا نشات می گیرد. میزان اهمیتی که برای هر امری قائل هستند. چیزی که ریشه در فلسفه ی نگاهشان به زندگی دارد.

 بعضی ها در برابر چنین چرا هایی، سیاست "چشم پوشیدن" بر اصل سوال را بر می گزینند. آنها اعتقاد دارند چون به جوابی نخواهیم رسید، پس فکر مبارک را مشغول "فکریدن" به چنین سوال هایی نمی کنیم، خوش می گذرانیم و زندگی خودمان را می کنیم.

اگر آنها درست بگویند،به یقین ما(نوع بشر)، در مسابقه ی هستی، از سایر حیوانات عقب مانده ایم و باید چاره ی دیگر بیندیشیم تا از مواهب طبیعی دنیا بیشتر بهره مند شویم زیرا درباره ی موضوع زندگی، به مراتب الاغ،  گوی سبقت را از بشر ربوده است. چون او هم احتمالا"! به اینکه چرا زندگی می کند، فکر نمی کند؟
در مورد لذت، می گویند خوک از همه جلوتر است و در مورد غذا جناب گاو. در مورد تعداد سکس و بچه دار شدن، خرگوش و موش رتبه های بعدی را به خود اختصاص می دهند.
 قصد من در این مقاله،به هیچ وجه، توهین نیست. این جواب کسانی است که در برابر پرسش های زندگی (نام کتابی از سوتر، اینجا را ببینید) خود را به بی خیالی می زنند و فکر عزیزشان را به چنین موضوعاتی اختصاص نمی دهند.

***
برای فلسفی زندگی کردن، باید هزینه داد. فلسفیدن، خرج دارد. زیرا از کنار هیچ موضوعی بدون دلیل نباید رد شد. باید ایستاد و از آنچه درست یافته شده (تا آن لحظه که به درست بودن آن اعتقاد هست) دفاع کرد.
 سقراط، جام شوکران را برگزید. به راستی که فیلسوف (دوستدار فلسفه)عنوانی بس برازنده برای اوست. جام شوکرانِ سقراط، جانش را هزینه ی راهی کرد که انتخاب کرده بود: زندگی به شیوه ی فلسفی. او ثابت کرد که پیرو راهی است که مدعی آن است. منش فلسفی اینگونه راهی است.
***
به سراغ راسل برگردیم: همو که فلسفی زندگی کرده است و برایش هزینه داده. ببینیم راسل انگلیسی ، همو که هموطنانش طرح تشکیل دولت اسرائیل را ساخته پرداخته کرده اند، چگونه از کنار این موضع  به راحتی رد نشده و چه موضع گیری ای در قبال آن، انجام داده است .
43 سال پیش  برتراند راسل موضوع اشغال فلسطین را اینگونه دیده است: 


Bertrand Russell’s Last Message
By Bertrand Russell


This statement on the Middle East was dated 31st January, 1970, and was read on 3rd February, the day after Bertrand Russell's death, to an International Conference of Parliamentarians meeting in Cairo.



The latest phase of the undeclared war in the Middle East is based upon a profound miscalculation. The bombing raids deep into Egyptian territory will not persuade the civilian population to surrender, but will stiffen their resolve to resist. This is the lesson of all aerial bombardment.

The Vietnamese who have endured years of American heavy bombing have responded not by capitulation but by shooting down more enemy aircraft. In 1940 my own fellow countrymen resisted Hitler's bombing raids with unprecedented unity and determination. For this reason, the present Israeli attacks will fail in their essential purpose, but at the same time they must be condemned vigorously throughout the world.
The development of the crisis in the Middle East is both dangerous and instructive. For over 20 years Israel has expanded by force of arms. After every stage in this expansion Israel has appealed to “reason” and has suggested “negotiations”. This is the traditional role of the imperial power, because it wishes to consolidate with the least difficulty what it has already taken by violence. Every new conquest becomes the new basis of the proposed negotiation from strength, which ignores the injustice of the previous aggression. The aggression committed by Israel must be condemned, not only because no state has the right to annexe foreign territory, but because every expansion is an experiment to discover how much more aggression the world will tolerate.
The refugees who surround Palestine in their hundreds of thousands were described recently by the Washington journalist I.F. Stone as “the moral millstone around the neck of world Jewry.” Many of the refugees are now well into the third decade of their precarious existence in temporary settlements. The tragedy of the people of Palestine is that their country was “given” by a foreign Power to another people for the creation of a new State. The result was that many hundreds of thousands of innocent people were made permanently homeless. With every new conflict their number have increased. How much longer is the world willing to endure this spectacle of wanton cruelty? It is abundantly clear that the refugees have every right to the homeland from which they were driven, and the denial of this right is at the heart of the continuing conflict. No people anywhere in the world would accept being expelled en masse from their own country; how can anyone require the people of Palestine to accept a punishment which nobody else would tolerate? A permanent just settlement of the refugees in their homeland is an essential ingredient of any genuine settlement in the Middle East.
We are frequently told that we must sympathize with Israel because of the suffering of the Jews in Europe at the hands of the Nazis. I see in this suggestion no reason to perpetuate any suffering. What Israel is doing today cannot be condoned, and to invoke the horrors of the past to justify those of the present is gross hypocrisy. Not only does Israel condemn a vast number. of refugees to misery; not only are many Arabs under occupation condemned to military rule; but also Israel condemns the Arab nations only recently emerging from colonial status, to continued impoverishment as military demands take precedence over national development.
All who want to see an end to bloodshed in the Middle East must ensure that any settlement does not contain the seeds of future conflict. Justice requires that the first step towards a settlement must be an Israeli withdrawal from all the territories occupied in June, 1967. A new world campaign is needed to 
help bring justice to the long-suffering people of the Middle East.

ترجمه توسط ناخدا آزاد (اینجا در گوگل پلاس)

«پیشرفت بحران در خاورمیانه هم خطرناک و هم آموزنده است. برای بیش از ۲۰ سال اسرائیل با نیروی نظامی گسترش یافته است. پس از هر مرحله‌ای از این گسترش اسرائیل تقاضای استفاده از «خِرد» کرده و پیشنهاد «مذاکرات» داده است. این عملکرد سنتی نیروی امپراطوری است، زیرا می‌خواهد با کمترین دشواری آنچه با خشونت به‌دست آورده را مستحکم کند. هر فتح جدیدی مبنای جدیدی برای مذاکره‌ی پیشنهادی از موضع قدرت می‌شود، که ناعادلانه بودن تجاوز قبلی را نادیده می‌گیرد. تجاوز اسرائیل باید محکوم شود، نه تنها به این دلیل که هیچ کشوری حق ندارد قلمرو خارجی را به‌خود ضمیمه کند، بلکه چون هر گسترشی آزمایشی برای تشخیص این است که دنیا چه مقدار تجاوز دیگر را تحمل خواهد کرد.


...تراژدی مردم فلسطین این است که کشورشان توسط یک قدرت خارجی (به‌گمانم منظورش بریتانیا است. -م) به مردم دیگری داده شده است تا کشوری جدید بسازند. نتیجه این بود که صدها هزار مردم بی‌گناه به‌طور دائمی بی‌خانمان شدند. با هر کشمکش جدیدی شمارشان افزایش یافته است. تا چه مدت دیگر دنیا می‌خواهد این نمایشِ ستمِ سنگدلانه را تحمل کند؟ کاملاً روشن است که این آوارگان از حق کامل نسبت به سرزمین مادری‌ای که از آن رانده شده‌اند برخوردارند، و انکار این حق هسته‌ی این کشمکش ادامه‌دار است. هیچ مردمی هیچ جای جهان نمی‌پذیرند که به‌طور گروهی به‌زور از کشور خودشان اخراج شوند؛ چگونه می‌توان از مردم فلسطین خواست مجازاتی را بپذیرند که هیچ‌کس دیگر تحملش نخواهد کرد؟ اسکان دائمی آوراگان در سرزمین مادری‌شان بخشی ضروری برای هر راه حل اصیل در خاورمیانه است.



بارها به ما گفته شده است که به‌خاطر آزار یهودی‌ها در اروپا به‌دست نازی‌ها باید با اسرائیل هم‌دردی کنیم. در این پیشنهاد دلیلی برای ابدی کردن آزار نمی‌بینم. آنچه اسرائیل امروز می‌کند قابل پذیرش نیست، و یادآوری وحشت‌های گذشته برای توجیه وحشت‌های امروزی دورویی زننده‌ای است. نه‌تنها اسرائیل شمار بسیار بزرگی از آورگان را محکوم به بیچارگی می‌کند؛ نه‌تنها اعراب زیادی که تحت اشغال اند محکوم به حکومت نظامی اند؛ بلکه همچنین اسرائیل ملت‌های عربی که تنها به‌تازگی از وضعیت مستعمره بودن رها شده‌اند را محکوم به ادامه‌ی عقب‌ماندگی می‌کند، زیرا برای آن‌ها خواسته‌های نظامی بر رشد ملّی تقدم می‌یابد.



همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند به خونریزی در خاورمیانه پایان دهند باید اطمینان کسب کنند که هر راه‌حل ممکن شامل بذر کشمکش‌های آینده نباشد. عدالت ملزم می‌کند که گام نخست به‌سوی یک راه‌حل باید عقب‌نشینی اسرائیل از همه‌ی قلمروهایی باشد که در ژوئن ۱۹۶۷ اشغال کرده است. برای اجرای عدالت برای مردم خاورمیانه که مدت‌هاست در رنج اند، کمپینی جهانی لازم است.»
***
راسل خداناباور است. اما از انبوهی از خداباوران، وجدانی تر قضاوت می کند. دلیل اش چیزی نیست جز منش فلسفی اش. فلسفی زندگی کردنش.
 به راستی که او رهرو راستین سقراط است.
***
برای پایان سه گانه ی غزه، از مقاله ی راسل، چیزی وزین ترنیافتم. داستان غزه همان است که راسل سالها پیش به درستی گفته است: گام نخست به‌سوی یک راه‌حل باید عقب‌نشینی اسرائیل از همه‌ی قلمروهایی باشد که در ژوئن ۱۹۶۷ اشغال کرده است

راسل نیز ، همانند سقراط، جزوِ ماندگارنِ تاریخ بشریت است. مایه ی فخر ما در برابر سایر حیوانات.

علی اکبر نوری
مرداد 93
تهران

Sunday, July 27, 2014

یادداشت ارسال شده: شبکه های اجتماعی

یادداشت ارسال شده: شبکه های اجتماعی

یادآوری: «یادداشت‌های ارسال شده»، نظرات، مقاله ها و نوشته‌های خوانندگان محترم وبلاگ و دوستان گرامی است که برای انتشار ارسال شده‌اند و «الزاما"» با نظرات نگارنده «مهاجر» هم جهت نیستند.

به نام خدا
آرش صالح- شبکه های اجتماعی، وقت گذرانی یا ...؟


شکی نیست که بخشی از افراد جامعه به قصد وقت گذرانی و سرگرمی  به گشت و گذار در شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک و توئیتر می پردازند.و با چت کردن با دوستان بازدید صفحات مورد علاقه و ... بخشی از وقت خود را پر می کنند.اما کارکردهای شبکه های اجتماعی بسیار فراتر ازتفریح  سرگرمی و وقت گذرانی می باشد.همه ما این روزها شاهد حضور مقامات بلند پایه سیاسی کشور نظیر رئیس جمهور و وزیر امور خارجه و ... در این شبکه ها هستیم قطعا حضور این افراد با توجه به مسئولیت ها و مشغله های سنگین اجرایی به قصد وقت گذرانی و سرگرمی صورت نمی پذیرد.امروزه به دلیل نقش و تاثیرمهم افکار عمومی  در پیش برد سیاست های هر کشور سیاست مداران سعی می کنند در کنار مذاکرات پشت پرده از طریق رسانه ها به جهت دهی افکار عمومی بپردازند که در گذ شته این اقدامات از طریق مصاحبه های مطبوعاتی با روزنامه ها و شبکه های خبری رادیویی و تلویزیونی صورت می پذیرفت اما امروزه با به وجود آمدن رسانه های دیجیتال خصوصا شبکه های اجتماعی این امکان برای سیاست مداران فراهم شده است تا با ایجاد صفحات شخصی در این شبکه ها به شکل مستقیم و بی واسطه با مردم در ارتباط باشند نمونه موفق این ارتباط ها گزارشات منظم آقای دکتر ظریف از روند مذ ا کرات هسته ای ژنودر صفحه فیس بوک خود بود که ایشان به خوبی از ظرفیت های این شبکه اجتماعی در جهت پیشبرد دیپلماسی عمومی بهره بردند و همزمان با روند مذاکرات با گروه 5+1 به اقناع افکار عمومی داخلی برای پذیرش این توافق سیاسی بزرگ پرداختند.

از دیگر کارکردهای رسانه ای این شبکه ها پوشش رویدادهای زندگی افراد عادی است.در گذشته رسانه های عمومی تصاویر و رویدادها مهم زندگی افراد مشهور و سرشناس همچون بازیگران و ورزشکاران و... را پوشش می دادند اما امروزه با وجود شبکه های اجتماعی افراد عادی نیز این امکان را یافته اند تا با قرار دادن فیلم ها عکس ها و مطالب خود بر روی صفحه شان کسانی را که مایل هستند در جریان تصاویر و رویدادهای زندگی خود قرار دهند. بسیاری از افراد با حضور در این شبکه ها به بیان افکار و عقاید و نظرات خود می پردازند و نظراتشان را در موضوعات مختلف در معرض قضاوت و نقد سایرین می گذارند امکانی که پیش از این به دلایل مختلف برایشان فراهم نبود.برخی به ترویج وتبلیغ برای گروه سیاسی یا فرقه مذهبی خاصی روی می آورند وعده ای از فرصت حضور میلیون ها نفر در شبکه های اجتماعی استفاده کرده و با طرح سوال و رای گیری در موضوعات مختلف به افکارسنجی  با اهداف مشخص می پردازند.و گروهی دیگر فارغ از همه اینها از کارکردهای رسانه ای شبکه های اجتماعی در جهت تبلیغ کالا و خدمات تجاری خود بهره می برند.


در کنار تمام کارکردهایی که برای شبکه های اجتماعی ذکر شد و همچنین بهره برداری هایی که گروه های مختلفی همچون سیاست مداران مردم عادی شرکت های تجاری گروه های سیاسی و فرقه های مذهبی و سایرین در جهت اهداف خود از این شبکه ها می کنند شاید بیشترین بهره را سرویس های جاسوسی و امنیتی از این اقیانوس عظیم اطلاعات می برند.آنچنان که از افشاگری های ادوارد اسنودن(عضو سابق آژانس امنیت ملی آمریکا) بر می آید سرویس های امنیتی با دسترسی به صفحات شخصی میلیون ها کاربر در سراسر جهان از نزدیک در جریان رویداد های زندگی افراد علایق افکار نظرات و احساسات آنها قرار می گیرند و تحولات زندگی خصوصی آنها را از نزدیک رصد می کنند.


پی‌نوشت: «مهاجر» صمیمانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند. "یادداشت‌های ارسالی" خود را به نشانی «aliakbarnoori@gmail.com» ارسال کنید.