Sunday, March 2, 2014

افول

بسم الله الرحمن الرحیم

افول



"12 سال بردگی" فیلمی است بر اساس سرگذشت واقعی و خاطرات برده ای به نام "سالومون نورتاپ" در میانه ی قرن 19 که در آمریکا زندگی می کرده است. "استیو مک کوئین" ماهرانه سیستم برده داری در آمریکا را به تصویر کشیده است. با تمامی زوایا و معادلات آن زمان. او تیپ های مختلف سفید پوستانی را که برده داری می کردند به تصویر کشیده است.
 سفید پوستانی که بعضی شان، آنگونه با برده ها رفتار می کردند که  نه تنها انسانیت، بلکه حیوانیت آنها  را نیز می گرفتند!
در یکی از صحنه های فیلم سالومون از طناب دار جان سالم به در می برد، اما دیگر برده ها کمترین توجهی به او نمی کنند. هویت او با درختی که با آن دار آویخته شده تفاوت چندانی ندارد.دیگر برده ها از کنارش رد می شوند و دریغ از آنکه کمترین احوالی از او بپرسند، چه برسد که او را نجات دهند! کاری که حیوانات در حق هم نوعان خود انجام نمی دهند. این همان بلایی است که برده داری بر سر انسان ها  می آورد. و چه خوب "مک کویین" از پس ِ نمایش آن برآمده است.
برده ها عریان خرید و فروش می شوند، سیستم  برده داری به خوبی می داند که باید برای برده ها این امر درونی شود که آنها فرق دارند و از جنس دیگری هستند. آنها جور دیگری باید غذا بخورند. جوری که شبیه برده دارها نباشند! (آن قدر صحنه ها رنگ واقعیت به خود گرفته است که حتی گروهی از سیاه پوستان نمایش آنچه در گذشته انجام گرفته را درست نمی دانند!)
فیلم؛ نمایشِ واقعیت است. چیزی بر خلاف عرف هالیوود! نکته اینجاست که با یک اثر فانتزی  برای جذب مخاطب و برانگیختن احساسات لحظه ای او با نمایش موجز صحنه های شکنجه ی بردگان روبرو نیستیم. (آنچه سال پیش در "جانگوی آزاد شده" با آن روبرو بودیم!) این همان مایه ی قوتی است که فیلم را شاخص کرده است. فیلم شکنجه را همانگونه که هست نشان می دهد. صحنه هایی رنج آور نه برای قلیان احساس مخاطب (هر چند این اتفاق بالعرض می افتد) بلکه برای بیان واقعیت. آزادی سالومون و پایان بندی فیلم، از عرف happy ending هالیوودی خارج است. کارگردان سعی داشته بگوید آزادی سالومون بخشی از زندگی او بوده و به خاطر همین هم جزو فیلم است! نه به خاطر اینکه بیننده شاد و خوشحال از سینما خارج شود.
و انصافا" خوب از عهده ی این کار برآمده است.
***
رهبران کشورهای مخالف آمریکا همواره از سیستم برده داری و بیان شکنجه ها و رنج هایی که بر برده ها وارد می شده به عنوان نمونه هایی از نقض حقوق بشر سخن به میان می آورند و بر آمریکا خورده می گیرند. این بار اما مک کویین به تمام معنا برده داری را در اوج به تصویر کشیده است. آنگونه که بیننده شرم می کند که نیاکانش اینگونه غیر اخلاقی و غیر انسانی، همنوعان را شکنجه داده اند و از آنها سوء استفاده کرده اند. سردمداران این کشور ها از این به بعد می توانند به جای سخن فرسایی، مخاطبانشان را برای پی بردن به عمق رنج و بدبختی برده ها و درک تبعیض نژادی، بیگاری و زیر تملک دیگران بودن در آمریکا،  به دیدن 12" سال بردگی" دعوت کنند. فیلمی که توسط یک آمریکایی سیاه پوست، در سرزمین آمریکا ساخته شده و نامزد اسکار امسال هم هست.
***
برای نقد، می توان به گذشته رجوع داد. آنچه پیش آمده را به رو آورد و شروع کرد به کالبد شکافی گذشته. این کاری است که هر کسی خودش، بهتر و بیشتر از هر ناظر بیرونی میتواند انجام دهد و اتفاقا" اثری دوچندان هم خواهد داشت. این نقد وجدانی و درونی از آنجا که در گیر و دار تعصب ها و خوش نیامدنِ نقدِ دیگری قرار نمی گیرد، تحصیح مسیراشتباه را بسیار آسان تر می سازد.

گونه ای از زندگی را "زندگی به سبک استعلایی" می نامم و آن را اینگونه تعریف می کنم: زندگی در حال، با یک نقدِ مدامِ درونی از گذشته و استقبال از نقد ناظر بیرونی، برای توشه برگرفتن از تجربیاتی که روشنی بخش راه آینده باشد و هم هنگام تلاش برای افزایش دانایی، فارغ از قید تعصب و عرف و کوشش در به کار بردن آن در زندگی.

"زندگی استعلایی" یا "بالا رونده" هر روزی را در پی خواهد داشت، که بهتر از روز قبلی است. انگیزه ای را ایجاد خواهد کرد که هر روز به دنبال فهم تازه و نویی از جهان است و در پی تصحیح اشتباهات و مسیر غلط گذشته است.
***
خرده گرفتن به خاطر گذشته از دیگری ، هنگامی که به وضوح می بینیم مسیر گذشته را با نقد درونی اصلاح کرده و یا در حال تصحیح آن است، امری بیهوده خواهد بود که تنها مصرف شخصی برای سرپوش گذاشتن بر اشکالات و ایرادات داخلی پیدا می کند.
نقد های من بر سیستم آمریکایی در این وبلاگ قابل پیگیری است. اما به گمانم تحقیر آمریکا به علت دوران برده داری امری است بیهوده و تنها به درد عقده گشایی شخصی می خورد. خود آمریکایی ها گوی سبقت را در این زمینه ربوده اند و بهتر از هر ناظر بیرونی  دیگری، سیستم غیراخلاقی برده داری را به نقد کشیده اند. چه واقعیتی از این بالاتر که در کشوری که روزگاری "کوکلوس‌کلان" ها سیاهان را ترور می کردند، امروز یک سیاه پوست آفریقایی تبار رئیس جمهور است. نمی خواهم بگویم در آمریکا برده داری نوین وجود ندارد یا ساحت امریکا از تبعیض نژادی پاک شده است. اما می توان مشاهده کرد که ملت آمریکا، پیش گام تر از سردمداران آن، در پی اصلاح گذشته است و این امر تا حدودی مرهون فضای نسبتا" بازی است که برای حوزه ی نقد وجود دارد و اتفاقا" حکومت امریکا نیز تا آنجا که نتیجه ی آن را در بلند مدت مفید بداند، سعی در بازنگه داشته  فضا دارد.
این حرکت ملت آمریکا از دوران برده داری به اکنون، نوید بخش آینده ای بهتر برای آنها است.این همان "زندگی رو به بالاست"، حداقل در این زمینه!
حال ببینید ما که از آنها در این زمینه خرده می گیریم کجا ایستاده ایم؟ ملتی که "هنر را تنها نزد خود می داند" و تنها خود را بر صراط مستقیم می بیند. زندگی هامان با خرافات عجین شده است و با اوهامی به نام غرور ملی زندگی می گذرانیم!
روزگاری "شوکرانِ" افخمی پرستاران را برای اعتراض به خیابان می کشاند و روز دیگری کاریکاتور مانا نیستانی "ترک ها" را و امروز "سرزمین کهن"  تبریزی  "بختیاری ها " را.
 و با این روند،  فرداها آبستن توهین پنداری قشر ها و گروهای دیگر و به خیابان ریختن آنها خواهد بود!
 این همه تحریف در رسانه ها روزانه به خورد ما داده می شود آن وقت برای یک جمله در یک سریال یا کاریکاتور یا نقش یک بازیگر در یک فیلم، امر بر ما مسجل می شود که به قوم ما، عشیره ی ما، فرهنگ ما، صنف ما، کار و شغل ما، زبان ما، هویت ما، وطن ما، لباس ما، لهجه  ی ما و ملت ما توهین شده است! جای شگفتی است!  
اشکال آنجاست که ما تحمل نقد را نداریم. حال چه به جا باشد و یا نابجا. ما می خواهیم غرور پایمال شده مان را جایی عقده گشایی کنیم و کجا بهتر از آنکه در ذهنمان به دنبال "توهین" بگردیم. اشکال در آن است که ما با فضای باز برای نقد مواجه نبودیم و این همان ریشه ی واکنش هایی این چنین است.
 حتی بر فرض آنکه کسی واقعا" به ما توهین کند، عزت نفس ما خود بالاترین محکمه ایست که بی اعتبار بودن توهین را نشان می دهد. چه نیازی است که به تخریب اموال عمومی و کتک زدن روی آوریم؟ می توانیم حرف بزنیم و اینگونه از عزت خود دفاع کنیم.
 اگر آمریکایی ها می خواستند در برابر هر کسی که برداری را به نقد می کشد، انگ توهین بزنند، الان این جا نبودند.
این ماییم و دو راهی انتخاب: "زندگی رو به بالا" و یا "زندگی رو به افول"
***
"12 سال بردگی" امشب نامزد اسکار بهترین فیلم است. اسکار در کارنامه ی خود سابقه ی تقدیر از فیلم هایی را دارد که بیش از هر ناظر بیرونی دیگری، فساد در درون آمریکا را نقد کرده اند. فیلم هایی در مذمت جنگ در ویتنام، افغانستان و عراق.
 فیلم هایی که در به رخ کشیدن فسادی که سیستم مالی و تجاری آمریکایی، در آن غوطه ور است پیشرو بوده اند. فیلم "گرگ وال استریت" با بازی فوق العاده ی  دی کاپریو، به کارگردانی استاد اسکورسیزی (علی رغم نقدی شخصی که در موردِ وفور هرزه نگاری به آن وارد می دانم) یکی از همین نمونه فیلم هاست که اتفاقا" جزو نامزدهای اسکار امسال نیز به شمار می ورد.

 امیدوارم فارغ از بازی های سیاسی، "فیلم "12 سال بردگی"، امشب، به چیزی که لایق اش است " اسکار بهترین فیلم" نایل شود.

علی اکبر نوری
اسفند 92
تهران














No comments:

Post a Comment