Thursday, April 9, 2015

Boyhood (قسمت دوم)

بسم الله الرحمن الرحيم
پسربچگی ( قسمت دوم)

نوع زندگی نشان داده شده در پسربچگی چند نکته جالب داشت:
همواره سبک های جدید زندگی با این انتقاد روبرو بوده اند که پدر و مادری که به راحتی تصمیم به طلاق می گیرند، اگر چه به گمان خود، آینده بهتری در پیش رو خواهند داشت، اما فرزندان بزرگترین بازنده ی این تصمیم خواهند بود.
فرزندان باید  زندگی با یکی از والدین را به صورت طولانی مدت انتخاب کنند و والد دیگری را چند وقت یکبار ببیند که این موضوع البته به تمایل والدین هم مرتبط می شود. 
از نگاه منتقدان کانون خانواده از بین رفته و نیاز های عاطفی به کلی مرتفع نمی گردند و ثمره همان چیزی خواهد بود که به فرزندان طلاق شهرت پیدا کرده اند. آمارها نیز تایید کننده ی موضوع مورد اشاره است.
اما در فیلم پسربچگی با وجود تمامی مشکلات بر سر راه فرزندان طلاق، به جامعه شهروندانی با مشکلات روحی تحویل داده نمی شود! آنها شبیه بقیه هم سن و سالهای خود هستند.
***
نام فیلم به راحتی می توانست دختربچگی باشد، یا اصطلاح کلی بچگی (childhood), یا مادرانگی،  یا حتی پدرانگی ... و به نظرم همه این نام ها با فیلم متناسب بود.فیلم  به اندازه پسر، داستان بزرگ شدن دختر نیز بود، داستان زندگی مادر با همه رنج ها و پدری که از ادامه ی زندگی با فرزندانش محروم شده نیز به حساب می آمد!
نکته ی جالب دیگر فیلم آن است که والدینی که تصمیم به طلاق گرفته اند، بدون آنکه به دلایل این تصمیم به صورت پر رنگ در فیلم پرداخته شود، در برخورد های متقابل شان در نقش دو انتقام گیرنده ظاهر نمی شوند، هیچ کدام در پی جبران بدی ها گام بر نمی دارد، و این روند با سایر اعضای خانواده همسر سابق نیز به همین ترتیب است. روابطی که بعد از طلاق همچنان در حد آشنایی باقی مانده، تا آنجا که برخی اوقات به دوستی هم شبیه است. البته انتظار به وجود آمدن چنین روابطی در جامعه ما تا سالها دور از ذهن می نماید.
برای آنچه گذشت می توان یک دلیل عمده ذکر کرد: در جامعه ی غربی اصالت به آزادی فردی و حق انتخاب داده شده است.
البته آزادی همواره تبعات منفی با خود به همراه دارد، اما آنها درک کرده اند که تبعات مثبت آن بیشتر خواهد بود! 
بنابراین خود آدم ها هستند که مهم هستند. فرد گرایی و تشخیص "مصلحت شخصی" است که اولویت دارد. اینگونه است که زندگی کردن با دیگری یا خاتمه آن مهمترین هدفی را که دنبال می کند، حفظ بنیان چیزی به نام خانواده نیست، بلکه نفع شخصی است. البته این تصمیم نتایج منفی، به خصوص برای فرزندان به همراه دارد، که سبک های جدید در پی ارائه راه حل ها برای کاهش این لطمه ها هستند.
در این شیوه ی زندگی دیگر والدین اختیار دار حریم شخصی فرزندان نخواهند بود و به بهانه ی آنکه زندگی شان را وقف بچه کرده اند، هیچ توقع بی جایی نخواهند داشت. باز هم آزادی خواهد بود که حرف آخر را خواهد زد. میزان تسلط والدین تا 18 سالگی است، آن هم نه در رابطه با حریم خصوصی فرزندان. از طرف دیگر وظیفه ی تامین مالی فرزندان هم تا این خواهد بود و بعد از آن است که فرزندان خود باید مستقلا به دنبال گذران زندگی باشند.
همه چیز به اختیار آدم ها واگذار شده است. هیچ کس راهی برای غر زدن ندارد، چون خودش تصمیم گرفته است. برای زندگی مشترک، برای ازدواج، برای طلاق، برای تحصیل....
نکته ی دیگری که در فیلم وجود دارد، نصیحت کردن بزرگ تر ها است. چیزی که در قالب بیان تجربیات، خود را نمایش می دهد. بچه ها اجباری به رعایت ندارند، اما آن نصیحت ها را دلسوزانه می یابند.
وقتی که پدر در مورد نوع روابط جنسی دخترش از او سوال می کند، چیزی که در جامعه ما تابو محسوب می شود، به نکته ی مهم اشاره می کند: از تجربه ی زندگی خودش می گوید و اینکه بچه های ناخواسته ممکن است زندگی های مشترکی را رقم بزند که سرانجام خوبی نداشته باشد. نکته ی اخلاقی ماجرا آن است که سقط به عنوان راه حل مطرح نمی شود، بلکه این  جلوگیری از بارداری است که دلسوزانه از طرف پدری، که حتما برایش گفتن این حرف ها سخت است مطرح می شود.
جای دیگر فیلم، معلم آنقدر دلسوزانه و مفید پسربچه را به ادامه تحصیل ترغیب می کند، که هیچ مشاوری نمی تواند!
و به جای اینکه پسربچه مجبور باشد، خودش انتخاب می کند.
***
آنچه در فیلم میگذرد با جامعه ی ما بسیار فاصله دارد، با جامعه آمریکا را نمی دانم، اما می توان گفت که تلاشی است برای رسیدن به جایی که آزادی در صدر قرار دارد. تصمیمی که هنوز مردمان جامعه ما نگرفته اند.

علی اکبر نوری
20 فروردین 94
تهران

No comments:

Post a Comment