Tuesday, December 3, 2013

اخلاق و ادب


بسم الله الرحمن الرحیم


اخلاق و ادب

مشکلات فرهنگیِ هیچ جامعه ای یکشبه به وجود نیامده و یک شبه هم از بین نخواهد رفت. روندی که طی گردیده تا معضل فرهنگی در جامعه ای نهادینه شود، گاهی سالیان درازی را پشت سر گذاشته است. به همین دلیل است که برخوردها ی ایجابی در محو آنها، قبل از آنکه مشکلات به درستی تبیین گردند، اثری معکوس خواهد داشت. به تحقیق، بررسی ریشه هر معضل بخش عمده ی از اصلاح آن خواهد بود.
فرهنگ و زبان فارسی گنجینه ی گرانبهای این مرز و بوم است. اما به نظر می رسد تنها دل در گرو این گنجینه ی عظیم داشتن، نمی تواند ضامن اعتلای فرهنگی ما باشد. برای نمونه به یک مورد اشاره خواهم کرد.

محدوده ی معنایی بسیاری از لغاتی که ما در روز به کار می بریم، ممکن است چیزی متفاوت از آنچه دیگران فهم می کنند باشد و برعکس. در واقع برداشت ها از یک لغت متفاوت است. این ضعف بزرگ زبان و فرهنگ ماست. ما برای بسیاری از کلمه ها، درک مشترکی نداریم و این خود مهمترین عامل بروز سوء تفاهمات بین فرهنگی است. علت هم در عدم تبیین معنای حقیقی یا اختصاص داده شده برای هر کلمه برای عموم جامعه و تبعیت محض از نصوصِ منظوم و منثور قدیم است.
"ادب مرد به ز دولت اوست" ذکر نمونه ای از همان گنجینه ی با ارزش است. جمله ای که از خرداد 88 و پس از آن مناظره ی جنجالی بیشتر بر سر زبان ها افتاد. سعدی شیراز آورده است که : لقمان را گفتند ادب از که اموختی.گفت از بی ادبان. جمله ای که همه ی ما از دوران ابتدایی به خاطر داریم.
در دو مثالی که ذکر شد مراد نویسنده از ادب به احتمال زیاد اخلاق بوده است.
شاید در دوره ی زمانی حیات نویسنده هنوز به صورت کامل مرز میان اخلاق و ادب آشکار نبوده است. اما خطای بزرگ آن است که متولیان فرهنگی و به خصوص آموزش و پرورش ما، به جای بسط و شرح این تفاوت برای دانش آموزان و عموم مردم، اتفاقا" معنای اشتباه ادب را آموزش می دهند. معلمانی که برای تدریس تعلیم ندیده اند، و بار فلسفی، علمی با خود به دوش نمی کشند، سخن شیخ اجل را در باب ادب، با کمال تاسف رعایت عرف جامعه معنا می کنند: احترام گذاشتن، سلام کردن، مودب بودن، تعارف کردن، تشکر کردن، از جای برخاستن به هنگام ورود فرد تازه وارد! این چنین است که با سرعتی شگفت به سمت دورویی و چاپلوسی و ریا روانیم و پیوسته به دنبال مقصر هستیم. به هیچ کجا هم که دستمان بند نباشد آخر سر حکومت را، آنهم با تمِ پسا روشنفکرانه، مقصر می دانیم. اما مشخص نمی کنیم که کجای راه را اشتباه رفته ایم. یاد گرفته ایم تنها و تنها به سعدی و حافظ و مولانا بنازیم.اما یکی نیامده حرف آنها را امروزی کند. مراد آنها را امروزی کند.ملی گرایی مان هم یکباره گل می کند که مبادا مثلا" ترکیه مولانا را از ما بدزدد!
وقتی متولیان فرهنگ از روی غفلت اینگونه اخلاق اجتماعی را به باد می دهند، خانوده ها دیگر کاملا" خود را محق می دانند که تنها فرزندی تربیت کنند که مقبول اجتماع افتد و گلیم اش را از آب آلوده بیرون بکشد. فرزندی تربیت کنند که مودب باشد! مودب بودن فرزندان آنها مایه ی مباهات خانواده شان خواهد بود.
قصدم از آنچه گذشت ترویج بی ادبی در اجتماع نیست. جلوگیری از ترویج بی اخلاقی است آن هم به نام ادب. همانگونه که آمد باید تلاشی صورت گیرد تا همگان درکی مشترک از یک کلمه داشته باشند. یکی از آن موارد ادب و اخلاق است که باید به خوبی معنی شوند. آنچه می آید توضیح مختصری درباره ی این دو واژه است.
ادب در نفس خود صاحب ارزش نیست. ادب وسیله ایست که ارتباط های ما را در جامعه میسر می سازد. ما ادب را به کار می گیریم تا احتراممان را نشان دهیم. در واقع ادب ابزاری است برای رسیدن به هدف. اشکال آنجا بروز می نماید که ما این ابزار را هدف می انگاریم!
از آن جهت که ادب ابزار است شکل اش در نقاط مختلف دنیا و در خرده فرهنگ های گوناگون متفاوت است و حتی گاهی متضاد! خانواده ها با "باید و نبایدها" ادب را به فرزندانشان آموزش می دهند. فرآیندی که در پسِ تکرار به عادت تبدیل می شوند. عادت هایی که بسیار کارا و کار راه انداز تجربه می شوند. در واقع شیک سلام کردن، احترام گذاشتن و مبادی آداب بودن ظاهری بیش نیست. ظاهری که ممکن است نشان دهنده ی پلیدی درون نباشد. با من موافق خواهید بود که یک دهاتی زمخت ِ با شرف، شرف دارد به یک جنتلمن مبادی آداب بی شرف. چیزی که حتی با وجود باور داشتنمان باز هم ما را در معلادلات روزمره دچار اشتباه می کند.
اما اخلاق، بر خلاف ادب، هدف است. نسبی هم نیست. دزدی کردن در همه جای این دنیا مذموم است. دروغ نگفتن همه جا اخلاقی است. (کلیتش اخلاقی است. اینجا نمی خواهم به موارد استثنا برسم. می خواهم تفاوت اخلاق و ادب را بیان کنم.)
دورویی آنجا زاده می شود که که به جای نهادینه شدن اخلاق، از ظاهر ادب برای نشان دادن آنکه با اخلاق هستیم، استفاده کنیم. بدانیم که اگر کسی آداب جمعی را رعایت نکرد، هر چند به جمع بربِخورد، مرتکب عمل غیر اخلاقی نشده است.اینکه عرف جامعه ای با جامعه ی دیگر متفاوت است، نشان از نسبی بودن آن دارد. بیشتر از همه باید در پی فلسفه ی عرف ها بود تا تن دادن به آنها. اگر شخصی سنت اجتماعی را رعایت نمی کند، یا به عرفی پایبند نیست، الزاما" بدان معنی نیست که عمل غیر اخلاقی انجام می دهد. ما بیشتر باید عمل مودبانه ای را نکوهش کنیم و از آن خود را مبرا نماییم، که تنها به دنبال کسب مقبولیت و ظاهر سازی است.
چاره ای نیست. برای گذران دنیا باید ادب را آموزش داد وبدان عمل کرد، اما هم زمان باید بر رعایت اخلاق و نهادینه شدن آن تاکید داشت. اخلاقی که می بایست پشتوانه ی فلسفی مقبولی داشته داشته باشد. بفهمیم که چرا نباید دروغ گفت و یا دزدی نکرد. بفهمیم که چرا باید برای دیگران آنچه برای خود دوست نداریم، دوست نداشته باشیم. در ان صورت است که ادب به پشتوانه اخلاق مجهز خواهد شد. وگرنه نتیجه اش همان می شود که شده: چاپلوسی و ریاکاری و زبان بازی: چاکری و نوکری و مخلصی و فدا شدن و به قربان رفتن! دروغ هایی پیاپی برای کسب موقعیت بهتر! دست به سینه بودن و تعظیم کردن. تعارف کردن و راه دادن به دیگری که جلوتر رود.مخلص کلام:همان لیدیز فرست تصنعی است. همه آنها برای آن است که دیگران با ظاهر مودبانه ام بفهمند که خوبم و احترام و مقبولیت بیشتری پیدا کنم.
امیدم آن است که نوشته ی حاضر بابی باشد در جهت تعمق بیشتر در معانی واژگان و به خصوص در جهت آشکار کردن تفاوت میان ادب و اخلاق.

Thursday, November 28, 2013

هویت

بسم الله الرحمن الرحیم
هویت

عناصر هویت ساز انسان ها گونه گون اند و هر کدام به صورتی حاصل می شوند.
اولین هویتی که به ارث می رسد خانواده است. خانواده شاخصه ای است که ما را بدان می شناسند و ما خود را با ان می شناسانیم.
اینکه شخصی با خانواده ای اصیل شناخته می شود، بخشی از هویت او را تشکیل می دهد. هویتی که خودش در ایجاد آن نقشی نداشته است. اما همین هویت، نقش غیر قابل انکاری در پی ریزی سرنوشتش خواهد داشت. خانواده ی بی اصل و نصب نیز به همان اندازه تعیین کننده است. اما "هویت فردی" یک بعدی نیست. از خانوده به قبیله می رسد. چیزی که هم اکنون نیز یافت می شود. ممکن است به قومیت منتهی شود و یا به مرز جغرافیایی و یا مذهب و یا زبان و یا کار و حتی نوع پوشش و یا آرایش و تیپ آدم ها را نیز در بر گیرد. 
 فردی را در نظر بگیرید که در در یکی از شهرهای هند زندگی می کند. مرد است و در خانواده ای اصیل بزرگ شده. پدرش فرد شناخته شده ای بوده و مذهب خاصی نیز دارد. قومیتی ویژه دارد. گویش و زبان محلی منحصر به منطقه خود را داراست و از لباس سنتی هندی در مراسم استفاده می کند. طرفدار فلان تیم کریکت است و در رشته مدیریت بازرگانی دکتری گرفته است و معاون  یک شرکت بازرگانی است. همسر و 2 فرزند دارد و فعال اجتماعی از زمینه مبارزه با کار کودکان است و انجمنی را در این رابطه به راه انداخته و گاه گاهی در روزنامه ها در این مورد مطلب می نویسد. صاحب ماشین و خانه و ساعت مخصوص خودش است
 تک تک مواردی که اشاره شد بخشی از هویت او را تشکیل می دهند. وقتی از او می پرسند که تو که هستی؟ در جواب می تواند هر کدام از موارد مذکور و شاید غیر مذکور را اولویت ببخشد و خود را با آن بشناساند.مثلا" بگوید من امیر خان یک هندو، فرزند جبار خان از ایالت اتارپرادش و اهل شهر مظفر نگر هستم و در زمینه ی حقوق کودکان کار فعالیت می کنم و به خاطر اصول مذهب هندو از جانم هم خواهم گذشت. ممکن بود بگوید من دکتر امیر خان هستم. پدر سلمان و آمیتا و همسر تجی و طرفدار تیم کریکت راجستان هستم و یک هندی با اصل و نصب هستم و اتوموبیل ام هم مرسدس بنز است و خانه ام هم در فلان محله است.
 امیر خان اول با امیرخان دوم به احتمال زیاد خیلی فرق می کند. از طرف دیگر مردم ممکن است امیرخان ما را جور دیگری بشناسند: امیرخان معاون شرکت بازگانی هندوستان بزرگ است و صاحب زیباترین ملک منطقه است و در واقع یکی از متمول ترین افراد منطقه به شمار می رود.
به راستی اما امیر خان کدام یک از انهاست؟ چیزی است که خودش را با آن می خواند یا چیزی که دیگرانش می خوانند یا چیزی غیر از انها؟
بدون ارزش گذاری دو مطلب را در مورد عناصر هویت ساز واضح می دانم: 
نخست: می توان گفت هر چه مولفه های هویت ساز ما محدود باشند انسانی هستیم به همان اندازه با ابعادی محدود تر. حتما" می شناسید کسانی که تنها شاخصه ی زندگی شان تحصیلاتشان است. دکترای فلان رشته! همه ی شخصیت آنها تحصیلشان است و با همان شناخته می شوند و البته خود را با آن می شناسانند. دیگران نیز برایشان حسابی جز آن باز نمی کنند.
دوم. ممکن است وضع از این هم خراب تر باشد. یعنی همان چیزی که شاخصه ی تعریف فردی می شود به جای انکه در فرآیندی اکتسابی حاصل شده باشد، نتیجه به ارث رسیدن باشد. امیر خان ما برای اتارپرادشی بودنش یا زبان خاص محلی اش یا فرزند جبار خان بودنش کاری انجام نداده است. همه را به ارث بره.(به موارد مذکور بسیاری چیزهای دیگر را می توانید اضافه کنید، تیپ، هیکل، زیبایی ...) هویتی که از این مسیر به دست آید بسیار در سطح پایین تری نسبت به هویت های اکتسلبی قرار می گیرد، امری که شاید روند معکوسی از آن را در جامعه ی خودمان شاهد هستیم. اینجاست که جامعه می بایست با اصلاح تعریفی که از ادم ها ارائه می دهد، شاخصه های هویتی را به سمت آنهایی که با تلاش حاصل می شوند هدایت کند.
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : همانا برای انسان جز چیزی که برای ان تلاش می کند، چیز دیگری نیست.
اینجاست که تک تک ما به عنوان شهروند نقش بسزایی در ترویج هویت بخشی اکتسابی بازی می کنیم. تصویری که جامعه از افراد ارائه می دهد اگر بر مبنای ارائه ی شایستگی های آنها باشد، امید روزهای بهتری برای آن جامعه می رود. اما اگر جامعه افراد را با آنچه به ارث می برند بشناسد افول اخلاقی جایگزین کرامت می شود.
در این میان نباید فراموش کرد که در هر زمان باید بر تنوع بخشیدن به مولف های هویتی اکتسابی اصرار ورزید. انسان چند بعدی با مولفه ی متعدد هویتی است که می تواند نقش موثری در زندگی خود و جامعه اش ایفا کند.
اما سوال بی جواب آن است که گفته شود باید به کدام یک از عناصر هویتی ببشتر اولویت داد و این اولویت چه اندازه وزن دارد؟ اینجاست که هیچ قطعیتی حتی در احاطه ی نیروی عقل و فارغ از چنبره ی احساس نمی تواند خود را به اثبات رساند. جلوه ی جذاب زندگی هم همین جاست. سوال های بی جواب. اگر این سوال های بی جواب در طول تاریخ جواب داده شده شده بودن، دیگر سوال های بی جواب نبودند، و اگر این سوال های بی جواب نبود دیگر فلسفه نبود. بی فلسفه زندگی کردن نیز با زندگی حیوانی تفاوتی نداشت. قدر سوال های بی جواب را باید دانست. دنبال جستجوی معنای آنها بودن، با علم بدانکه به حقیقت اصلی نخواهیم رسید جذبه ی زیبای زندگی است.
تفاوت آدم ها در اولویت بخشی آنها به عناصر هویت سازشان است. یکی برای مذهبش از زندگی اش می گذرد، یکی برای خاک وطنش. ان دیگری برای حفظ بنیاد خانواده اش بر عقایدش پا می گذارد، دیگری به خاطر قومیتش کینه قوم دیگری را به علت آنکه پدرانشان با یکدیگر در جنگ بودند به دل دارد. یکی حاضر است برای حفظ فرهنگ و زبان قومش بسیار هزینه کند. آن دیگری برای تیم مورد علاقه اش شاد و ناراحت می شود و دیگری برای نگه داری از پدر و مادر مریض اش از خودش گذشته و تارک دنیا شده. دیگری خود را به پای فرزندی معلول پیر می کند و آدم دیگری تاب نمی آورد و فرزند معلول اش را برای رسیدن به دیگر هدف های زندگی اش به دست سرنوشت می سپارد اما زندگی یکی می شود صبح تا شب پرستاری از یک قطع نخاع.
به راستی کدام یک مسیر درست را یافته اند؟ کدام یک درست اولویت بخشیده اند؟ اولویت بخشیدن هایی که گاهی سرنوشت را آنگونه دگرگون می سازد که دیگر جایی برای رسیدن به دیگر جنبه های هویتی نمی ماند. این ها همان سوال های بی جواب زندگی است. این ها همان جذابت هایی زندگی موجودی است به نام بشر.

Monday, November 11, 2013

چرا بوق؟

بسم الله الرحمن الرحیم
چرا بوق؟


شاید بهتر از من می دانید، اما ذکرش خالی از لطف نیست 

نخست دلیل: بوق می زنیم، چون بگوییم که داریم. مبادا امر مشتبه شود که نداریم!
دوم دلیل: توی ترافیک وقتی چراغ سبز میشه بوق می زنیم تا به رانندگان جلویی بگیم بجنبن. پشت سری هامون هم ما می خوان بجنبونن. اما چقدر مگه جای جنبیدن داریم! حرفه ای های تو این زمینه با توجه به حواشی، قبل از سبز شدن چراغ شروع به بوق زدن می کنند!
سوم دلیل: واسه فحش دادن! به خوبی مستحضرید که از لحن بوق به خوبی می توان درجه اش را تشخیص داد. تایید می فرمایید که چه تخصصی وجود دارد در دادن فحش از نوع ناموسی!
بعدی دلیل: برای عرض ارادت. چیزی در حد " چاکریم"
(دیگه حال ندارم دلیل ها را بشمارم!) اعتراض مدنی: وقتی افسر حال نمی کنه چراغ رو سبز کنه، با اولین بوق، بقیه نیز هم افزایی می کنند! غافل از اونکه افسرِ آش خور ما ممکنه لج کنه و تا وقتی بوق زن ها به غلط کردن نیفتن و دیگه بوق نزنن (چون به شدت رو اعصابش بودن!) چراغ رو سبز نکنه!
فعالیت سیاسی: گوشه ای از این نوع بوق زدن را در سال 88 شاهد بودیم. اما با خرد شدن شیشه ی یکی از بوق زنان بقیه نیز خفه خون می گرفتند!
خبر دادن رسیدن در خونه: گاهی برای اینکه عجله داشتن نیز فهمانده شود از چندین بوق ممتد اسفاده می شود! بی خیال همسایه البته! چون اون هم اگه فرصت بشه همین کارو می کنه!
برای سوار کردن مسافر: نکنه یهو یکی  بپره از دست!
بوق عروسی: اطلاع رسانی عمومی!
برای خداحافظی
و در نهایت برای هشدار . وسیله ی نقلیه ی موتوری در راه است. دیر بجنبید از آن جهت که بوق زده ام (چیزی شبیه راه نما زدن) عواقب کار با خودتان است.
اما غرض از اتلاف وقت جنابعالی روشنگری بود از این باب که همان گونه مستحضرید باب شده می گویند " فلانی بوق می زند!". در چنین مواقعی باید به تحقیق سوال کرد: کدام نوع از بوق مد نظر شریفتان است؟

Friday, November 1, 2013

روانشناسی ملت ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

چاپ مقاله ی جناب آقای غروی (+) با عنوان " امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی" (متن مقاله) در شب عید غدیر واکنش های تندی را بر انگیخته است. واکنش هایی که از شنبه ی بعد از تعطیلات و با روزنامه ی کیهان  و در ستون یادداشت روز استارت خورد (یادداشت روز). در یاداشت روز روزنامه ی مذکور از دولت خواسته شده تا "به مرزهای اعتقادی و فرهنگی کشور پایبند باشد"

روزنامه کیهان در "خبری ویژه" مدعی ارتباط نویسنده مقاله روزنامه بهار با رئیس اداره سوم ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت ایران در دوره پهلوی) شد. روزنامه تحت مدیریت حسین شریعتمداری همچنین در ستون "گفت و شنود" غروی را عضو نهضت آزادی معرفی کرد که "به نفع وهابی‌ها و سلفی‌ها" هم فعالیت کرده است.
از نگاه مکارم شیرازی، در مقاله روزنامه بهار "حملات شدید و در نوع خود کم‌سابقه‌ای به اعتقادات تشیع" شده و "نویسنده گستاخ" باید طبق قانون مورد تعقیب قرار گیرد: «نباید فکر کنند هر کسی می‌تواند هر چیزی را که خواست بنویسد»
نویسنده گستاخ در این روزنامه حرف‌های بسیار زشتی نوشته بود، روزنامه توقیف شده است ولی نباید به این هم قناعت شود. این مرجع تقلید با هشدار به دولت حسن روحانی افزود: برخی‌ها فکر نکنند که دولت جدید آمده و آزادی است و هر کسی هر کاری می‌خواهد بکند و هرچه خواست بنویسند؛ باید به این مسئله جداً توجه داشته باشند.
حسین نوری همدانی و ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعیان، نیز به مقاله یادشده واکنش منفی نشان دادند. به اعتقاد نوری همدانی، «در کشور اسلامی باید به گونه‌ای عمل شود که کسی جرأت هتاکی به مقدسات را نداشته باشد» 
انتشار مقاله موهن در روزنامه بهار نسبت به مقدسات دینی محکوم است چرا باید در یک کشور اسلامی یک روزنامه به خود اجازه دهد و جرات جسارت و توهین به مقدسات، غدیر و امامت و ولایت را پیدا کند. این مرجع تقلید با انتقاد از اظهارنظرهای غیرتخصصی در حوزه‌های دینی گفت: هر کس در هر رشته‌ای تخصص دارد باید در همان رشته اظهار نظر کند؛‌ در مسائل دینی باید متخصصان اظهار نظر کنند نه این که فردی که چند کلاس درس خوانده به خود اجازه اظهار نظر بدهد. تخصص در احکام دین کار ساده‌ای نیست نباید کسی به خود اجازه دهد در این عرصه قلم فرسایی کند. آیت‌الله نوری همدانی در ادامه افزود: حضرت علی(ع) برای معرفی اسلام زحمات و مرارت‌های بسیاری متحمل شده و تمام اینها در تاریخ ثبت شده است چرا در یک کشور اسلامی فردی که اطلاعی از این مسائل نداشته و عقیده درستی هم ندارد اینگونه مسائل را بیان می‌کند؟
رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی با اشاره به مقاله‌ی جنجالی روزنامه "بهار" نسبت به شکل‌گیری جریانی با ابعاد "سیاسی و امنیتی" هشدار داد. 
نگاهی به سایر واکنش ها بیندازیم:
اعلام آمادگی حجت‌الاسلام سید محمود نبویان نماینده تهران برای مناظره با غروی
عضو فراکسیون روحانیون مجلس در پی یادداشت اخیر روزنامه بهار گفت: نویسنده این مقاله سواد آنچنانی ندارد و آماده مناظره با وی و افراد با سوادتر از او هستم.
حجت‌الاسلام سید محمود نبویان نماینده تهران در واکنش به یادداشت اخیر روزنامه بهار به باشگاه خبرنگاران گفت: ما از این موضوع تعجب می‌کنیم و در همین راستا طرح سوالی از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را آماده کردیم که به امضای ۵۰ نفر از نمایندگان رسیده و باید وزیر فرهنگ با حضور در مجلس پاسخ دهد.

وی در ادامه با بیان اینکه معنای آزادی، آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه این نیست، گفت: آزادی باید در مدار قانون اساسی باشد و قانون اساسی می‌گوید آزادی در صورتی است که مخل به مبانی دینی نباشد. عضو فراکسیون روحانیون مجلس تصریح کرد: مقاله اخیر روزنامه بهار، اصل تشیع را زیر سوال برده و به هیچ وجه قابل توجیه نیست. وی افزود: من آقای غروی (نویسنده مقاله) را می‌شناسم، از اعضای نهضت آزادی است، یک بار هم با او مناظره کردم، به استدلال‌ها نگاه کنیم، سواد درست و حسابی هم ندارد.

حجت الاسلام محمد تقی رهبر: محتوای مقاله روزنامه بهار به افکار وهابیت نزدیک است/ وزارت اطلاعات پیگیری کند
امام جمعه موقت اصفهان مقاله روزنامه بهار را مشکوک خواند و گفت: محتوای مقاله روزنامه بهار به افکار وهابیت نزدیک است و از آنجا که در مبانی دینی و ولایی شبهه ایجاد کرده است وزارت اطلاعات باید وارد عمل شده تا انگیزه عوامل انتشار این مقاله مشخص شود.
حجت الاسلام محمد تقی رهبر در گفتگو با خبرنگار مهر، در واکنش به مقاله روزنامه بهار به مناسبت عید غدیر خم گفت: این قبیل کارها در شرایط فعلی کشور مشکوک است.
وی با اشاره به بخشی از مقاله چهارشنبه روزنامه بهار گفت: وقتی که کسی رهبری سیاسی شیعیان را رهبری معنوی معرفی کند و بعد بگوید حکومت، امامت و ولایت یک امر معنوی است و ربطی به سیاست ندارد ایجاد شبهه در دین مبین اسلام است و این شبهات با یک عذرخواهی قابل گذشت و اغماض نیست.
نماینده ولی فقیه در اصفهان با بیان اینکه انتشار چنین مقاله ای در روزنامه رسمی کشوری که ام القرای جهان تشیع است جای تاسف و تعجب دارد، گفت: من معتقدم کسانیکه در انتشار این مقاله دست داشته اند یا خیلی جاهل و نادان هستند و یا مزدبگیر و عمله بیگانه که می خواهند آرامش کشور را بر هم بزنند.
رهبر با تاکید براینکه وزارت اطلاعات باید این موضوع را پیگیری کند، گفت:  وقتیکه در نظام جمهوری اسلامی، در ایران، در تهران و در شب عید غدیر مطلبی چاپ شود و  امام امت را رهبر معنوی معرفی کند و بگوید که به کار سیاسی نباید کار داشته باشد و یک تفسیر غلطی از نهج‌البلاغه که توجیه عقلی و تاریخی ندارد و به افکار وهابیت نزدیک است ارائه دهد وزارت اطلاعات باید وارد عمل شود چراکه این اقدام قطعا سهوی نیست.

دکتر علی مطهری: این مقاله تنها رهبری سیاسی امامان را نفی کرده است
علی مطهری عضو هیات نظارت بر مطبوعات با اشاره به توقیف روزنامه بهار گفت: «قطعا عذرخواهی روزنامه بهار و عدم انتشار این روزنامه به صورت داوطلبانه در حکم هیات نظارت بر مطبوعات موثر بوده است، چون نظر برخی اعضا لغو امتیاز این روزنامه بود، اما با اقدامات داوطلبانه مدیران این روزنامه حکم به توقیف و ارجاع روزنامه به دادگاه تنزل پیدا کند.»
به گزارش خانه ملت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه مدت زمان توقیف روزنامه بهار از سوی دادگاه مشخص می‌شود، افزود: «هیات نظارت بر مطبوعات وضعیت روزنامه بهار را رسیدگی کرد و برای تعیین تکلیف نهایی آن را به دادگاه ارجاع داد.»
مطهری با تاکید بر اینکه مقاله منتشر شده در روزنامه بهار تحت عنوان «امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» اصل امامت را نقض کرده است، تصریح کرد: «در این مقاله امامت صرفا به معنای ولایت و هدایت معنوی گرفته شده و حکومت و رهبری سیاسی ائمه نفی شده است.»
مطهری با بیان اینکه این مقاله وجود نصوص قرآنی و روایی درباره امامت و جانشینی بلافصل علی علیه السلام برای پیامبر اسلام را نیز رد کرده است، اظهار داشت: کلمه «مولا» در حدیث غدیر را به معنی دوست گرفته است و حکومت بعد از پیامبر (ص) را انتخابی دانسته نه انتصابی ،یعنی همان نظریه اهل سنت.
این نماینده مردم تهران در مجلس با تاکید بر اینکه این مقاله در مجموع مقاله خوبی نبود، آن هم به شکل سرمقاله، افزود: یک وقت هست که این مباحث همراه پاسخ آن در یک نشریه تخصصی مطرح می‌شود که این اشکالی ندارد چون بحث علمی برای اهل فن است اما در روزنامه آن هم صفحه اول و دوم این‌گونه مطالب را درج کردن کار صحیحی نیست.

وزیر ارشاد: مقاله روز چهارشنبه تحریف تاریخ بود و مقاله روز شنبه اختلاف افکن
علي جنتي" وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در پاسخ به اين سوال كه روزنامه بهار با نظر هيات نظارت بر مطبوعات  توقيف شده گفت: روز چهارشنبه هفته گذشته مقاله‌اي درج شد علاوه بر اينكه نوعي تحريف به تاريخ اسلام محسوب مي‌شد بر ايجاد اختلاف مذهبي كشور نقش مهمي را داشته است.
وي افزود: نه تنها آن مقاله بلكه مقاله‌اي كه روز شنبه مبني بر جبران خطاي روز گذشته آنها نوشته شده بود نسبت به برادران اهل سنت ما تعريض‌هايي وجود داشت  كه طبق قانون هر نوع مطلبي قيد شود كه بخواهد مسائل مذهبي و اختلافات قومي را دامن بزند براساس آن قانون بايد با آن روزنامه برخورد شود.
جنتي تصريح كرد: روزنامه بهار طي يك سال گذشته چندين تذكر گرفته بود ولي متاسفانه به آنان توجه نكرد و لذا هيات نظارت راي بر توقيف آن داده و آن را به دادگاه فرستاد.

حجت‌الاسلام پناهیان: مقاله روزنامه بهار هدف تخریبی دارد نه تقریبی/ روش و ادبیات منافقانه لیبرالها در اين مقاله کاملا مشهود است
حجت الاسلام پناهیان در مورد مقاله روزنامه بهار با تأکید بر اینکه کاملا معلوم است که مقاله هدف تخریبی دارد نه تقریبی، گفت: این مقاله براساس کار سیاسی منطبق با روش منافقانه لیبرالها و ادبیات آنها برای ترویج و تبلیغ اندیشه ای غیرعالمانه تنظیم شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام عليرضا پناهیان از فضلاي حوزه علميه قم و خطيب مشهور هيات هاي مذهبي تهران است. سخنراني هاي او در باب روش سياسي اسلام و تاكيد وي بر امتزاج عيني سياست و ديانت در سلسله سخنراني هاي او در مناسبت هاي مذهبي ما را بر آن داشت تا به بهانه درج مقاله جنجالي و پرانتقاد روزنامه بهار با عنوان "امام، پیشوای سیاسی و الگوی ایمانی؟"به سراغ وي برويم. مقاله اي كه به دليل نگاه خاص و پرابهامش به واقعه غدير و انكار خلافت سياسي ائمه معصومين(ع) و هم‌چنين توهين به جامعه شيعيان مورد انتقاد شديد علما، گروه‌هاي مذهبي و سياسي شده است. پناهيان در اين گفتگو مقاله موهن را فاقد حداقل‌هاي علمي و انديشه‌اي و سرشار از تناقض ارزيابي مي‌كند كه آن مطلبي ترويجي با «اهداف و برنامه مشخص» ارزيابي مي‌‌كند.
خطيب مشهور هيات‌هاي مذهبي هم‌چنين با اشاره به حساسيت بنيانگذار كبير انقلاب به نفوذ و فعاليت «ليبرال‌ها» در جامعه انقلابي، مطالب اين مقاله را از جنس مقالات و بيانيه‌هاي گروهك‌هاي ليبرال ابتداي انقلاب ارزيابي كرده و معتقد است مقاله نويس بدون نام بردن از حضرت امام(ره) تمام تلاش خود را براي زير سوال بردن فلسفه و انگيزه نهضت امام خميني(ره) و هم‌چنين توهين به ايشان مصروف داشته است.
پناهيان معتقد است با توجه به سياق ضدعلمي مقاله، نيازي به پاسخگويي علمي و مذهبي به اين مقاله نيست به خصوص كه شبهات مطرح شده در اين مقاله در صدها جلد كتب و تاليفات علماي شيعه پاسخ داده شده است و نويسنده تعمدا همه ميراث علمي، كلامي و فقاهتي شيعه را ناديده گرفته است؛ و براي مقابله با چنين مطالب ترويجي بايد تكنيك‌ها و فريب هاي جنگ رواني به كار رفته در آن را براي مردم افشا كرد.

بیانیه 30 نماینده روحانی مجلس در محکومیت انتشار مطلبی در روزنامه بهار
30 نماینده روحانی مجلس با انتشار بیانیه‌ای اقدام روزنامه بهار در انتشار مطلبی تحت عنوان " امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟" را محکوم کردند.
به گزارش گروه دریافت خبر ایسنا، در این بیانیه آمده است:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل مما بلغت رسالت والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین
ما امضاکنندگان ذیل مطلع شدیم که روز چهارشنبه مورخ 1 /8/ 92 در روزنامه بهار مقاله‌ای به مناسبت خجسته عیدسعید غدیر عید امامت، تحت عنوان " امام، پیشوای سیاسی با الگوی ایمانی" به قلم علی اصغر غروی منتسب به نهضت آزادی به ایراد تشکیک در امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پرداخته است.
در این مقابله با تکیه بر آیات قرآن و براساس اندیشه انحرافی تفسیر به رای شده است.
به استنباط ما از محتوای این مقاله، نویسنده با استفاده از الفاظ زشت و توهین آمیز در راستای جریان سیاسی وهابیت درون شیعی عمل کرده ودر حقیقت با عقاید شعیه و سنی دشمنی کرده است‌،و با تحریف ترجمه آیات قرآنی و کج فهمی یا عدم فهم صحیح آن مطالبی را نگاشته است.
در شرایط کنونی که استکبار و سلطه جهانی تلاش می‌کند به اختلافات مذهبی دامن زند و با طراحی دشمنی‌ها را تقویت کند و حکومت کند، شبهه افکنی، آن هم در ایام مبارک هفته ولایت جای بسی تامل و تاسف است.
این حرکت یک مغالطه ساده اندیشانه و عدم آشنایی با مبانی دینی است،‌ما این حرکت زشت عناصر و جریانات سیاسی مسئله‌دار شدیدا محکوم می‌نماییم و از هیات نظارت بر مطبوعات کشور و سایر دستگاه‌ها می‌خواهیم اقدام عاجلی انجام دهند و بدانند که در صورت کوتاهی مجلس شورای اسلامی به وظایف نظارتی و قانونی خود عمل می‌کند.

احمد خاتمی در نماز جمعه ی امروز تهران: 
خطیب موقت نماز جمعه این هفته تهران با اشاره به مقاله‌ای که در روزهای اخیر در یکی از روزنامه‌ها درباره امام علی(ع) منتشر شده بود اشاره کرد و افزود: اهانتی که یکی از روزنامه‌ها به ساحت مقدس مولا علی(ع) داشت، بسیار تلخ بود. کسانی خواب برخی روزها و چیزها را دیدند و با سوءاستفاده از آزادی، قلمشان را در خدمت استکبار قرار می‌دهند اما باید بدانند که روان‌شناسی ملت ما عشق به مقدسات است و الحمدالله مسئولان ما حساس هستند اما من معتقدم که باید طوری قاطع برخورد کنند که کسانی که در هوس و صف هستند تا این طور قلم‌ها را بزنند حساب کار خود را بکنند و بدانند ملت بزرگ ایران یکپارچه پای مقدسات خود ایستاده است.


 در کنار واکنش هایی از این سنخ  به مقاله ی فرزند آیت الله سید جواد غروی (+) واکنش هایی استدلالی هم ابراز شده است.
 حجت‌الاسلام جواد ابوالقاسمی در مقاله ای با نام " پاسخ علمی به به هتاکی روزنامه ی اصلاح طلب  نسبت به امامت و غدیر" (متن مقاله) به صورت استدالی مقاله ی جناب آقای را پاسخ گفته اند و در نهایت امر نتیجه های زیر را گرفته است:
* نتیجه‌گیری
1. واضح شد که نگارنده که تفکر وهابیت درون‌شیعی دارد و با زیر سؤال بردن عقاید شیعه از یک سو و مطرح کردن مسائلی بر ضد اهل سنت از سوی دیگر که موجب درگیری بین شیعه و سنی را فراهم می‌سازد، تلاش برای برهم زدن وحدت بین مسلمانان و تخریب عقیده شیعیان را دارد.
2. نویسنده هم به عقاید اهل سنت جسارت کرده است (که به فرموده صریح مقام معظم رهبری خیانت است) و هم نسبت به شیعیان الفاظ توهین آمیز به کار برده است.
3. نویسنده آیات قرآن را به صورت ناقص و تقطیع شده ذکر کرده و ترجمه آن را به صورت تحریف شده بیان می‌کند.
4. نویسنده به هیچ منبع معتبری در مقاله خویش استدلال نکرده است و تنها و تنها به مصادری که بدون سند هستند و یا هیچ نسخه صحیح از آنها وجود ندارد ارجاع می‌دهد!
5. بسیاری از اشکالات نویسنده، به نوعی اشکال به نبوت به حساب می‌آید و سابقه چنین افرادی، دقیقاً مانند سابقه کسروی‌هاست!


همچنین نقد استدلالی دیگری در سایت آینده آنلاین نگاشته شده است. (+)

اما غرض اینجانب از آوردن این مقاله و واکنش های بعدی آن ذکر این نکته است که مبنای پذیرش دین اسلام نزد مسلمانان می بایست رجوع به عقل باشد. 
قران کریم می فرماید : فبشّر عباد٭ الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أُولئک الّذین هدیهم الله و أُولئک هم أُولوا الألباب﴾؛ به بندگان من که سخن‌ها را می‌شنوند و بهترین آن را تبعیت می‌کنند، بشارت بده، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان صاحبان خرد هستند
شیوه ی قرآن اینچنین است : قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين 

در برابر چنین رویه ی دینی و اسلامی که از سنت و کتاب در نزد ماست می توان جامعه را در معرض افکار و اندیشه های گوناگون قرار داد در صورتی که حاوی مطالب توهین آمیز نباشد. این عقل است که باید بهترین شیوه را برگزیند. این شوه حتی در مورد قائلان به انکار خدا نیز صادق است. می توان اندیشه های آنها را که خالی از توهین است انتشار داد و آنها را نقد کرد. کاری که بسیاری از بزرگان اسلام تا کنون بدان اهتمام ورزیده اند و هیچ کس نیز از این امر تعجب نخواهد کرد. امروز اگر مقاله ای در باب انکار خدا منتشر شود بصورت استدلالی جواب داده خواهد شد و واکنشی هم در پی نخواهد داشت. این همان منطق قرآن است و اساس پذیرش دینی ما. 
سوال آنجاست که مگر در مقاله ی جناب آقای غروی چه توهینی انجام گرفته که با نام موهن از ان یاد می شود. به چه کسی هتاکی شده. در مقاله ی مذکور اشخاصی چون خلیفه ی اول و دوم به سبب عملکرد اشتباهشان نقد شده اند اما هتاکی علیه ایشان صورت نگرفته است.
حتی با فرض درست بودن ادعای کیهان که غروی از عناصر ساواک بوده، سفارش قرآن ان است که سخن را بشنو و بهترین را انتخاب کن. ممکن است انسانی بد باشد ولی حرف خوبی هم بزند!

واکنش های  بعد از انتشار مقاله ی  "امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی" بیش از آنکه در صدد آشکار کردن حقیقت باشد سعی در تحریک احساسات مذهبی و کفن پوش کردن دین دارانی دارد که به جای تفکر گوش های خود را گرفته اند تا نشنوند.
باید دید کدام منفعت در نقد منطقی به خطر می افتد که تحریک احساسات مذهبی در صدر و اولویت  کار قرار گرفته است؟

"روان‌شناسی ملت ما عشق به مقدسات است" سخن احمد خاتمی در نماز جمعه ی امروز بود. این همان شیوه ای است که احساسات مردم را تحریک می کند.
کاش روزی فرا رسد که خطیب نماز جمعه ما اینگونه دیگر مردم جهان را خطاب دهد "روان شناسی و کنش سیاسی اجتماعی ملت ما تبعیت از شیوه و برهان عقلی است".


Wednesday, October 23, 2013

زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی

فرار هم که بکنی باز به در و دیوار میخوری...دوباره جبر طبیعت ما را به مسیری که برایش طراحی شده ایم باز میگرداند.
بدون در نظر گرفتن آنکه ما آفریده شده ایم یا خود به خود به وجود امده ایم؛ حصار زندگی بسیار تنگ است.
اصل بر بقاست و این مسلم ترین اصل زندگی است و جبر طبیعت ما را در همین مسیر به بازی گرفته است.
آری به بازی گرفته تا ما را دلخوش کند به رسیدن به اهدافی که در واقع (و در ذات) وسیله اند.
ساده مثال بزنم: آنچه برای غذا خوردن در نظر گرفته شده، در اصل بقای ماست.( بعداً در مورد اینکه از بقا چه باید حاصل شود صحبت میکنیم). البته غذا خوشمزه است. اکثر غذاهای خوب، خیلی خوشمزه اند. اتفاقاً برای این خوشمزه اند که در شرایطی که عقل ما توانایی ندارد، خوشمزگی آنها ما را به سمت آنها روان کند. اگر توصیه ای برای خوردن دارویی نداشته باشیم هیچ گاه حاضر نیستیم تلخی آن را بر خود تحمل کنیم.
با این فرض که آدم های عاقل و بالغ به خاطر منفعت، غذا میخورند و لذت فرع قضیه باشد؛ برای بچه ی آدمیزاد که تعقل ندارد، اگر خوشمزگی غذا  باعث تحریک نمیشد، زندگی به پایان خط میرسید. البته این کاری است که حیوانات هم انجام میدهند. آنها به اینکه چقدر مواد معدنی، ویتامین، انرژی ...از طریق غذا به آنها میرسد فکر نمیکنند. بدن آنها به گونه ای طراحی شده که غریزه آنها را به سمت خوردن چیزی می برد که در نهایت به بقایشان کمک میکند. (البته در مورد لذت نمیدانم آنها هم احساس ما را دارند یا نه؟)
این وسط یک اتفاق می افتد: بعضی  از آدم های عاقل، هنگام غذا خوردن (یا برای غذا خوردن) به جای اینکه به هدف کارشون فکر کنند به لذت غذا خوردن فکر میکنن. یعنی برای لذت بردن، غذا میخورند. برای اینگونه آدم ها اصل بر لذت است. کیف کردن...شاد بودن...خوش بودن...
با این شیوه به نظر من آدمیزاد تنها به خاطر اینکه میتواند درک کند که غذایش علاوه بر لذت، فواید هم دارد از سایر حیوانات متمایز میشود. حیوان پیشرفته ای است که اولا" به واسطه ی تعقل مسیر را برای کسب لذت هموارتر کرده و از قِبَل لذت، به فواید آن نیز آگاهی دارد.
کاری که من کَََلَکِ طبیعت می نامم همین "جا زدن" لذت به جای فکر کردن است. به این فکر نمی کنیم که چرا زندگی میکنیم! زندگی می کنیم تا لذت ببریم.
تفاوت آدم ها همان جایی است که فلسفه ی انجام دادن یا ندادن کارها را شکل می دهد.
به مورد غذا خوردن، عمل جنسی را اضافه کنید و ببینید که طبیعت چگونه "بقای نسل" را هدف گرفته و لذت را بهانه قرار داده اما برخی انسان ها هدف زندگی را در "لذت بیشتر بردن" معنا می کنند.
اگر فرض کنیم آفریده شده ایم برای هدف دیگری غیر از لذت (یا علاوه بر لذت)، میتوان به تمایز اساسی بین آدمیزاد و حیوان قائل بود. (البته  در صورتی که خود آدمیزاد هم بدان آگاه شود.)
(حیوان در این نوشتار بار منفی ندارد. درواقع آنچه از دیرباز مورد مناقشه بوده تعریف تمایز میان آدم( به عنوان حیوانی خاص) و سایر حیوانات بوده...مثلا" در باب تعریف آدمیزاد گفته اند حیوان ناطق. در این نوشته سعی در بازشناسی این تعریف دارم و می خواهم پیامد های آن را بررسی کنم)
 با فرض وجود خالق می توان گفت طبیعت ما را در مسیر مورد خواست خود میکشد و قوانین خودش را اعمال میکند تا اهداف آفریننده تحقق پیدا کند در صورتی که به آن اهداف آگاهی پیدا کنیم.(اگر به اهدافی که برایش آفریده شده ایم آگاهی پیدا نکنیم، حتی با فرض وجود خالق نیز از تراز حیوانی هوشمند فراتر نخواهیم رفت)
(تاکید میکنم در پی آن نیستم که بگویم ما باید از حیوانات دیگر بالاتر باشیم و بعد بگویم پس آفریده شده ایم! میگویم با فرض آفریده شدن تمایز خاص شده است البته اگر به آن آگاهی داشته باشیم و من این آگاهی را در صورت وجود آفریدگار وجه تمایز آدمیزاد و حیوان میدانم)
بگذریم تا به اصل مطلب برسم:
حاکمان باهوشی که بر مردم دنیا حکمرانی کرده و میکنند بیش تر از هر کسی با کَلَکِ طبیعت آشنا هستند. آنها میدانند که نتیجه ی فکر به غایت اعمال بیشتر از هر چیزی بنیاد حکومتشان را در هم میپیچد!
این حاکمان هوشمند امروزه ما را به همان مسیری که طبیعت اغوا میکند، رهنمون میسازند در این راه بخت نیز یارشان شده و تکنولوژی را به خدمت گرفته اند. زندگی برای شادی و لذت و خوشی یکی از فرض های ممکن است اما حاکمان دنیای جدید (و به خصوص آمریکا و کشورهای اروپایی) تنها همین فرض را تبلیغ و ترویج میکنند. آنچنان که حتی مسیر دیگری متصور نباشد! و صد البته با این فرض بیشتر از هر چیزی بقای حکومتشان را تضمین میکنند. همه چیز در این خلاصه خواهد شد: تو حیوان پیشرفته ای هستی و بازه ی زمانی محدودی را زندگی میکنی. بیشتر لذت ببر!
آری اینگونه خواهد بود که همه چیز در راه کسب لذت بیشتر( البته با قوانینی که حداکثر آدم ها لذت ببرند) مصروف میشود. قوانین اهدافی غیر از لذت و آسایش را در نظر نگرفته اند و همه ی اینها به خاطر فرضی است که صد البته بقای حاکمیت را نیز در بر خواهد داشت.
از آنجا(آمریکا و اروپا) که حرف میزنند میگویند قانون حاکم است! و بعد میگویند قانون بد هم خوب است.چه برسد که قانون هاشان هم خوب است. همه چیز خوب است تا ما لذت ببریم. اما حرف آن است که این قانون تنها بر فرضی بنا شده که حاکمیت را بقا میدهد و آنگونه مسخ میکنند که آدم ها حتی نمی توانند گونه ای دیگر از زندگی را متصور شوند.
به دوستی گفتم چرا میخواهی بروی و خارج از کشور زندگی کنی؟ گفت آن طرف آزادی هست و این طرف نیست. در جوابش گفتم در خوبی اینکه اینجا آزادی نیست همین بس که میدانیم آزادی نیست! اما اینکه در خارج آزادی هست جای بحث دارد! آنجا آزادی هست، اما همان قدر که ما را از فکر کردن به چرایی زندگی (غیر از لذت بردن) باز دارد.
مخلص کلام آنکه هر کدام از ما بر طبق یک سری اصول، شیوه ای را برای زندگی برمی گزینیم.
 برای اصالت لذت قائل به آن می شویم که همه چیز اتفاقی است. اما شاید همه چیز اتفاقی نباشد! آن زمان خسران واقعی خواهد بود.

Wednesday, October 2, 2013

جامعه ی ایرانی و کنکور سالاری

بسم الله الرحمن الرحیم
جامعه ی ایرانی و کنکور سالاری

عوامل و زمینه ها:
دبیرستان بود که با رمان آشنا شدم. اولین تجربه ها با داستایوفسکی آغاز شد و اگر بدانید که برادران کارامازوف سرآغازشان بود، حتما" حق می دهید که شیفته ی خواندن شده باشم. دبیرستان و تبِ کنکور و من سر در رمان های داستایوفسکی! هنوزموعظه های آن دوران یادم هست: کتاب داستان همیشه هست! اما آینده ی تو را کنکور تعیین می کند!
موعظه گَرَم، کم بی راه هم نمی گفت! در مملکت ما بخش عمده ای از آینده، به خصوص برای طبقات پایین و متوسط توسط پدیده ای به نام کنکور رقم می خورد.
توسعه ی نا متوازن
عصر رضاخانی، هنگامه ی ورود مدرنیزه با شکل های گونا گون به ایران بود. اداره و سازمان های دولتی یکی پس از دیگری شکل می گرفتند، مدرسه ها به شکل نوین توسعه یافتند، راه آهن به عنوان نماد دنیای صنعتیِ مدرن وارد کشور شد و سیستم سربازی اجباری به وجود آمد. توسعه هایی که در مرحله ی بعد از استقرار، نیازمند توسعه ی نیروی انسانی برای به حرکت در آوردنشان بود. دانشگاه ها تاسیس شدند تا نیروی متخصص مورد نیاز صنعت، آموزش و ادره ها تامین شود.اما در این میان اشکال اساسی عدم بومی سازی و تطبیق مدرنیزه با جامعه ی ایرانی بود. در نظر نگرفتن شرایط روزِ جامعه و تقدمِ توسعه ی مدرنیزه بر توسعه ی نیروی انسانی زمینه ساز مصائب گسترده ای چون مدرک گرایی و تبعات پس از آن گردیده است.
در واقع ریشه ی بسیاری از مشکلات را می توان در وارداتی بودن مدرنیته دانست. ملت ما در دوران قاجار و ماقبل، دچار رکود و رخوت فکری شدیدی شد.(امری که در این فرصت جای بحث درباره ی چرایی آن نیست). این رخوتِ اندیشه با نوآوری های صنعتی و فکری در اروپا همزمان بود. نوآوری هایی که سالها فلسفه ورزی و احساس نیاز در به وجود آمدشان، به عنوان ذخیره و پشتوانه ی فکری و معنوی، آنها را در توسعه ی گام به گام نهاد های حکومتی-اجتماعی و صنعتی همراهی و حمایت می کند. این همان رمزِ پیشرفتی است که موجب یکه تازی صنعتی، اداری آنها تا این زمان شده است. در واقع فلسفه ی ایجاد هر امرِ نوینی بالاترین سرمایه ی آن محسوب می گردد. سرمایه ای که امروزه فقدان آن را بیشتر و بیشتر در بسیاری از نمادهای توسعه در کشورهای عقب مانده مشاهده می کنیم.
توسعه، بدون پشتوانه ی احساس نیازِ بومی به آن و بدون تحمل مصائبِ زیادِ ایجاد و پایداری آن،  وارد کشور ما شد. امری که در نگاه نخست پیروزی بزرگی تلقی می شد. بدون هیچ هزینه ای، صاحب تکنولوژی شده بودیم! و بدان می بالیدیم. (تفکری که هنوز هم در کمال تعجب در مدیران دولتی شعف ایجاد می کند!) شاید گریزی هم نبود. باید به سمت پیشرفت حرکت می کردیم. اما امری که از آن غفلت کردیم توجه به فلسفه ی پس زمینه ی هر سیستمِ وارداتی، اعم از اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی و صنعتی است.
بازار کار عصرِ رضاخان به واسطه ی توسعه ی مدرنیته، نیازمند نیروی کارِ متخصص بود؛ اما به علت عدم کنشِ مناسب و همزمان صنعت، دانش و نهاد های اجتماعی با یکدیگر و فقدان مبانی فلسفی زمینه ساز آن ، از تخصص تنها به مدرک اکتفا شد! مدرکی که نشان دهنده ی آن بود که نیروی کار تنها مبانی تئوری را از سر گذرانده است. عدم وجود گزینش های مهارتی در به کار گیری، به علت نیاز به نیرویی که تنها باید یک پست سازمانی را پر کند، روزگاری را رقم زده که در آن توان زایش صنعتی ما به علت فقدان سرمایه های پس زمینه ای  فلسفی، نزدیک صفر است.
صنعت خودرو سازی ایرانی شاهدی است روشن از آنچه در روند توسعه بر ما گذشته است. پیوند دانش و صنعت در اروپا هر روز به سمت نوآوری می رود اما تدریسِ تئوری های دانشگاه های غربی در دانشگاه های ما، مدرک به دستانی را نتیجه داده  که تنها به دنبال کسبِ پستی سازمانی در سیستمی دولتی-نیمه خصوصی باشند که حداقل های زندگی یا اصطلاحاً " آب باریکه" ای برایشان به  ارمغان بیاورد!
چرا کنکور؟
اینگونه شد که مدرک (و نه دانش و مهارتِ توامان) به عنوان تنها سرمایه ی قابل دسترس برای طبقات متوسط و ضعیف جامعه شناخته شد. دانشگاه وسیله رسیدن به مدرک و کنکور دروازه ی ورودِ به دانشگاه به حساب آمد.( معروف است که مهم وارد شدن به دانشگاه است. مدرک گرفتن پس از وارد شدن،در حالت کلی، بدیهی خواهد بود).
 چه افرادِ بسیاری از طبقات ضعیف جامعه به واسطه ی همین تحصیلات دانشگاهی که روزگاری جدیدی برای خود رقم زدند و چه بسیار که به علت عدم رسیدن به مدرک دانشگاهی، روز به روز از جایگاه اجتماعی خویش تنزل پیدا کردند.
تقاضا برای مدرک به عنوان کالا-سرمایه افزایش یافت. همه به دنبال مدرک اما ظرفیت دانشگاه ها  محدود بود، عاملی که به وجود آورنده ی کنکوری شد که با حذف دخالت عامل انسانی در تصحیح آزمون، نمادِ عدالت گردید. برای دانش آموزانی در دورترین نقاط کشور با حداقل امکانات آموزشی هم، امکان ورود به دانشگاه ها به واسطه ی هوش و تلاش میسر شد.
موسسات و جزوات کمک آموزشی
افزایش تقاضا برای کالای موفقیت در کنکور، سبب فراتر رفتن سوال های کنکور از سطح مباحث کتاب و تمرین های آن گردید اما به واسطه ی تخصیص یارانه های دولتی به کتب درسی، امکان تشریح و بسط شایسته مطالب وجود نداشت. ضعف سیستم آموزش در ارائه ی مناسب مطالب، شکل گیری و ایجاد موسسات کمک آموزشی و کتاب های کنکور را اجتناب ناپذیر می کرد. در واقع شکل گیری و گسترش قارچ گونه و استمرار بنگاه های اقتصادی، که از کنکور به عنوان ابزار درآمد زایی استفاده می کنند، معلول انتخاب کنکور به عنوان تنها راه حل عادلانه در درجه ی نخست و لزوم تنوع و فراتر رفتن سوال های 4 گزینه ای از مباحث کتاب در درجه دوم است.  
چرخه ی معیوب کنکور
انتخاب کنکور به عنوان یگانه راهکار ورود به دانشگاه ها با گذشت زمان، از اهداف عدالت گستری خود خارج گردیده است. بخش خالی لیوان که خیلی وقت است از نیمه گذشته ، صدمات و لطمه های این انتخاب را بیشتر آشکار می کند. کنکور که خود حاصل مدرک گرایی است سبب تقلیل جایگاه دانش، برای تست زدن گردیده است. امری که کارکردِ تربیتیِ آموزش را در حد اکتفا به تست زنی کاهش می دهد. از طرف دیگر نیاز به کتاب های کنکور، آزمون های آموزشی و کلاس های کنکور،تست، خصوصی و تقویتی آن هم با ارقامی گزاف ، لازمه ی موفقیت در کنکور در این سالهاست. پدیده ای که برخلاف گذشته برای بسیاری قابل دسترس نیست  و از اهداف عدالت محورانه ای که کنکور بر مبنای آن شکل گرفت بسیار دور است. برنده ی کنکور این سالها قشرهای مرفهی هستند که از مدرک، ژست اجتماعی اش را خواستارند و شهریه های هنگفت دبیرستان های خصوصی و موسسه های آموزشی اتفاقا"  برایشان به گونه ای بیرون راندن بی دردسر حریف قدری چون استعدادهای ارزشمند طبقات متوسط و ضعیف جامعه از گود رقابت تمام شده.
کنکور سالاری
آن زمان سیستم آموزش و پرورشی را می توان موفق نامید که در آن، خلاقیت دانش آموزان به عنوان سرمایه ی اجتماعی شکوفا گردد و نه آنکه مهارت های تست زنی و نگاه کنکوری به محتوای درسی، باعث سطحی شدن و عدم توانایی تحلیل مسائل زندگی گردد.
امروزه در خانواده هایی که دارای فرزند کنکوری هستند (یعنی فرزندی دارند که سال اول دبیرستان یا حتی ما قبل آن است) "کنکور سالاری" به عنوان شیوه ای از زیست که در آن کنکور جایگاه مرد، زن و فرزند را در تعاملات گذشته گرفته، حکم رانی می کند. این کنکور سالاری است که روابط و رفت آمد های آن خانواده را تا چندین سال تنظیم می کند.استرس کنکور والدین و فرزندان را به موجوداتی فاقد تعادل مناسب روحی-روانی  بدل می کند. لحظه های زیبای زندگی به پای کنکور به باد می روند. عمر ها تلف می شوندو خوشی ها ناکام می مانند. سالانه چندین میلیون تومان صرف می شود تا تست زن قهاری پرورش یابد و موجبات مباهات والدین اش را فراهم کند.
برای رمان های که در سالهای کنکوری بودن! خوانده نمیشوند باید افسوس خورد. برای  مهارت های اجتماعی ای که شکل نمی گیرد.سالهای نوجوانی بسیاری ازشهروندان ایرانی، کنج خانه و کتابخانه ها محبوس شده و به هدر رفته است. سالهایی که دیگر باز نمی گردند. این بلایی است که توسعه ی نامتوازن بر سر ما آورد.
مدت زمان کوتاهی نمی گذزد که والدین ثمره ی عدم پرورش صحیح فرزندان دلبندشان را در مهمترین بازه ی زندگی اش و در خلالِ گیر و دار های کنکور به وضوح خواهند دید. فرزندانی فاقد قدرت تصمیم گیری برای اداره ی زندگی و به شدت سطحی به طوری که در مورد ساده ترین مسائل زندگی لختی درنگ نکرده اند. گشتی کوتاه در مراکز مشاوره ی خانواده مید مطلب نگاشته شده است. 
اقتصاد کنکور
موسسه های کمک آموزشی و به دنبال آن کتب ها و کلاس های کنکور، تجارتی چند صد میلیاردی را در اختیار دارند. آنچه این بازار عظیم را در اختیار آنها قرار داده، ضعف های سیستم آموزشی است. در پروسه ای که محتوای کتاب های آموزش و پرورش، جامع و مانع نیست، تمرین های کتاب ها برای فهم بهتر مطالب درسی مناسب پرداخته نشده و بالاخره وقتی شیوه های تدریس در مدارس عادی توان رقابت با موسسه های کنکوری را برای ارتقای مهارت های تست زنی  ندارد، والدین مجاب می شوند که فرزندانشان را در موسسه های کنکوری، آن هم نه بر مبنای کیفیت، که بر مبنای مارکِ تجاری آن موسسه که بستگی مستقیم با میزان تبلیغات دارد، ثبت نام کنند.
چند سالی است که بحث حذف کنکور مطرح می شود و گروهی عدم توفیق به آن را "مافیای کنکور" می دانند. غافل از آنچه این گردش مالی و سود سرشار به راحتی از گردونه ی بازار قابل حذف نخواهد بود. مافیای کنکور یک شبه به وجود نیامده که یک شبه ریشه کن شود. راسته ی کتاب فروش های انقلاب نمایانگر بخشی از واقعیت "کنکور سالاری" در جامعه ی ایرانی است. امروزه  بنگاه های اقتصادی  و صنعتی بسیاری در تسخیر پدیده ای به نام کنکور است. موجی که به کنکور کارشناسی ارشد و دکتری نیز رسیده است. بی شک هر روشی که بخواهد به نوعی جایگزین کنکور شود، بلافاصله در تسخیر همین مافیا قرار خواهد گرفت. آنقدر سود زیاد است که هر  امری را ممکن می سازد.
گزاره هایی به عنوان راه حل:
به عنوان اساسی ترین راه حل، مشکل مدرک گرایی در این سرزمین باید حل شود. کار فرهنگی گسترده لازمه نیل به چنین هدفی است. امروزه با توسعه ی دانشگاهی رقابت کنکور تنها برای ده درصد دانشگاه ها معنا می دهد. بقیه ی داوطلبان عملا" متحمل استرس و هزینه های بیش از اندازه و بی دلیل می شوند.  برای کنکور باید شیوه ای امروزی را برگزید. به نظر نگارنده در دنیای کنونی هر چه بیشتر می بایست از ظرفیت های برگزاری آنلاین امتحانات به گونه ای که علاوه بر سوال های تستی امکان پرورش خلاقیت دانش آموزان نیز فراهم گردد، استفاده شود. سوال های مفهومی با استفاده از ظرفیت های تکنولوژی اطلاعات زمینه ساز رشد خلاقیت به عنوان سرمایه ی نرم ودر جامعه می شود. محملی که امکان جذب گردش مالی چند صد میلیاردی کنکور را به عنوان بخش خصوصی در فرآیند  توسعه ای متوازن و بدون رانت فراهم می نماید.
علی اکبر نوری
مهر ماه 92
تهران