Monday, February 16, 2015

BoyHood (1)

بسم الله الرحمن الرحیم
BoyHood (1)


پیش نقد:
این که برای چه فیلم نگاه می کنیم؟ یا "باید" برای چه هدفی فیلم نگاه کنیم، بحث بزرگی است!
از "سرگرمی تا معنا" بازه ای است که فیلم ها پوشش می دهند و در این میان، مخاطبان دست به انتخاب می زنند.
 آنچه در این سالها اتفاق اتفاق افتاده است، تولید و عرضه ی فیلم در راستای سرگرمی (entertainment) است با ذکر این نکته که سرگرمی، غالب اینگونه فیلم ها را تشکیل می دهد و نه اینکه فیلم از ساحت های دیگر هنری و معنایی به کلی تهی باشند.
با این هدف گذاری است که سکس و خشونت جزئی جدایی ناپذیر از محتوای بسیاری فیلم های روز شده اند که در این میان علاقه ی مخاطبان نیز کم تاثیر نبوده است. خشونت و روابط جنسی جزو ذاتی زندگی بشر هستند و از این سو اجتناب ناپذیر از همان آغاز خلقت سینما حضور داشته اند. اما سینمای اروپایی به وضوح گرایش متفاوتی از سینمای هالیوودی را  در برخورد با این دو مساله ی مهم داشته است. خیلی از اوقات در سینمای اروپایی، عریان تر و بی واسطه تر با سکس و خشونت روبرو می شویم، اما تفاوت آنجاست که سینمای اروپایی برای جذب مخاطب از گزاره های مورد اشاره بهره نمی برد! این فیلم ها نمایشی از برخورد بشر با ساحت های گونه گون هستی هستند. همین عدم باج دادن سینماگران اروپایی است که "هنر" سینما را زنده نگاه داشته و آن را چون هالییود "صنعتی" نکرده است!
در دیگر سو، به گمان بنده مسیر در پیش گرفته شده توسط غالب کمپانی های هالیوودی الزاما" چیزی در راستای اضمحلال فرهنگ های خرد و ضعیف تر نیست (هر چند غالب اوقات به این نتیجه می رسند)، بلکه علایق مخاطبان و به تبع آن برگشت سرمایه و سودآوری نیز بسیار موثر است.
اینکه ذائقه ی مخاطبان چگونه تا به این میزان به آثاری تنها در حد سرگرمی تقلیل یافته است، یا اینکه شاید همین گرایش ناشی از کار فرهنگی برنامه ریزی شده ایست که صنعت سینما نیز بخشی از ان است، بحث مفصلی است که در حد این نوشتار نیست!
***
آنچه آمد پیش زمینه ای بود برای بررسی فیلم "پسر بچگی" ساخته ی لینکلِیتر که با سه گانه ی before   sunrise، before sunset و  before midnight نزد سینما دوستان شناخته می شود. آنها که سه گانه ی مورد اشاره را دیده اند از علاقه ی کارگردان به دنبال کردن شخصیت های فیلم اش در طول زمان آگاه هستند.
 ایده ی جالبی که بدانیم بر سر شخصصیت های یک فیلم، چند سال بعد چه آمده است. تبعات تصمیم آنها (که بیشتر وقت ها احساسی بوده تا عقلانی) چگونه خود را نشان داده است و در حال حاضر نظرشان نسبت به آن تصمیم ها چگونه است! آینده را نیز تصمیم های اکنون می سازد و این همان پتانسیلی است که سه گانه ی لینکلیتر را جذاب کرده است!
در فیلم "پسربچگی" کارگردان همین ایده را دنبال کرده است، اما نه آنکه چند سال بعد به سراغ شخصیت هایش برود، بلکه در یک بازه ی زمانی 12 سال، بزرگ شدن شخصیت های فیلم را دنبال می کند. کار سختی است که جز "هنر" سینما چیزی را نشانه نگرفته است. تماشای فیلم معنای سینما است.
 برای من که تجربه ی غریبی بود. فیلمی بدون داشتن تم واضح فلسفی و معناگرایانه اما به شدت در جستجوی معنا است!
اینکه در غوغای صنعت سینما، 12 سال صرف یک فیلم شود، به هیچ وجه در چارچوب های هالیوودی قرار نمی گیرد و این همان نکته ای ایست که این فیلم را خاص کرده است.
داستان فیلم از مدرسه رفتن "پسربچه" شروع می شود و تا ورود او به دانشگاه طول می کشد. در این میان برخی می گویند که فیلم اساسا" داستانی ندارد! به گمان بنده اینگونه نیست.
آری فیلم بر اساس یک رمان ساخته نشده است. زندگی روزمره ی یک پسربچه را در طول 12 سال نشان می دهد. اما به عقیده ی من زندگی هر کدام از ما "قابلیت" تبدیل شدن به فیلم را دارد. و این همان پس زمینه ی فلسفی-معنایی فیلم است که با نگاه از لنز دوربین زندگی یک همنوع خود را که هیچ وجه تمایز خاصی با دیگران ندارد ( و می توند به راحتی دیگری یا حتی خود ما باشد) نگاه می کنیم.
اینکه چگونه "یک نفر مثل ما" بزرگ میشود، تجربه می کند، رشد می کند، کشف می کند، آرزو می کند، به بلوغ میرسد، در معرض افکار گوناگون قرار می  گیرد و در این میان رفتار بقیه، از مادری که بیشترین احساس مسئولیت را به او "حس" می کند تا خواهری که با او بزرگ می شود و تجربه می کند و پدری که طلاق گرفته (بهتر بگوییم طلاق داده شده) است و آخر هفته ها به آنها سر میزند چگونه بر او تاثیر می گذارد، اصل داستان است!
 داستان زندگی یکی مثل ما، تا دوباره با خود به کنکاش بپردازیم و به بنیادهایی که بر اساس آن زندگی را پایه نهاده ایم دوباره نگاه کنیم. به شدت با فیلمی فلسفی درباره ی زندگی بشر در "سبک آمریکایی اش" روبرو هستیم.
سبک آمریکایی که بر آن تاکید کردم در ارتباط بسیار نزدیکی با اومانیسم قرار دارد. به دیگر معنا می توان آن را ناشی از "انسان محوری" دانست.
این روش زندگی به شدت با نحوه ی زندگی ما در ایران متفاوت است. بچه ها در آن بذات و فارغ از ایدئولوژی صاحب حق و اختیار هستند!
موقعیت های محدودی که در فیلم  این اختیار از آنها سلب شده به نوعی تقبیح شده اند و اثرات سوء آن بازنموده شده است.در طول فیلم با یک موجود مختار روبرو هستیم که هنگام جواب دادن به سوال والدین، دروغ نمی گوید!
بچه فهمیده است که اختیار انجام انچه پدر و مادرش اشتباه می داند را داشته است و به همین جهت با وجود دانسستن آنکه ممکن است سرزنش شود و یا حتی تنبیه شود، راست می گوید! چون حق داشته است.
باید فیلم را نگاه کنید تا بدانید چه میزان آن جامعه با جامعه ی ما متفاوت است.
در زندگی به شیوه ی فرد گرایانه امریکایی، خانوده ساختار صلبی ندارد که قابل تغییر نباشد. اصولا" خانواده هدف نیست، بلکه وسیله است برای رسیدن به هدف گذاری های شخصی.
***
قسمت دوم نقد فیلم، به شرط بقا، ان شاء الله باشد برای آن هنگام که فیلم 3 ساعته پسربچگی را دیده بودید.

علی اکبر نوری
بهمن 93
تهران



Sunday, February 8, 2015

TED

بسم الله الرحمن الرحیم
TED

یکی از پرفایده ترین کارهایی که در زندگی ام انجام دادن (بعد از مطالعه و دیدن فیلم)، بحث کردن بوده است.
به فراخور محیط هایی که در آن بوده ام با افراد زیادی از طیف های فکری گونه گون هم بحث شدم و از خرمن هر بحثی توشه ای بر گرفتم. هنگام بحث بسیار جدی به نظر می رسم. آن چنان که گویی پیش فرض های بحثم را لایتغیر یافت کرده ام. این امر سبب می شود مخاطب ام هر چه در چنته دارد رو کند تا مرا متقاعد کند که اشتباه می کنم!
اما من در واقع بحث می کنم تا بدانم کدام پیش فرض ام، آنچنان که گمام می بردم، اساسی نداشته است! مخفی نمی کنم که هم زمان مایل هستم مخاطب بحث هم در نهایت امر اندکی در پیش فرض های درست انگاشته شده اش شک کند!

آری من در انچه پیش فرض بدیهی می دانم، شک دارم.
 پارادوکس است.آری. اما گویا پارادوکس ها (جمع نقیضین) محال نیستند و از آنچه تصور می کردیم غیر قابل انکار ترند!
***
اما اگر روزی به این فکر افتادید که این شیوه را برای جستجوی حقیقت (اگر حقیقتی در نهایت امر وجود داشته باشد!) به کار برید و حاضر نیستید زیاد هم هزینه دهید، هنگام انتخاب مخاطب خود، قدری تامل کنید.
از پس تجربه می گویم: چه بسا در حالی که شما در حال بازبینی مجدد "پیش فرض ها" و نگاه دوباره به "درست انگاشته شده" هایتان هستید، مخاطبتان در درجه ی انتهایی باور به پیش فرض هایش باشد! نتیجه روشن است: شما تکفیر میشوید!
این بلای بزرگی است.
 آدم ها خود سانسوری خواهند کرد، چون جانشان را در معرض تهدید می بینند. از آن جهت که عده ای تمامت خواه پاره ای عقاید شخصی شان را حقیقت محض یافته اند و بر مبنای آن حاضرند خون مخالف نظرشان را مباح کنند!
***
 اگر ما همچنان که خود را دست یافته به حقیقت (نه  همه ی حقیقت) بدانیم، و برای دیگران نیز سهمی قائل باشیم، آنگاه به خاطر باور های درست انگاشته شده ی حتمی خودمان، دیگران را متضرر نخواهیم کرد. فهم این مطلب ثقیل نیست، عمل بدان مشکل است. شنیدن حرف مخالف ما را سخت می اید تا آنکه که به جای بحث، حکم ارتداد صادر می کنیم. تا این مسیر و این روش را اصلاح نکنیم، خشونت زاده خواهد شد! چه بخواهیم، چه نخواهیم.
***
 سایت خوبی هست به نام TED (مخفف :technology entertainment design).
 با این شعار: TED: Ideas worth spreading

شما در این سایت می توانید در مورد موضوعات مورد علاقه ی خودتان جستجو کنید و ارائه هایی جالب از آنها که سالها با موضوع مورد علاقه ی شما سر و کار داشته اند، ببنید. بسیاری از آنها زیر نویس دارند و می توانند به راحتی دانلود شوند.
من با اولین دغدغه ام جستجو کردم: PURPOSE OF LIFE!
و به سراغ اولین نتیجه ی جستجو رفتم! حرف های جالبی است. پیشنهاد می کنم ببینید و یشنوید و نظر خود را در رابطه با ان با بقیه به اشتراک بگذارید:
آدرس لینک مذکور با عنوان "اجازه دهید مذهب (همه مذهب ها) در مدرسه تدریس شود:
https://www.ted.com/talks/dan_dennett_s_response_to_rick_warren

علی اکبر نوری
تهران

بهمن 93