بسم الله الرحمن الرحیم
غزه-3
داستان غزه ادامه دار است. در این میان می خواهم شما را با فیلسوفی گران مایه آشنا کنم. برتراند راسل. فیلسوفی که تنها فلسفه ورزیدن، مشی روزانه اش نبود. انگلیس تبار بود اما نه با آن خوی و خصلت ها که در ذهن ما جای دارد.
او نوه ی نخست وزیری انگلستانی بود که فعال ضد جنگ شد :
وی یک فعال ضد جنگ بود[۱۴][۱۵] و به خاطر فعالیتهای ضد جنگ در خلال جنگ جهانی اول از دانشگاه ترینیتی اخراج و برای پنجماه زندانی شد. از اقدامات صلح طلبانه بعدی راسل میتوان به راه انداختن کمپینی ضد آدولف هیتلر، انتقاد از استبداد و خفقان در شوروی، اعتراض علیه مداخله ایالات متحده در جنگ ویتنام و تاسیس انستیتوی دفاع از صلح در سال ۱۹۶۳اشاره نمود.[۱۵]
14. Richard Rempel (1979). "From Imperialism to Free Trade: Couturat, Halevy and Russell's First Crusade". Journal of the History of Ideas 40 (3): 423–443. doi:10.2307/2709246.
15.The Autobiography of Bertrand Russell, p.35
او در زندگینامهی خود بیان داشته است که در نوجوانی، عمدهی علایق او را سکس، فلسفه دین و ریاضیات تشکیل میدادهاند؛ و تنها عاملی که از خودکشیاش بر اثر رنج از دست دادن عزیزان در خردسالی جلوگیری میکرد، شوق به فراگیری هر چه بیشتر ریاضیات در او بود.[۱۲]
12.The Autobiography of Bertrand Russell, p.38
- (۱۹۵۸) رییس موسسهی مبارزه برای خلع سلاح هستهای می شود و در (۱۹۶۱) به دلیل مبارزههای ضدهستهای به مدت یک هفته زندانی شده است.
منبع ویکی پدیا
مانند راسل ها کم نیستند. سارتررا نیز می توان جزو چنین فیلسوفان عمل گرایی به شمار آورد. تلاش های او برای آزادی و هزینه دادن برای آن، رقم زننده ی دنیایی است بس دورتر از صِرفِ فلسفه ورزی در کنجی دنج و جانب عافیت گزیدن!
***
به نظر من فلسفه ای که در زندگی شاهد بروز و نمود آن نباشیم، فلسفه نیست! فلسفه را جایی در کتاب ها و مقالات و روزنامه ها و دانشکده ها نباید جست. فلسفه را باید زندگی کرد. اصلی ترین پرسش فلسفه، "چرا؟" است. این گونه "چرا" ها باید سراسر زندگی را فرا بگیرند تا بتوان نام "فلسفی زندگی کردن" بر آن نهاد.
چرا زندگی می کنم؟
چرا غذا می خورم؟
چرا کار می کنم؟
چرا دوست دارم؟
چراتنفر می ورزم؟
چرا ازدواج می کنم؟
چرا بچه دار می شوم؟
چرا جنگ می کنم؟
چرا دفاع می کنم؟
چرا به دنبال چرایی هر چیزم؟
چرا هستم؟
چرا خودکشی نمی کنم؟
چرا دنیا آن جور که من می خواهم نیست؟
چرا آدم ها با هم اینگونه رفتار می کنند؟
چرا سکس لذت دارد؟
چرا غذا خوشمزه است؟
چرا خدا اگر هست، الان در غزه نیست؟ در کردستان عراق نیست؟ در جنگ جهانی دوم کجا بود؟ (دکتر سروش اخیرا" در اینباره مقاله ای نوشته که به نظرم اصلا" جواب این چرا ها نیست و بیشتر بر برانگیختن احساسات مخاطبان تکیه کرده تا پاسخ دادن به سوالاتی در این باره. اینجا را بخوانید و ببینید که آیا با من موافقید یا مخالف؟)
چرا می خواهم خدا باشد؟
چرا در این بازه ی زمانی و در این موقعیت جغرافیایی زندگی می کنم؟
چرا ...؟
فلسفه به دنبال جواب قطعی دادن به این "چرا" ها نیست. چون برای این چراها اساسا" جوابی قطعی یافت نمی شود. سوال ها همواره به قوت خود باقی اند. از این جهت است که این سوال ها، سوال های فلسفی هستند!
اصل موضوع فلسفه آن است که همواره با این سوال ها زندگی کنیم و در پی جواب آنها باشیم، هر چند از قبل می دانیم که به احتمال زیاد جواب قطعی برای آنها پیدا نخواهیم کرد.این نوع سوال ها باید همواره موضوعیت و اهمیت خود را برایمان حفظ کنند. اینگونه اهمیت هر امری برایمان روشن می شود.
به عقیده ی من مهمترین تفاوت آدم ها از همین جا نشات می گیرد. میزان اهمیتی که برای هر امری قائل هستند. چیزی که ریشه در فلسفه ی نگاهشان به زندگی دارد.
بعضی ها در برابر چنین چرا هایی، سیاست "چشم پوشیدن" بر اصل سوال را بر می گزینند. آنها اعتقاد دارند چون به جوابی نخواهیم رسید، پس فکر مبارک را مشغول "فکریدن" به چنین سوال هایی نمی کنیم، خوش می گذرانیم و زندگی خودمان را می کنیم.
اگر آنها درست بگویند،به یقین ما(نوع بشر)، در مسابقه ی هستی، از سایر حیوانات عقب مانده ایم و باید چاره ی دیگر بیندیشیم تا از مواهب طبیعی دنیا بیشتر بهره مند شویم زیرا درباره ی موضوع زندگی، به مراتب الاغ، گوی سبقت را از بشر ربوده است. چون او هم احتمالا"! به اینکه چرا زندگی می کند، فکر نمی کند؟
در مورد لذت، می گویند خوک از همه جلوتر است و در مورد غذا جناب گاو. در مورد تعداد سکس و بچه دار شدن، خرگوش و موش رتبه های بعدی را به خود اختصاص می دهند.
قصد من در این مقاله،به هیچ وجه، توهین نیست. این جواب کسانی است که در برابر پرسش های زندگی (نام کتابی از سوتر، اینجا را ببینید) خود را به بی خیالی می زنند و فکر عزیزشان را به چنین موضوعاتی اختصاص نمی دهند.
***
برای فلسفی زندگی کردن، باید هزینه داد. فلسفیدن، خرج دارد. زیرا از کنار هیچ موضوعی بدون دلیل نباید رد شد. باید ایستاد و از آنچه درست یافته شده (تا آن لحظه که به درست بودن آن اعتقاد هست) دفاع کرد.
سقراط، جام شوکران را برگزید. به راستی که فیلسوف (دوستدار فلسفه)عنوانی بس برازنده برای اوست. جام شوکرانِ سقراط، جانش را هزینه ی راهی کرد که انتخاب کرده بود: زندگی به شیوه ی فلسفی. او ثابت کرد که پیرو راهی است که مدعی آن است. منش فلسفی اینگونه راهی است.
***
به سراغ راسل برگردیم: همو که فلسفی زندگی کرده است و برایش هزینه داده. ببینیم راسل انگلیسی ، همو که هموطنانش طرح تشکیل دولت اسرائیل را ساخته پرداخته کرده اند، چگونه از کنار این موضع به راحتی رد نشده و چه موضع گیری ای در قبال آن، انجام داده است .
43 سال پیش برتراند راسل موضوع اشغال فلسطین را اینگونه دیده است:
Bertrand Russell’s Last Message
By Bertrand Russell
This statement on the Middle East was dated 31st January, 1970, and was read on 3rd February, the day after Bertrand Russell's death, to an International Conference of Parliamentarians meeting in Cairo.
The latest phase of the undeclared war in the Middle East is based upon a profound miscalculation. The bombing raids deep into Egyptian territory will not persuade the civilian population to surrender, but will stiffen their resolve to resist. This is the lesson of all aerial bombardment.
The Vietnamese who have endured years of American heavy bombing have responded not by capitulation but by shooting down more enemy aircraft. In 1940 my own fellow countrymen resisted Hitler's bombing raids with unprecedented unity and determination. For this reason, the present Israeli attacks will fail in their essential purpose, but at the same time they must be condemned vigorously throughout the world.
The development of the crisis in the Middle East is both dangerous and instructive. For over 20 years Israel has expanded by force of arms. After every stage in this expansion Israel has appealed to “reason” and has suggested “negotiations”. This is the traditional role of the imperial power, because it wishes to consolidate with the least difficulty what it has already taken by violence. Every new conquest becomes the new basis of the proposed negotiation from strength, which ignores the injustice of the previous aggression. The aggression committed by Israel must be condemned, not only because no state has the right to annexe foreign territory, but because every expansion is an experiment to discover how much more aggression the world will tolerate.
The refugees who surround Palestine in their hundreds of thousands were described recently by the Washington journalist I.F. Stone as “the moral millstone around the neck of world Jewry.” Many of the refugees are now well into the third decade of their precarious existence in temporary settlements. The tragedy of the people of Palestine is that their country was “given” by a foreign Power to another people for the creation of a new State. The result was that many hundreds of thousands of innocent people were made permanently homeless. With every new conflict their number have increased. How much longer is the world willing to endure this spectacle of wanton cruelty? It is abundantly clear that the refugees have every right to the homeland from which they were driven, and the denial of this right is at the heart of the continuing conflict. No people anywhere in the world would accept being expelled en masse from their own country; how can anyone require the people of Palestine to accept a punishment which nobody else would tolerate? A permanent just settlement of the refugees in their homeland is an essential ingredient of any genuine settlement in the Middle East.
We are frequently told that we must sympathize with Israel because of the suffering of the Jews in Europe at the hands of the Nazis. I see in this suggestion no reason to perpetuate any suffering. What Israel is doing today cannot be condoned, and to invoke the horrors of the past to justify those of the present is gross hypocrisy. Not only does Israel condemn a vast number. of refugees to misery; not only are many Arabs under occupation condemned to military rule; but also Israel condemns the Arab nations only recently emerging from colonial status, to continued impoverishment as military demands take precedence over national development.
All who want to see an end to bloodshed in the Middle East must ensure that any settlement does not contain the seeds of future conflict. Justice requires that the first step towards a settlement must be an Israeli withdrawal from all the territories occupied in June, 1967. A new world campaign is needed to
help bring justice to the long-suffering people of the Middle East.
ترجمه توسط ناخدا آزاد (اینجا در گوگل پلاس)
«پیشرفت بحران در خاورمیانه هم خطرناک و هم آموزنده است. برای بیش از ۲۰ سال اسرائیل با نیروی نظامی گسترش یافته است. پس از هر مرحلهای از این گسترش اسرائیل تقاضای استفاده از «خِرد» کرده و پیشنهاد «مذاکرات» داده است. این عملکرد سنتی نیروی امپراطوری است، زیرا میخواهد با کمترین دشواری آنچه با خشونت بهدست آورده را مستحکم کند. هر فتح جدیدی مبنای جدیدی برای مذاکرهی پیشنهادی از موضع قدرت میشود، که ناعادلانه بودن تجاوز قبلی را نادیده میگیرد. تجاوز اسرائیل باید محکوم شود، نه تنها به این دلیل که هیچ کشوری حق ندارد قلمرو خارجی را بهخود ضمیمه کند، بلکه چون هر گسترشی آزمایشی برای تشخیص این است که دنیا چه مقدار تجاوز دیگر را تحمل خواهد کرد.
...تراژدی مردم فلسطین این است که کشورشان توسط یک قدرت خارجی (بهگمانم منظورش بریتانیا است. -م) به مردم دیگری داده شده است تا کشوری جدید بسازند. نتیجه این بود که صدها هزار مردم بیگناه بهطور دائمی بیخانمان شدند. با هر کشمکش جدیدی شمارشان افزایش یافته است. تا چه مدت دیگر دنیا میخواهد این نمایشِ ستمِ سنگدلانه را تحمل کند؟ کاملاً روشن است که این آوارگان از حق کامل نسبت به سرزمین مادریای که از آن رانده شدهاند برخوردارند، و انکار این حق هستهی این کشمکش ادامهدار است. هیچ مردمی هیچ جای جهان نمیپذیرند که بهطور گروهی بهزور از کشور خودشان اخراج شوند؛ چگونه میتوان از مردم فلسطین خواست مجازاتی را بپذیرند که هیچکس دیگر تحملش نخواهد کرد؟ اسکان دائمی آوراگان در سرزمین مادریشان بخشی ضروری برای هر راه حل اصیل در خاورمیانه است.
بارها به ما گفته شده است که بهخاطر آزار یهودیها در اروپا بهدست نازیها باید با اسرائیل همدردی کنیم. در این پیشنهاد دلیلی برای ابدی کردن آزار نمیبینم. آنچه اسرائیل امروز میکند قابل پذیرش نیست، و یادآوری وحشتهای گذشته برای توجیه وحشتهای امروزی دورویی زنندهای است. نهتنها اسرائیل شمار بسیار بزرگی از آورگان را محکوم به بیچارگی میکند؛ نهتنها اعراب زیادی که تحت اشغال اند محکوم به حکومت نظامی اند؛ بلکه همچنین اسرائیل ملتهای عربی که تنها بهتازگی از وضعیت مستعمره بودن رها شدهاند را محکوم به ادامهی عقبماندگی میکند، زیرا برای آنها خواستههای نظامی بر رشد ملّی تقدم مییابد.
همهی آنهایی که میخواهند به خونریزی در خاورمیانه پایان دهند باید اطمینان کسب کنند که هر راهحل ممکن شامل بذر کشمکشهای آینده نباشد. عدالت ملزم میکند که گام نخست بهسوی یک راهحل باید عقبنشینی اسرائیل از همهی قلمروهایی باشد که در ژوئن ۱۹۶۷ اشغال کرده است. برای اجرای عدالت برای مردم خاورمیانه که مدتهاست در رنج اند، کمپینی جهانی لازم است.»
***
راسل خداناباور است. اما از انبوهی از خداباوران، وجدانی تر قضاوت می کند. دلیل اش چیزی نیست جز منش فلسفی اش. فلسفی زندگی کردنش.
به راستی که او رهرو راستین سقراط است.
***
برای پایان سه گانه ی غزه، از مقاله ی راسل، چیزی وزین ترنیافتم. داستان غزه همان است که راسل سالها پیش به درستی گفته است: گام نخست بهسوی یک راهحل باید عقبنشینی اسرائیل از همهی قلمروهایی باشد که در ژوئن ۱۹۶۷ اشغال کرده است
راسل نیز ، همانند سقراط، جزوِ ماندگارنِ تاریخ بشریت است. مایه ی فخر ما در برابر سایر حیوانات.
علی اکبر نوری
مرداد 93
تهران
No comments:
Post a Comment