Wednesday, December 2, 2015

امپراطوری پارس

بسم الله الرحمن الرحیم
امپراطوری پارس


استاد صادق زیبا کلام طی مقاله ای با عنوان "عاشورا و اربعين را ايرانيزه نكنيم!" (لینک مقاله)؛ موج جدید "منسک سازی اربعین" را نقد کرده اند. در بخشی از مقاله می خوانیم: "واقعیت آن‌است که محرم، کربلا و عاشورا بخشی از تاریخ اسلام است و نمی‌توان آن‌را باانگیزه‌های ناسیونالیستی ایرانی یا «پان فارسی گرایی» از یکسو و احساسات ‌نژاد پرستانه ضدعربی از سویی دیگر، علیه اعراب و ديگر مذاهب به‌حساب آورد (امری که به‌واسطه اختلافات سیاسی ما با اعراب به ويژه باسعودی‌ها منظما رو به افزایش است و حاصل آن عمیق ترشدن شکاف تاریخی میان شیعه و سنی است.) به‌سختی می‌توان حركت ابا عبدا... (ع) و یارانش را در چارچوب يك مذهب خاص گنجاندو محدود كرد."
در سراسر مقاله اما اشاره ای به علل ایجاد این روند نشده است. در جایی از مقاله می خوانیم "دراینکه بسیاری از ایرانیان قرن‌ها پيش شیعه بوده‌اند بحثی نیست اما محرم و عاشورا اززمان صفویه بود که یک شور و حال دیگری پیدا کرد.  صد البته که قبل از روی کارآمدن صفویه هم شیعیان محرم و عاشورا را یادآوری کرده و عزاداری می‌کردند. اما روی کار آمدن صفویه و اینکه تشیع مذهب رسمی ایرانیان شد طبیعی بود که برابعاد محرم وعزاداری آن بیفزاید. توجه به این عقبه تاریخی است که تلاش درایجاد یک «هویت ایرانی» برای محرم و عاشورا را با ابهام و علامت سوال‌های زیادی روبه‌رو می‌سازد."
ای کاش استاد عزیز که مسلط به تاریخ ایران هستند، منابع خودشان را در مورد اینکه ایرانیان قبل از روی کار آمدن صفویه عزاداری می کردند! ذکر می کردند.
 اما بی شک خودِ استاد بهتر می دانند که موج جدیدِ به وجود آمده در ایجاد مناسک عاشورا و اربعین، ریشه در همان عللی دارد که صفویه، تشییع را به مذهب رسمی ایران تبدیل کرد. وقتی نقدِ پدیده ای، فاقد بررسی ریشه های به وجود آمدن آن باشد، راه به جایی نمی برد. آنگونه که نقد استاد ما هم به همین مسیر رفته است.
***
پس از حمله ی اعراب، ایرانیان زیاد تاب نیاوردند و دین آنها را پذیرفتند.
 تبلیغات مذهبی-حکومتی که به ما عرضه شده است، فساد موبدان و دستگاه دینی آن دوران و نظام طبقاتی را عامل گرایش و پذیرش دین اعراب معرفی می کنند. اینکه ایرانیان شیفته ی شعارهای برابری و برادری اعراب شدند و دین انها را پذیرفتند. اما باز هم تحلیل فوق جنبه های از حقیقت را نادیده می گیرد و آن "دلایل پذیرش یک دین است!".
***
دین (چه از جانب ماوراء فرستاده شده و چه برساخته ی بشر باشد ) جوابگوی بخشی از نیازهای انسانی است که تا لحظه ی اکنون، هیچ جایگزن دیگری برای ان یافت نشده است و از این سو است که هنوز به عمر خود ادامه می دهد.
 همانطور که در نوشته های قبلی اشاره شد، مهمترین کارکردِ دین، معنا بخشی به زندگی است و احساس آرامشی است که در پس آن ظاهر می شود.
اما رقابت بین ادیانی که کارکرد معنا بخشی دارند، بسیار پیچیده است. عوامل مهمی در جذابیت بخشیدن به ادیان نقش دارند که شعارها تنها یکی از آنها هستند.
 نوع سیستم پیشنهادی ادیان برای اداره ی جامعه و مناسک و شیوه های زندگی بر مبنای آنها، نقش مهمترین در جذب پیروان بازی می کند و از این رو بود که ایرانیان آن زمان، اسلام را برگزیدند. آری در مقام مقایسه، جذابیت های اسلام بیشتر از دین زرتشتی بود؛ چه به لحاظ شعار ها، چه به لحاظ دستگاه فقاهت خاص خودش و الگویی که برای اداره جامعه بر اساس آن پیشنهاد می دهد.
***
اما برعکس سایر کشورهایی که توسط اعراب فتح شدند و دین و پس از آن زبانشانشان را به عربی تغییر دادند؛ ایرانیان خصلتی دیگرگونه داشتند. تجربه ی تاریخی نشان داده است که ایرانیان با مهاجمانی که بر آنها غلبه پیدا کرده اند، در ابتدا سرِ سازگاری پیدا می کنند، اما به تدریج، شروع به استحاله ی فرهنگ مهاجم کرده و آن را تبدیل به چیزی می کنند که با اصل اش، فرسنگ ها فاصله دارد و اتفاقا" استادِ این کار در زمان های بحرانی هستند. کاری که در حال حاضر حکومت جمهوری اسلامی در حال انجام دادن آن است، همانی است که صفویه انجام داد. برای جنگیدن با ترکان عثمانی مسلمان، باید مبنای فقهی استواری داشت و اینجا بود که چون همیشه ی تاریخِ این سرزمین، علمای عصر صفوی عهده دار تغییرات اساسی شدند. با  ساختن مناسک جدیدی چون عزاداری، نذری، گریه، روضه و دسته و ... و اضافه کردن آنها به دین، چیزی ساختند که به صورت اختصاصی متعلق به خودشان بود و اتفاقا" به علت فاصله ای که با مفاهیم اصلی دین اعراب داشت، به عنوان عامل هویت بخشی ایرانی از آن بهره برداری شد.
***
اکنون نیز برای جنگ با سعودی ها، باید خطوط مشخصی از تفاوت دینی و هویتی ترسیم شود و چون همیشه علمای این جامعه و رسانه های حکومتی در حال کار بر روی آن هستند. اگر مسلمانان به حج می روند، شیعیان به کربلا می روند و اتفاقا بر آمار تعداد زائرین و امنیت برگزاری مراسم می بالند و آن را در مقام مقایسه با نحوه ی مدیرت سعودی قرار می دهند. اینها قواعد جنگی است که تعیین کننده ی آینده ی سیاسی-اجتماعی این سرزمین خواهد بود و به همین جهت اجتناب ناپذیر می نمایند.
 به همین سو نقد های دکتر زیبا کلام در این زمینه، با وجود بهره مندی از پاره ای حقیقت، متوقف کننده یا اصلاح گر روند حال حاضر نخواهد بود. فی الواقع در جنگ، به هیچ وجه حلوا پخش نمی کنند!

علی اکبر نوری
11 آذر 1394
تهران

Tuesday, December 1, 2015

خوب، بد، زشت

بسم الله الرحمن الرحیم
خوب، بد، زشت

گاهی برای درمان دردی، نسخه ای پیچیده می شود که تبعات به کار بردنش، عوارضی وخیم تر از اصل بیماری به بار خواهد آورد.
چند سالی هست که موج بازگشت به انگاره ی ایران باستان فراگیر شده است. پدیده ای که نمی توان آن را در انحصار طبقه ای خاص دانست و شامل طیف وسیعی، از روشنفکران و دانشگاهیان گرفته تا برخی طبقات فرودست می شود و خود را با اشکال مختلف، ازگردن بند اهورا مزدا تا تلاش بی حد وحصر در به کار نبردن لغات عربی و جایگزینی لغات فارسی نشان می دهد.
ستایش کوروش بزرگ، ژستی روشنفکری-ناسیونالیستی شده است که شبکه های فارسی زبان خارج کشور در آتش آن می دمند و از این سو، حکومت در برانگیختن احساسات نژادپرستانه و ضد عربی در پای مطامع سیاسی موقت بی تقصیر نیست.
***
برخی از کسانی که منتقد نقش دین رسمی حاضر در مسائل روزمره ایرانی هستند، هم اکنون مروج مفاهیم زرتشتی شده اند. اما آیا زنده کردن مفاهیم دینی زرتتشتی، چاره ی دردهایی هم اکنون ما است؟
همانطور که در نوشته های قبل اشاره شد، خاورمیانه ها علاقه ی وافری به تقسیم همه چیز به دو بخش خوب و بد  دارند: بهشت و جهنم، خوب ها و بدها (تخته سیاه دوران مدرسه را یادتان هست؟)، لشکر ظالم و مظلوم، حق و باطل و سپیدی و سیاهی.
انگار همه ی خوبی با تمامی پتانسیل اش باید در مقابل تمامی ساحت پلیدی نمایان شود! شاید ما برای تعریف هر کدام به بهترین شکل، ترجیح داده ایم متضادش را تا آنجا که امکان داشته خوب به تصویر بکشیم. برای مظلوم نشان دادن آنکه مظلوم می دانیم، بیشتر به سراغ ظالم نشان دادن آنکه ظالم می دانیم رفته ایم!
باورهای زرتشتی نیز دنیا را بر دو شق می بیند: یزدان و اهریمن و این خود نشانه ی دیگری است از تمایل ما ایرانی ها به تقسیم همه چیز و همه کس به دو قسمت خوبی و بدی.
برای ما جای کمتری شکی نیست که آنکه از نظر عقیده با ما همراه نیست، لاجرم بر ما است و به گمان نگارنده اتفاقا" همین عدم تحمل اجتماعی و برحق دانستن کامل خود و عقیده ی خود است که روزگار فعلی را رقم زده است.
از نظر ما، مردمان باید در لشکر حق که از هم عقیده های ما تشکیل شده، حضور به هم رسانند و گرنه بدون شک در راه باطل قدم میزنند. و البته عالم خلقت! این وظیفه ی خطیر را بر عهده ی ما گذاشته است که کج روندگان را، به هر طریقی که ممکن است به راه راست که بی شک راهی است که ما می رویم، هدایت کنیم؛ با زبان خوش چه بهتر وگرنه، هر روشی، از این جهت که در کل به صلاح گمراهان تمام خواهد شد، مجاز خواهد بود.
***
آری بر آتش تقسیم خوب ها و بدها دمیدن، علاج درد ما نخواهد بود. ما باید برای مخالف عقیده مان حداقلی از بهره مندی از حقیقت را قائل باشیم؛ و دقیقا" در همان لحظه ای که این تصمیم را می گیرم؛ خود را از مسند حق مطلق بودن پایین کشیده ایم. کاری که با دستان خود انجام داده ایم.
آن لحظه، حیاتی ترین لحظه ی اندیشه ورزی در این سرزمین خواهد بود. پس از آن روزنه ی امید برای آینده گشوده خواهد شد.
با امید به رسیدن آن لحظه

علی اکبر نوری

10 آذر 1394
تهران