Sunday, November 30, 2014

مرثیه ای برای یک انقلاب-2

بسم الله الرحمن الرحیم
مرثیه ای برای یک انقلاب-2

روزنامه شرق در تاریخ  چهارشنبه ۷ آبان 1393  مقاله ای از محمد علی ابطحی با عنوان: "کودتای مصر، آفریدگار داعش"  منتشر کرد (+). در آن مقاله جناب ابطحی ریشه ی داعش را اینگونه توصیف می کند:

به عقیده من کودتای ارتش در مصر یکی از عوامل پنهان و معنوی و یکی از انگیزه‌های رو آوردن نیروهای بااعتقاد داعشی به تروریسم بود. به تاریخ که نگاه کنیم، اساسا فاجعه اصلی، به‌وجودآمدن نیروهای مومن سلفی تروریست در افغانستان بعد از کودتا علیه موفقیت پارلمانی اسلامگراها در الجزایر بود. وقتی در الجزایر علیه پیروزی دموکراتیک اسلامگرایان در به‌دست‌آوردن انتخابات شوراها کودتا شد و معلوم شد جریانات افراطی از راه مسالمت‌آمیز نمی‌توانند در قدرت شریک باشند، افغان‌العرب شکل گرفت و پس از آن نیروهای آماده و فداکار سرخورده از سراسر جهان عرب و به‌خصوص الجزایر راهی افعانستان شدند و طالبان و القاعده پایه‌گذاری شد. نیروهای اسلامگرا درصورتی که سرکار می‌ماندند پارلمان الجزایر چاره‌ای نداشتند جز اینکه با حفظ شعارهاشان، بخشی از جامعه جهانی باشند، در برابر دولت و مردم پاسخگو باشند، خشونت‌های ضد مدنی را کنار بگذارند و کم‌کم تبدیل به مسلمانان پای‌بند به اسلامی شوند که به جای نگاه سلفی خشونت‌بار، اسلام خدای رحمان و رحیم را رواج دهند. در ماجرای به‌وجودآمدن داعش هم بخشی از انگیزه نیروهایی که با اعتقاد دینی به داعش پیوستند را باید در کودتای مصر علیه اسلامگرایان جست‌وجو کرد. مرسی و گروه اخوان‌المسلمین که با انتخابات در مصر به حکومت رسیدند کاملا خود را در موضع پاسخگوبودن قرار دادند. توسط آنها جریانات افراطی امکان مهارشدن داشتند. در همان مدت کوتاهی که اخوان‌المسلمین و مرسی حکومت کردند آنقدر مصالح و سیاست‌های جهانی را رعایت کرد که مورد انتقاد خیلی‌ها قرار گرفت و حتی سفارت اسراییل را هم نبست. با تمام وجود علاقه‌مند بود که خود را جزیی از جامعه جهانی نشان دهد. اما وقتی همین مقدار هم مورد قبول قرار نگرفت و ارتش علیه جریان اسلامگرا کودتا کرد.

استدلال جناب ابطحی شامل پاره ای اشکالات است که غفلت از آنها،  درک آنچه در منطقه می گذرد را با مشکل جدی مواجه می کند. آنها که گام به گام حوادث مصر را دنبال می کردند، می دانند که حکومت  محمد مرسی فرسنگ ها با اصول شناخته شده ی دموکراسی فاصله داشت. بنده در 3 مقاله، هم پای تحولات، نظرم را در مورد انقلاب مصر بیان کردم: مرثیه ای برای یک انقلاب-1 (+) روزی روزگاری، مصر (+) و همه پرسی قانون اساسی جدید مصر (+)

به اختصار بیان می کنم که آنچه در مصر گذشت تنها تا بخشی از مسیر،  پیمودن راه دموکراسی بود. پس از آنکه اسلام گرایان با کمی بیش از نیمی از آرا، شروع به نوشتن قانون اساسی کردند، به یکباره اصول دیگر دموکراسی را به وادی فراموشی سپردند. دموکراسی برای آنها تا همان لحظه ی به قدرت رسیدن ارزشمند بود. پس از رسیدن به قدرت،اصول قانون اساسی را که می بایست تامین کننده ی حقوق همگانی در سطح کلان و در بلند مدت باشد را بر مبنای شریعتی پایه گذاری کردند که بسیاری از انقلابیون اولیه (که عمدتا" سکولار و لیبرال بودند) با اجرای آن در سطح جامعه موافق نبودند!

اشکال کار جایی بود که اخوان با لجبازی های بچه گانه محمد مرسی،تجربه ی ده ها سال کنشگری سیاسی را به باد داد.(تنها سوالی که برایم از تحولات مصر باقی مانده، این است که اخوان چگونه به انتخاب مرسی رسید و چرا به ادامه ی مسیر پر اشتباهش تا قبل از وقوع فاجعه پایان نداد!)

ایراد کار بر خلاف نظر جناب ابطحی جای دیگری است. ایشان اعتقاد دارد: در ماجرای کودتای مصر حداقل برای نیروهای اهل ایمان اسلامگرای افراطی داعشی ثابت شد که آنها به هیچ‌وجه نمی‌توانند از راه مسالمت‌آمیز در قدرت حضور داشته باشند و برای اثبات خودشان باید سرببرند و جنایت کنند تا دیده شوند.

در صورتی که ماجرا اساسا" به گونه ای دیگر پیش رفت. این دموکراسی نبود که تحمل حضور مسالمت آمیز "نیروهای اهل ایمان اسلامگرای افراطی داعشی" را نداشت. بلکه این تفکر ایده آلی و ایدئولوژیک آنها به مفهوم حکومت آرمان شهر بود که به اینجا انجامید!

 ایراد کار در تفکر ایده آلی است. تفکری بر مبنای ایدئولوژی که به شدت تمامت خواه است. تفکری که می گوید حقیقت در دستان من است و راه بهشت همان است که من می گویم. فرقی نمی کند به چه منبعی رجوع دهد! تفکر آرمانی، خروجی اش توهم به وجود آوردن مدینه ی فاضله است برای اجتماع. حد و حصر هم ندارد. بهشت را هم در دنیا می خواهد و هم در آخرت.

در سطح اجتماع حتی اگر ظاهر امور مطابق آن چیزی نباشد که آنها را به بهشت رهنمون سازد (چه از نوع زمینی اش و چه از نوع ماورایی) تاب نخواهند آورد.

چاره ی کار، تغییر اصول دموکراسی برای آنکه تندروها خوششان بیاید و داعش نشوند! نیست. چاره جای دیگری است. جایی که می گوید: همگان بر حق اند و نه یک گروه، یک تفکر و یک ایدئولوژی.

 همگان باید همگان را تحمل کنند، نه اینکه تنها یک تفکر که ادعای "حق بودن" دارد تحمل شود آن هم تنها به این بها که گروهی از وابستگان این تفکر در اشتیاق رسیدن به بهشت (زمینی و فضایی) حرص می زنند.

***

دیروز حسنی مبارک از اتهام کشتار در جریان انقلاب تبرئه شد. اما به راستی کدام انقلاب؟ مگر در مصر اتفاقی افتاده است؟

امروز جای پای ارتش مستحکم تر از هر زمان دیگری در تاریخ مصر است! فقر بیداد می کند و هیچ تشکل منسجمی برای رویارویی با دیکتاتوری السیسی وجود ندارد و با این اوضاع به زودی به وجود نخواهد آمد. ملتی که گرسنه است، دیگر به این که چه کسی حکم می راند کاری ندارد.

و از همه اسف بارتر شکاف در بدنه ی اپوزوسیون مصر است. لیبرال ها و اسلامگرایانی که یک روز با هم در جشن انقلاب شرکت کردند، حالا کینه های عمیقی از هم به دل دارند که به این زودی ها از بین نخواهد رفت. به راستی که مرثیه ایست برای یک انقلاب.

***

اینها همه عوارض خواستن دموکراسی است بدون آنکه به ضرورت ان پی برده باشیم. بدون آنکه به آن احساس نیاز واقعی کرده باشیم و بدون آنکه به تمامی اصول آن، حتی آن هنگام که به ضرر ماست تن داده باشیم.

 

علی اکبر نوری

9/9/93

تهران

No comments:

Post a Comment