Showing posts with label فلسفی. Show all posts
Showing posts with label فلسفی. Show all posts

Sunday, September 6, 2015

خاور میانه؛ تافته ای جدابافته (1)

بسم الله الرحمن الرحیم
خاور میانه؛ تافته ای جدابافته (1)

در نگاه اول، بارزترین تفاوت خاورمیانه از سایر نقاط دنیا؛ بهره مندی از منابع وسیع نفت و گاز و موقعیت استثنایی ژئوپولتیک  آن در جهان کنونی  است.
 این ساده سازی در تحلیل شرایط منطقه؛ بسیار متداول بوده و در هر سطحی؛ معتقدان سینه چاکی برای خود داشته و دارد. تحلیل، بسیار شسته و رفته،  آشوب در منطقه را زاییده ی منافع استعمار برای بهره مندی از منافع بی حد و حصر آن در همه ی زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی می داند.
نگارنده با واقعیت بیان شده در تحلیل مورد نظر، مخالف نیستم. شواهد نیز آنقدر آشکار است که جز تاییدِ منفعت جویی ابرقدرت ها در منطقه راه دیگری را باقی نمیگذارد. اما قصدم از از این نوشتار بررسی شرایط، با نگاه دیگری است.
***
خاورمیانه نه در  100 سال اخیر، که هزاران سال است از سایر نقاط دنیا خود را متمایز کرده است. در این منطقه مردمانی با این باور زندگی می کنند که پس از مرگ، زندگی آنها به پایان نمی رسد.تمام آنها که به آخرت وعده داده اند و نامی از ایشان در تاریخ به ثبت رسیده است، همه در این منطقه ظهور پیدا کرده اند. به دیگر بیان، شاید مردمان خاورمیانه بوده اند که از هر کسی که ادعای ارتباط با ماوراء داشته و به معاد وعده داده است، استقبال کرده اند.
 جالب نیست که در قریه ای کوچک در خاورمیانه، سالها پیش، چند پیامبر برای بخش کوچکی از قوم بنی اسرائیل وجود داشته باشد؛ اما در هیچ جای دیگری در دنیا؛ از آفریقا تا اروپا، از آمریکای شمالی تا جنوبی و آسیای شرقی و مرکزی و اقیانوسیه، نشانی از پیامبر وعده دهنده به بهشت و دوزخ و زندگی جاودان به سبک ابراهیمی وجود نداشته باشد؛ یا اگر وجود داشته، استقبالی از آن نشده باشد!
فارغ از انکه که دین دست ساز بشر باشد یا منشا آسمانی داشته باشد، تا کنون هیچ جایگزین مناسبی برای مزایای دینداری چون معنا دادن به زندگی؛ مایه ی تسکین و التیام بودن و عامل بازدارنده از محرمات و انگیزاننده به واجباتی که در محدوده ی اخلاق قرار می گیرند ؛ پیدا نشده و همین امر رمز بقای آن در جوامع بشری تا کنون بوده است. اما تفاوت در دینداری خاورمیانه از سایر نقاط دنیا در این نکته نهفته است که مردمان این منطقه، حاضر شده اند از دنیای خود برای آخرت هزینه های هنگفتی بپردازند!
در خاورمیانه مردمانی زندگی می کنند که دوست دارند پس از مرگ نیز زنده باشند! حال چه در عذاب، چه در  نعمت! این است روانشناسی مردمان این بخش از کره خاکی.
***
 آری نحوه ی واکنش این مردم نسبت به پدیده ی مرگ است که این منطقه را تافته ای جدا بافته از سایر نقاط کرده است. ساختارهای فرهنگی و به تبع آن سیاسی این  جوامع نیز برآیند چنین نگاهی به حیات پس از مرگ است.
***
آنجه بیان شد، باز هم ارئه دهنده ی جوابی است ساده و سطحی، برای آنچه در منطقه می گذرد. با این تفاوت که این بار از منظری دیگر به آن نگریسته شده است.خاورمیانه جایی که افراد زیادی برای زندگی جاوید در بهشت برین، دست به حملات انتحاری می زنند، گردن می زنند، شلاق می زنند و حد اجرا می کنند. البته مردمان ساکن آن هم برای آنکه به حیات جاوید معتقدند، با اجرای احکام موافقند و حاضر نیستند آن را فدای هیچ جایگزین دیگری کنند.
به گمان نگارنده، همین پتانسیلِ ماندگار در این سرزمین است که وضعیت خاورمیانه را به مدلی استثنایی برای آشوب و بهره برداری از شرایط آن توسط ابرقدرت ها، تبدیل کرده است و نه تنها صرف منابع یا موقعیت جغرافیایی خاص آن.
ما حاضر هستیم به پای بهشت و جهنم از همه چیز بگذریم. تابع قوانینی متعلق به صدها سال پیش باشیم تا مبادا زندگی جاوید را از دست بدهیم. طمع تا بی نهایت بودن؛ رمز شرایط حال حاضر ما است.
***
پی نوشت: اگر خواننده ی مطالب قبلی بوده باشید، از علاقه ی هم زمان بنده به فلسفه و موضوعات دینی آگاهید. خدا را شکر فرصتی دست داده تا در رشته ی فلسفه ی دین دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی ارشد، موضوعات مورد علاقه ام را پیگیری کنم. در این مسیر چون همیشه مشتاق نظرات و نقد های شما خواهم بود.

علی اکبر نوری
شهریور 94

دزفول

Wednesday, August 13, 2014

اخلاق-بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم
اخلاق-بخش اول


چند وقت پیش، با گروهی از دوستان در باره ی اخلاقی بودن یا نبودن عملی، بحث کردم. دوستان از من خواستند که بگویم، اخلاق چیست؟ در جواب گفتم : همان است که هزار ها سال پیش، بدون استناد و رجوع دادن به دین و آیین، درباره اش گفته اند: آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران نیز بپسند، و آنچه برای خود نمی پسندی، برای دیگران هم مپسند.
دوستان خوب بنده، بحث را پی گرفتند. از آنچه من اخلاق نامیده بودم، خودخواهی را نتیجه گرفتند. دلیلشان این بود که تو خود را برای فهمیدن آنکه فلان چیز خوب است یا بد، محور قرار داده ای، پس خود خواهی.
 در مقابل، خودشان، غایت عملشان را، خدا خواهی می دانستند. رضایت خدا را،  هدف انجام همان عملی که در مورد اخلاقی بودن یا نبودن آن بحث سر گرفته بود، می دانستند.
قضیه را اینگونه جلوه می دادند: تو برای خودخواهی عملی را انجام می دهی، ما برای رضای خدا. چه اشکالی دارد؟ هر کدام دو مرجع گوناگون را برای غایت عمل در نظر گرفته ایم.
دوستان ما ظاهر نیکویی برای دلیل عملشان ساخته و پرداخته کرده بودن. از یک طرف، کار خودشان را برای رضای خدا می دانستند، و چیزی را که من اخلاق نامیده بودم، خودخواهی می دانستند. این ظاهر نیکو بسیار فریبنده است. خودخواهی، واژه ایست که در زبان ما، بار منفی با خود حمل می کند. در واقع آنها از ویژگی کلامی، برای ظاهر سازی حرف های خود بهره برده بودند. این بار منفی، خود آنها را نیز قانع کرده بود.
در ان جلسه برای دوستان توضیح دادم که آنچه شما خدا خواهی می دانید، عین "خودخواهی" است. و از بار منفی زبان، علیه خودشان استفاده کردم. در واقع به سراغ دلایل این موضوع رفتم، که چرا آنها خود را خداخواه می دانند؟ آنها می گفتند برای انجام عملی، نگاه می کنیم خدا چه گفته است. بعد برای خشنودی خدا، آن کار را انجام می دهیم.

***

دوستی پیشنهاد داد که مقاله هایت را در چند بخش کوچک تر بفرست. و در زمانه ای که جیر جیر کردن ( tweet کردن) باب است، چه کسی حوصله دارد، این همه متن را بخواند؟!! راست می گوید. واقعیت الان اینگونه است. اینکه ما به اختصار پست می گذاریم و up  می کنیم و پست می خوانیم، کار روزمره ی ما شده. دیگر کمتر کسی حال و حوصله ی خواندن کتابی چند صد صفحه ای دارد. Facebook   و دیگر شبکه های اجتماعی، هر روزه در قالت مدیاهای مختلف، متنوع و جذاب،  به اندازه ی کافی، به ما اطلاعات می دهد. باید هر چیز مینیمال باشد، تا خوش آید. (مد این زمانه است. باید دید مزایا و معایب آن چیست. فعلا" موضوع بحث چیز دیگری است.)
***
می خواهم شما هم افتخار دهید و اگر بحث را سودبخش تشخیص می دهید در آن شرکت کنید. در بحثی که بنده با دوستان خوبم داشتم، آنچه درباره ی اخلاق آوردم، تعریف آن نبود، مصداقی از "کارِ اخلاقی" بود. من آنجا دچار اشتباه در این تعریف شدم. بنده، اخلاق و خوبی و بدی را تعریف نکردم، نمونه ای از کار اخلاقی را آوردم. ممکن است بگویید، کار اخلاقی تو باید از تعریفت از اخلاق تبعیت کند. درست است. ان شاء الله در بخش های بعدی این مقاله، بدان خواهم پرداخت.

موضوع بعدی ان است که آیا آنگونه که دوستان ما مدعی هستند، رجوع به درک درونی، برای تشخیص پسندیدن عملی یا نپسندیدن آن، خودخواهی است؟ آیا این حرف درست است؟

برای رسیدن به این موضوع، باید دید خودخواهی چیست؟ می گویند، خودخواهیِ خوب هست، خودخواهی، بد هم هست. در بخش دوم این مقاله، باید ببینیم هر کدام از اینها چه معنی ای می دهند، و چرا ما خودخواهیم؟ چون می خواهیم بیشتر زندگی کنیم؟ بقا داشته باشیم و لذت ببریم؟ یا پای چیز دیگری در میان است؟

مبحث بعدی، به چالش کشیدن حجیت داشتن درک و قضاوت درونی است؟ آیا می توان چیزی را که "وجدان" می نامند مرجع انجام دادن یا ندادن عملی دانست؟

و در مرحله ی بعدی،  آیا "پسندیدن" همان "وجدان" است تا بتوانیم بگوییم هر آنچه می پسندیم یعنی هر آنچه وجدان می کنیم؟ یا آنکه پسندیدن همان لذت و خوش آمدن است و انجام هر کار با دورنمای "دوست داشتن" یا "دوست نداشتن" را نتیجه می دهد.

و در انتها باید ادعای دوستانمان را برررسی کنیم، که آیا در ادعایشان برای آنکه کارها را برای رضای خدا، و نه خودخواهی انجام می دهند چقدر صادق هستند؟ آیا کار آنها مصداق بارز خودخواهی نیست؛ برای رسیدن به آرامش، بهشت، زندگی جاودانه، و دوری از آتش و عذاب؟
 آیا اگر خدا در قبال کارشان که برای رضای او هم انجام می دهند، آنها را عذاب می کرد، باز هم برای رضایت خدا، عملی را انجام می دانند؟
 ممکن است بگویید مغلطه می کنی؟ خدایی که تعریف می شود، ظلم نمی کند. به کسی که برای رضایش کاری انجام داده، ستم نمی ورزد. در جواب باید گفت، آیا خدا، برای پاداش و جزا، بر اساس اصولی عمل می کند یا هر جور که بخواهد حکم می کند؟ یعنی پاداش می دهد چون چیزی که خودش خواسته را انجام داده ایم، یا پاداش می دهد چون کاری را درست بوده به انجام رسانده ایم؟ و یا آنکه این دو بر هم منطبق هستند؟
 اگر منطبق هستند که چرا حکم داده به دستورش عمل کنیم و نگفته به انچه درست و غلط یافت می کنید عمل کنید؟ (می گویید این هم می شود حکم دیگر؟!)
 شاید پاره ای دستور ها را فقط عبادی قرار داده است: مثل نماز خواندن و یک سری اعمالِ دیگر را اخلاقی؟
 البته در نگاهی دیگر، و در دید عارفانه، کارهای عبادی را نیز می توانیم اخلاقی فرض کنیم. برای تشکر از خالق، چون ما را خلق کرده است و به ما لطف کرده و ما را از نبود، بود کرده است و قابلیت کسب کمالات را در ما نهاده تا در آخرت، برای ابد در بهشت زندگی کنیم. چنین لطفی، حتما" تشکر می خواهد. مگر نه؟ و همه می دانیم تشکر امری اخلاقی است.
 اما آیا اخلاقی است ما برای لطفی که بدون اختیار در حق ما شده، سپاسگذار باشیم. شاید ما ترجیح می دادیم، اصلا" با اجبار به این دنیا نمی آمدیم و بهشت هم نمی خواستیم. در جواب این سوال می گویند، لازمه ی خدا بودن، آفرینش ما بوده است. اما سوال بعدی آنجا است که چه چیز این الزام را سبب شده است؟ تعریف ما از خدا؟

آنچه نمود دارد، باز هم آن است که اخلاق چیست؟ آیا خدا هم کارِ اخلاقی انجام می دهد؟ یا هر کاری خدا انجام دهد اخلاقی است؟ و اگر خدا نباشد، اساسا" از اخلاق حرف زدن پوچ و بی معنا نیست؟ برای چه باید اخلاقی عمل کنیم وقتی خدایی نیست؟ آیا اخلاق در دنیای بدون خدا معنا می دهد؟
***
می دانم که بحث سنگین است. برای همین هم هست که دست شما را به یاری می شفارم. اول از همه باید تعاریف را بسنجیم و وجه مشترک ادامه ی بحث را بیابیم. در بخش دوم، به شرط بقای حقیر، بحث را پی می گیریم.

پی نوشت:
 پرسش از چرایی اخلاق و اینکه اخلاق چیست، پرسش فلسفی است. همان نوع پرسشی که در مقاله ی غزه-3 بدان اشاره کردم. این پرسش ها همیشه هستند. باید به آنها فکر کنیم. اگر بدان ها فکر کنیم، زندگی رنگ دیگری خواهد گرفت. (حق دارید از این امر سوال کنید چرا باید زندگی رنگ دیگری بگیرد؟ و از کجا می توانی اثبات کنی، رنگ دیگری خواهد گرفت؟ J آری، شما در حال گام گذاردن در دنیای فلسفه هستید. سرزمین بیکران چراها؟ ندانستن ها و عدم قطعیت ها...خوش آمدید...)

علی اکبر نوری
مرداد 93
تهران