Tuesday, August 19, 2014

بحث کردن، روش زندگی و ایزدی ها

بسم الله الرحمن الرحیم
بحث کردن، روش زندگی و ایزدی ها



بحث کردن، برای من مفید بوده است. از خرمن هر بحثی، توشه ای برگفته ام. بر عکس آنها که می گویند، بحث نمی کنیم، بحث می کنم و غلط هایم را می یابم. بحث نمی کنم که بگویم " بر حق" هستم یا " با حق" هستم. البته لازمه ی بحث آن است که هنگام بحث، خودم را دست یافته به حقیقت بدانم و از آن دفاع کنم، اما باکی ندارم از آنکه بفهمم آنچه حقیقت می پنداشتم سرابی بیش نبوده است. بحث هایی را به یاد دارم، که در شروع با شور و اشتیاق و دلایلِ به خیالِ خودم قطعی، از موضوعی دفاع می کردم، و فردای بحث، جزو منتقدان آن  موضوع شده بودم.
 شاید بگویید امکان داشته، طرف بحث ات مغالطه و سفسطه کرده باشد و بدین گونه تو را فریفته باشد. در جواب خواهم گفت،حتما" احتمالش هست. فردا روزی، اگر بفهمم اشتباه کرده ام، به یقین از موضع ام بر خواهم گشت.
یافتن حقیقت برای من، چنین پروسه ای را طی می کند. (البته اگر حقیقتی باشد! اگر حقیقتی هم نباشد، امیدوارم، با این روند به این حقیقت برسم که حقیقتی نیست.اشتباه نکنید! بازی کلامی به راه نینداخته ام که بگویم "حقیقت حتما" باید باشد! دوران این بازی های کلامی گذشته است!)
 به خاطر این است که شکست در بحث، برایم اندوخته ایست گرانبها، تا بر شالوده ی اندیشه ام، نقدی دوباره بیفکنم. آنان که بحث نمی کنند، می ترسند شالوده ی زندگی شان بر باد رود! عمری زندگی را با این رویکرد گذرانده اند. حال در بحثی روشن می شوند که بر چه پایه ی سستی وقت تلف کرده اند! (یادتان هست در یکی از نوشته هایم به ماجرای بحثی که با یکی از دوستانم که فلسفه ی زندگی را در شادزیستن می دانست، اشاره کردم!) اما آنانکه بحث می کنند تا بگویند در نهایت "بر حق" هستند نیز وقتی به حقیقتی غیر از آنچه درست می پندارند می رسند، به هر عملی دست می زنند، تا به نتیجه ای که از قبل درست می دانند برسند!
کسانی که اینگونه بحث می کنند، در ابتدا چیزی را درست می دانند، و حال برای درست بودن آن دلیل می آورند.فرهنگ، آداب، رسوم، دین، مذهب، خدا باور بودن یا خدا باور نبودن در زمره ی چنین اعتقاداتی هستند. غالب آنها با وراثت به ما منتقل می شوند و ما چون آنها را درست می انگاریم، در بحث می خواهیم حتما" پیروز شویم. دلایل روانشناسی زیادی برای این قضیه وجود دارد. مهمترین آن تحت حمایت قرار گرفتن است. چیزی که ریشه در هزاران سال زندگی بشری دارد. فرزندی که به مسلک پدرانش نباشد، طرد می شود، رانده می شود و بدون حامی قرار می گیرد. دفاع ما از بسیاری سنت ها به خاطر آن است که باید احساس امنیت کنیم، و این را در گرو چیزی جز حفظ و ادامه ی آیین اجدادی نمی یابیم! (لحظه ای با خودمان خلوت کنیم. به راستی اعتقادات ما ریشه در چه دارد؟)
گفته می شود: اشکالی ندارد. باید استدلال ها را دید و نه اینکه چرا بدان امر معتقدند. حرف درستی است. اما اینکه چرا من ریشه ی اعتقاد چنین کسانی را  پی می جویم، این است که آنها از اینکه به نتیجه نرسند، از قبل هراس دارند. یعنی وقتی اشکال های استدلال هاشان بیان می شود، راه دیگری پیش می گیرند. نگرانند قوم و قبیله شان چه قضاوتی درباره ی آنها کند؟ دیگران چه درباره ی آنها بگویند؟  و صدها دلیل دیگر که منصفانه نگاه کردن، سستی ( و یا قوت ) آنها را بیان می دارد.
***

امیدوارم لینک بالا را دیده باشید: "توصیه ی برتراند راسل به همه ی انسان ها"

مصاحبه گر از راسل درباره ی ارزشمند ترین پیامی که راسل می تواند به نوع بشر بدهد، سوال می کند.

پیام فکری راسل این است: وقتی موضوعی را بررسی می کنید یا توجه شما به موضوعی جلب می شود، تنها موضوعی که باید از خودتان بپرسید این است که (حقیقت ها) Fact ها در این فلسفه چه هستند و چه حقایقی در آنهاست. هیچ وقت به خودتان اجازه ندهید آنچه را دوست دارید، حقیقت داشته باشد یا آنچه را فکر می کنید حقیقت بودنش برای بشر مفید است شما را منحرف کند.فقط و فقط به اینکه واقعیت ها چه هستند نگاه کنید. (برای ترجمه از زیر نویس کلیپ استفاده شده است)

به نظر من راه و روش زندگی، بسیار مهمتر از فرض های اولیه برای پیمودن آن است. اگر روش درستی در دست باشد، فرض های اشتباه قابل تصحیح خواهند بود. راهی که راسل به ما توصیه می کند، بر همین پایه استوار است.

 بنده در مقاله ی "افول" (اینجا) روشی از زندگی را استعلایی نامیده ام و آن را اینگونه تعریف کرده ام:

"زندگی در حال، با یک نقدِ مدامِ درونی از گذشته و استقبال از نقد ناظر بیرونی، برای توشه برگرفتن از تجربیاتی که روشنی بخش راه آینده باشد و هم هنگام تلاش برای افزایش دانایی، فارغ از قید تعصب و عرف و کوشش در به کار بردن آن ها در زندگی" و تصحیح پیش فرض های قبلی که به باطل بودن آنها رسیده ایم.

در اینجا برای خوب و بد و راستی و پلیدی معیاری داده نشده، تنها روشی ذکر شده که گردن نهادن بدان، راهگشای مسیر خواهد بود.

***


آنانکه خود را دست یافته به حقیقت محض می دانند، از هیچ جنایتی رو گردان نخواهند بود. در هر لباس و مسلکی که باشند، افراط، ذاتی زندگی آنها است. تندوری زاییده ی چنین مسلکی است.

 

آنچه داعش این روزها با "ایزدی ها" می کند، مصداق صادقی از این رویکرد است.

 "اسلام بیاورید یا کشته می شوید"، خروجی افکار و اندیشه های کسانی است که خود را تنها به حقیقت دست یافتگانِ این عالم می شمرند. برای بقیه حکم مشرک و کافر و ملحد صادر می کنند و به شیوه ی 1400 سال پیش، سر می برند. در حکومتی که اسلامی می خوانندش، تحت ولایت خلیفه ی مسلمین، احکام را اجرا می کنند و اینگونه به بهشت خدا و رضای او دل سپرده اند و برایش جهاد می کنند! کتاب و سنت در دست دارند، می خوانند و حکم صادر می کنند.

 اینکه چرا اینگونه مسلکی در میان سنی های تندرو نسج یافته، جای بررسی دارد، (ان شاء الله در مقاله ای جداگانه بدان خواهم پرداخت) اما بی شک، جزم اندیشی، و این تفکر که حقیقت و پیام آخر در دستشان است، یکی از دلایل اینگونه جنایت کردن آنها است.

***

گاهی وقت ها از انسان بودن، باید شرم کرد.

 وقتی گروهی با وجه انسانی، جنایت می کنند و ما ساکتیم، باید شرم کنیم. وقتی کاری نمی کنیم باید شرم کنیم. وقتی نگاه می کنیم و رسم زندگی را تا بوده، همین می دانیم، باید شرم کنیم. در مورد غزه، در سه بخش مطلب نوشتم. بدین گونه برای تسکین وجدان دردم، چاره ای یافتم. اما امروز باید برای "ایزدی ها" می نوشتم. فارغ از آنکه دینشان و نژادشان چیست. شرم دارم که هیچ کاری نمی توانم برای آنها انجام دهم. شرم دارم از اینکه این نوشتن هم، نه به خاطر آنها، که برای تسکین وجدان دردِ خودم است. شرم دارم که "ایزدی ها" به نام دینی، که دین من است، توسط کسانی که خود را مجاهدین اسلامی می دانند، کشته می شوند.

 شرم دارم که انسانم.


 

علی اکبر نوری

مرداد 93


تهران

No comments:

Post a Comment