Sunday, February 2, 2014

چرخه ی معیوب

بسم الله الرحمن الرحیم

چرخه ی معیوب


حتما" تا به حال در خیابان ها و پیاده رو های شهر با گودال هایی عمیقی مواجه شده اید که به واسطه ی دزدیدن دریچه های دسترسی به فاضلاب و سایر تاسیسات شهری پدید آمده اند. سوراخ های بزرگی که یک شبه و ناگهانی به وجود می ایند و جای کمترین عکس العمل را برای کسانی که رهرو همیشگی آن مسیر هستنند سلب می کنند چه برسد به رهگذران تصادفی!
 فلزی بودن دریچه ها و در نتیجه گران بودن آنها در این اوضاع و احوال،  آنها را به طعمه ای دلچسب بدل می کند. تاریکی شب به کمک دزدان دریچه ها می آید و آنگاه همه چیز مهیا است تا فاجعه رخ دهد.
حادثه در کمین نشسته. در کمینِ عابر پیاده ی سالخورده ای، کودکی، موتور سواری و یا اتومبیلی که که در مخیله اش نمی گنجد چند لحظه ی دیگر گودالی زیر پایش دهن باز می کند. چه حوادث تلخی که اینگونه اتفاق نمی افتند!
شرایط اقتصادی بد شده و بیکاری بی داد میکند. و همه ی اینها دلایل رشد اینگونه دزدی ها شده است.توقع زیادی است از کسی که دزدی دریچه ی آهنی می کند، تا لااقل علائم خطر را بر سر سوراخ خطرناک قرار دهد. او خود را برای این کارش به بهترین شکل توجیه می کند! آخر عقل به همین کار می آید دیگر. از تمام بلاهایی که این جامعه بر سرش آورده سخن خواهد گفت. من در اینجا اصلا" قصدم قضاوت درباره ی دزد مذکور و کار او نیست. طرف دیگری از ماجرا را می خواهم برجسته کنم. آن طرفی که به قول معروف "مال خر" است. او در واقع خریدار ضایعات است اما مشتری کالای دزدی ای همچون دریچه های فلزی فاضلاب هم هست! او شهروند عادی محسوب می شود. توجیهاتش برای خرید مال دزدی، سود بیشتر را نشانه می رود اما بیکاری و بدبختی و بی نانی برایش توجیهات معتبری نیستند. او یکی از ماست که سود بیشتر و طمع او را وا می دارد که مال دزدی ارزان تر بخرد و سود بیشتر ببرد. اگر دندان طمع می کشید، دیگر دلیلی برای دزدی پیدا نمی شد.
*******************************
چند وقت پیش کامپیوتر موتور ماشین دوست ما به سرقت برده شد.(اگر 206 دارید زودتر به فکر تهیه ی ابزار ضد سرقت برای آن باشید که انگار سرقتش برای دزدان این مرز و بوم همانند آب خوردنی است!) دوست ما برای راه اندازی ماشین به سراغ تهیه ی مجدد آن روانه می شود( این سبک از دزدی لااقل جان آدمیزاد را تهدید نمی کند. خسارت، فقط مادی است) پس از کند و کاو در بازار کامپوتر ماشین، قیمت جنس دسته اول را تقریبا" دو برابر دست دوم (مال دزدی!) یافت می کند. زمانی که دوست ما نقل ماجرا می کرد دیگر کار از کار گذشته بود. جنس دست دوم بود که بر ماشین او بسته شده بود و سبب حرکت آن شده بود. تنها وصف ماجرا شنیدم و زبان در کام گرفتم تا فرصت به امروز افتاد که درباره ی آن با شما سخن گویم.
شاید کامپیوتر دست دومی که بر ماشین دوست ما سوار شد، همانی بود که از روی آن باز شده بود. روند کار اینچنین است که زنگ می زنی و بعد با پیک، کامپیوتری که قفل اش را شکسته اند می آورند و نصب می کنند و چک می کنند و  پس از روشن شدن ماشین، پول را تحویل می دهی و شما را به خیر و آنها را به سلامت.
به جای اینکه 1 میلیون و 200 هزار تومن هزینه کنی، 600 تومن هزینه کرده ای و دوباره به کامپیوتر ماشینت دست یافته ای. کاری که احتمالا" همه ی ما انجام می دهیم. 600 تومان پول زیادی است، آن هم برای کسی که دزد به او زده. اگر من هم مال دزدی  نخرم دیگری خواهد خرید و این بازار همچنان پابرجا خواهد ماند!

طرف دیگر ماجرا در این سبک از دزدی هم "مال خر" است هم ما. اصلا" مال خر هم یکی از ما است. بدون دزدی چرخش زندگی اش می چرخد اما به فکر سود بیشتر است. شاید دزد به او هم زده باشد.اصلا"  مال خر که دزد نیست، واسطه ای است برای تکمیل یک فعالیت اقصادی! چقدر هم شغل به واسطه ی او ایجاد شده: از پیک و قفل شکن بگیر تا دزدی که ممکن بود به جای کامپیوتر ماشین، سراغ دریچه ی فضلاب برود. خوب بود این وسط دست و پا می شکست! جانها گرفته می شد و خانواده ها به عزا می نشستند! تازه با نصف قیمت، ماشین سرِ پا شده!

ما به فکر سود بیشتریم. یعنی در واقع به فکر ضرر کمتریم که خودش می شود نوعی سود! و تمام این توجیهات چرخه ای را تکمیل می کند که دزدی در آن به عرف جامعه تبدیل شده است. چرخه ی معیوبی که همه ی ما جزئی از آن هستیم. تا نپذیریم که باید هزینه کنیم و ضرر بدهیم، غیر از خودمان هیچ کسی به فکر ما نخواهد بود! نه حکومت، نه نیروی انتظامی و نه  هیچ کس دیگری. ریشه دزدی و در کل هیچ فسادی هرگز با این روندِ خراب برچیده نخواهد شد!

ریشه بسیاری از فسادها همین هزینه نپرداختن هاست. باید از خودمان شروع کنیم. بدون در نظر گرفتن کار دیگران. بدون توجیه آنکه "دیگران به جای ما سیکل فساد را تکمیل خواهند کرد" و "چرا من باید هزینه بدهم؟!"
باید تنها برای هزینه دادن در راه درست، ایمان داشت.

علی اکبر نوری
بهمن 92
تهران




Wednesday, January 29, 2014

امت واحده (2)

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

                                                            امت واحده (2)

                                                               
می دانم که تجربه ی حضور در دو نماز جمعه ی مدینه و مکه آنقدر کافی نیست که به تفکیک مکتب مدینه از مکه قائل باشم. شاید شما خواننده ی گرامی بیشتر در این باره اطلاع داشته باشی. اما حال و هوای مذهبی این دو شهر به گونه ای موید گمانم بود.

نماز جمعه ی مکه در میان جمع کثیری از نمازگزاران برپا شد.از چنین نمازجمعه ای در جوار مسجد الحرام، این مقدس ترین مکان برای مسلمانان و در حضور آن جمعیت عظیم، انتظار بالایی می رفت. انتظاری که به عقیده ی من اصلا" برآورده نشد!

خطیب در ابتدا در اهمیت ایمان صحبت به میان آورد. انسان بدون ایمان را مانند حیوانات خواند و تکنولوژی بدون آن را بی ارزش دانست. سپس در اهمیت استواری بنیاد خانواده و حفظ حریم آن تاکید کرد. تاکید هایی بی هیچ درکی از مفاهیم روانشناسی و تحلیل شرایط در دنیای جدید و نحوه ی مواجهه با فرهنگ های دیگر.

نمی توانم درک کنم اینگونه سخنرانی بدون در نظر گرفتن شرایط روز دنیا به چه کار می آید. به کار که نمی آید هیچ، اتفاقا" بدبختی مسلمانان همین جاهاست. به جای تشویق بر داشتن تکنولوژی با صبغه ی ایمانی و تهییج جامعه به تلاش برای رسیدن به آن، تنها نفی می کند و باز می دارد. نتیجه آن می شود که عربستان (و دنیای اسلام) تنها مصرف کننده ی لوکس ترین تکنولوژی هایی هستند که که اتفاقا" مصداقِ سخنان سخنران است.تنها در نظر گرفتن سیستم صوتی که صدای خطیب را منتشر می کرد کافی بود تا بفهمیم چگونه خودش در حال استفاده از تکنولوژی است که به احتمال زیاد ساخت ژاپن است! اگر راست می گفت و خود به حرف هایش عامل بود، امروز هم مثل 1400 سال پیش باید داد می زد تا مخاطبان صدایش را بشنوند!

در جمعی که مسلمانان از تمام دنیا جمع شده اند به جای ایجاد جنبش و تلاش برای بهتر شدن کیفیت زندگی و پیدا کردن جایگاه واقعی دنیای اسلام در جهان کنونی، تنها نفی می کنیم. به این فکر نمی کنیم که چرا خودمان صاحب تکنولوژی نیستیم که باید به سراغ دیگران برویم. تنها می گوییم استفاده نکنیم. تنها می گوییم انها حیوان هستند. و چه کسی هم می گوید! کسی که خود در حال استفاده کردن از بالاترین نوع آن است.

تا انتهای سخنرانی تحمل کردم و افسوس خوردم که از چه ظرفیت عظیمی چشم پوشی می شود. هر کدام از زائرین می توانستند پیغامبری برای اعتلای جهان اسلام به سوی سرزمین خویش باشند. امتی پیشرو و اهل تفکر و به دنبال سعی و تلاش برای بهبود زندگی و رسیدن به خیر دنیا و آخرت. اما تمام این امید ها نقش بر آب شد. در حالی که به علت ازدیاد جمعیت، بیرون از مسجد الحرام و زیر برج های "ابراج البیت" ( چندین برج که شامل برجی به نام برج ساعت به ارتفاع 600 متر است که بر کعبه آوار شده و خود نماینده ی تمام تکنولوژی ای است که خطیب در نکوهش آن سخن می گفت) نشسته بودم و برای نماز آماده می شدم که خطیب در دعاهای انتهای نماز از خدا برای پیروزی در سوریه طلب یاری نمود! غمبار بود.

نمی دانم چرا هیچ کس واکنش نشان نداد؟ بیشتر نمی دانم چرا همه اقتدا کردند؟ آیا برای ثواب بردن و از فیض نماز جمعه بهره مند شدن باید پشت سر هر کسی که جلو ایستاده اقتدا کرد؟ آیا چون نماز جمعه واجب است باید حتما" اقتدا کرد؟ (این تنها به دنبال بهشت بودن بد دردی است برای امت اسلام. به راحتی می توان فریفت مردمی را که یاد نگرفته اند فکر کنند.)

به نظر اینجانب امام جمعه ای که به جای تاکید بر عدم خونریزی و پافشاری بر صلح و ارئه راهکار سیاسی برای حل مناقشه، از خدا طلب پیروزی می کند و به جای در نظر گرفتن منفعت کل جهان اسلام به منفعت حکومت سعودی بیندیشد شایسته ی امام جمعه بودن نیست. و چقدر این نماز جمعه دور بود از نماز جمعه ی مدینه. امام جمعه ی مدینه از مسلمان کشی بغض در گلو داشت و این یکی بر ریختن خون حریص بود.

به جای دو رکعت نماز جمعه دو رکعت نماز در همراهی جمعیت خواندم و نماز ظهر را پس از نماز جمعه خواندم. بگذار تا ثواب نماز جمعه برای همه ی کسانی باشد که خیال می کنند چه ثوابی برده اند! لحظه های خوبی نبود. بیشتر و بیشتر یقین پیدا کردم که بدبختی ما مسلمانان از خود ماست. از خود ماست که فکر نمی کنیم. از خود ماست که کار نمی کنیم و از خود ماست که اینگونه افراد خطیبان جمعه ی مسجد الحرام اند!

در چنین لحظه هایی خود را در میان برج های سر به فلک کشیده و مارک های آمریکایی-اروپایی یافتن اصلا" جالب نبود. از رولکس گرفته تا KFC. از پپسی تا هتل اینتر کنتینانتال که نمی دانم چگونه خانه ی توحید (دار التوحید) نام گرفته بود! از هتل هیلتون تا برج مخوف ساعت به سبک لندنی اش و آن علامت هلال رو به بالا که در بلند ترین ارتفاع و برفراز همه چیز نصب شده بود. همه این مارک ها در شعاع کمی از خانه ی خدا واقع شده اند و در این میان چه مهجور است خانه ی سیاهپوش کعبه.

                                                                     
( آن روز گذشت و تنها دغدغه ی این باقی ماند که درباره اش بنویسم. خدا را شکر که این فرصت پیدا شد.)

***********************************************************************************

در دینی که به دفعات به تفکر و تعقل سفارش کرده، مواجهه با چنین اتمسفری از جمود فکری آن هم در قلب دنیای اسلام، مکه مکرمه، نا امید کننده است.تاریخ بیانگر آن است که در قرن هایی که اسلام در اوج بوده به هیچ وجه اینچنین شرایطی از تخدیر و رکود حکم فرما نبوده است.

چه شده است که مسلمانان وارد تحلیل نمی شوند. در سطح متن و سنت مانده اند و به عمق و معنا دست پیدا نمی کنند؟ چه شده است که قدرت استنتاج از آنها سلب شده است و اراده ای برای سنجیدن شرایط صدر اسلام و دنیای کنونی وجود ندارد تا بتوانیم بهتر زندگی کنیم و پیشرو باشیم. به جای آنکه سنت پیامبر را در زمان خود و 1400 سال پیش ارزیابی کنیم و بفهمیم جناب ایشان در جامعه ی خود چه تحولی به وجود اورده است و بدین ترتیب اسلوبی را استنتاج کنیم که راهگشایی زندگی کنونی ما باشد، رمز سعادت را رجوع به صدر اسلام تعریف می کنیم و همزمان از صدر اسلام تنها رفتار شبیه به آن زمان را مورد تاکید قرار می دهیم. فکر می کنیم با چوب مسواک زدن ثواب دارد. چون سنت است! حتی دنبال آن می رویم که ثابت کنیم چه فوایدی در چوب اراک (چوب مخصوص مسواک زدن) است. به این فکر نمی کنیم که جناب ایشان در آن زمانه و با توجه به کمبود امکانات از آن چوب استفاده می کرده. به راستی چقدر جالب بوده اهمیت دادن ایشان به بهداشت دهان و دندان. این معنای واقعی مسواک زدن ایشان است و نه ظاهر با چوب مسواک زدن!

معنا را رها کرده و به ظاهر بسنده کرده ایم. در عربستان جوانانی بودند که بر طبق سنت عصا بدست داشتند! ریش بلند می کردند به همین دلیل. و لابد چه قدر انبانشان را از ثواب انباشته می کردند!

به نظرم ترس از تکفیر اینگونه عامل رکود جامعه ی مسلمین و به خصوص عربستان سعودی شده است. ترس از نوزایی و آزاد اندیشی مانع غور در اعماق معنای متون و یافتن راه کارهای جدی برای زندگی امروزه شده است.


**********************************************************************************

به راستی چرا چرا پیشرفت نمی کنند؟
یک دلیلش آن است که نیازی نمی بیند. نیازی نمی بینند که از سطح به عمق وارد شوند و این بی نیاز دیدن همان دلیل اصلی بدبختی است. فقهی غیر پویا که قرن ها است کسی جرات تحول در آن را نیافته است. هیچ کس آن را با شرایط روز تطبیق نداده. و به راستی جز حاکمیت، مقصر اصلی خود مسلمانان هستند. چون از ترس چشم و گوششان را بسته نگه داشته اند.

حاکمیت ها به دنبال پایداری و ثبوت سیستم خود هستند و چه بهتر که مردم فکر نکنند. اما خود مسلمانان چه؟ آنها هم باید بدون فکر زندگی بگذرانند تا مبادا به بی دینی متهم شوند؟ تا مبادا تکفیر شوند! مگر می تواند جز این باشد که این جمود بیشتر به نفع حاکمان تمام می شود و بدین ترتیب آنها هستند که پیوسته در میزان ارعاب در فهم نو و عمیق شدن در متون و جستارهای جدید در دین می افزایند.

به یقین عربستان نمی تواند الگوی جامعه ی اسلامی برای دنیای اسلام باشد. هم به خاطر حاکمانی که جام به جام دشمنان آشکار اسلام می زنند و هم به خاطر مردمانی که فکر کردن را فراموش کرده اند. کتابخانه ی مسجد الحرام مخصوص مردان بود! وقتی سوال کردیم چرا؟ گفت " النساء فی الدار". این چنین نوع تفکری جز تحمیق ملت فرجامی ندارد. نمی دانم تا کجا مردمان عربستان چشم و گوششان را بسته نگاه خواهند داشت. تا چه هنگام زنان عربستان در حماقت و نفهمی به سر خواهند برد. اما آن هنگام که بخواهند بفهمند بی شک شمارش معکوس برای حکومت پادشاهی سعودی آغاز شده است.

باید امیدوار بود که مسلمانان دوباره به حیطه ی تفکر و تعقل بازگردند. از ظاهر درگذرند و به معنا بیندیشند. این امیدواری است که نوید بخش رسیدن به امت واحده حول محور توحید و پیشرو در علم و دانش خواهد بود. راهی که دشوار می نماید اما به مجاهدت مجاهدانی نیاز دارد که در راهشان مستدام و ثابت قدم باشند و از آزاداندیشی نهراسند.



علی اکبر نوری

تهران

بهمن 92

Monday, January 20, 2014

امت واحده


بسم الله الرحمن الرحیم

امت واحده (1)


خطبه های نماز جمعه این هفته مدینه النبی، به نکوهش خون ریزی مسلمان علیه مسلمان اختصاص داشت. بسیار جالب بود که خطیب،  تمام سخنرانی اش را به چنین امر مهمی اختصاص داد. او بزرگترین بلای جان مسلمین را ریختن خون مسلمان توسط مسلمان دیگر دانست.
دنیای اسلام در گیر و دار فرقه های مختلف و تحریفات و بدعت های گوناگون گرفتار است. اما من نیز همانند خطیب مذکور معتقدم که بزرگ ترین بلای این روزهای مسلمانان ریختن خون آنها توسط یکدیگر است. در روزهای تولد پیامبر چه جای خوشحالی است وقتی به نام دین او، مسلمانی بر مسلمان دیگر رحم نمی کند و خون او را به هدر می دهد. به راستی ما همان امتی هستیم که پیامبر رحمت برایمان آرزو داشت یا به سرنوشت قوم یهود گرفتار آمده ایم؟
به واسطه ی شهادتین حکم مسلمانی بر ما تعلق گرفته است. این همان امت واحده ای است که ما بدان خوانده شده ایم. مسلمان برادر مسلمان است. خطیب نماز مسجد النبی چه زیبا از پیامبر نقل کرد، که مسلمان باید هر چه را برای خود دوست دارد برای دیگری نیز دوست بدارد. این است رسم مسلمانی. به راستی چه شده است که بدین روزگار افتاده ایم؟ این رسم مسلمان کشی کجا پا گرفت؟ کجا رشد کرد و ریشه دوانید تا در نهایت به گروه های جهادی تکفیری رسید؟
هر چه بیشتر از صدر اسلام فاصله گرفته ایم، بیشتر در دین واقعی تحریف ایجاد شده است. تحریف هایی که  به واسطه ی بومی شدن و آمیخته شدن با فرهنگ های محلی و یا به واسطه ی اغراض سیاسی ایجاد شده اند. رگه های شرک و غیر خدا را خواندن فرقه های مسلمین را در برگرفته است. از آن سو اعتقاداتی چون بر حق بودن آنکه به هر شیوه ای حکومت را بدست گرفته، و یا اعتقاد به تجسم خدا در روز قیامت، به واسطه ی برداشت سطحی و غیر عقلی از ظاهر، گروه های دیگری از مسلمانان را به خود مبتلا ساخته است.
 تاکید بر مذهب، به جای دین خود آفت دیگری است. به جای آنکه وقتی به یکدیگر رسیدیم و فهمیدیم مسلمانیم، شیوه ی برادری در پیش گیریم، از مذهب سوال می کنیم و هم مذهب را پاس می نهیم و خدای نکرده غیر هم مذهب را تکفیر می کنیم! قرآن ما را مسلمان خوانده و آنگاه با کمال تاسف ما یکدیگر را به مذهب می شناسیم. کاش می فهمدیم که تفاوت مذاهب در برخی احکام فرعی است و اصل دین اعتقاد بدان است که " قولو لا اله الا الله ، تفلحوا": بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.
در این روزها که در مدینه هستم به هنگام نماز عظمت مسلمانان را نظاره گرم. جمعتی انبوه و متوجه به خدای تعالی. خدا را شکر که بیشتر ایرانی ها نیز بدین صفوف می پیوندند و مانند بقیه نماز می گذارند. پیشروان فقه شیعه بر اهمیت وحدت تاکید دارند و تاکید بر یک شکل خواندن نماز با بقیه مسلمان نیز از همان سیاست وحدتی سرچشمه می گیرد که جمهوری اسلامی مبلغ آن است.
قدرت امت واحده،  بی انتها خواهد بود. امتی در کنارهم، که در آان ملاک برتری تقواست. نه نژاد، رنگ و یا ثروت و مکنت. این همان نیروی شگفتی که دشمنان اسلام را به وحشت می اندازد. تلاش برای فرقه گرایی و تاکید بر آن به جای اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، بی شک در جایی بیرون از جامعه ی اسلامی آبشخور دارد. همان جایی که قدرت اسلام و امت واحده را درک کرده و هر روز بیشر آتش تفرقه را شعله ور می سازد. اما به هر حال این خود ما هستیم که مقصریم. این خود ما هستیم که در دام گرفتار می شویم و هر بلایی که سرمان آمده و می آید حق مان است!
لختی اندیشه لازم است تا ریشه ی بدبختی ها آشکار شود . اما تلاشی وسیع لازم است تا خشکانده شود.
در نخستین گام ، مسلمان کشی باید منع گردد. خون مسلمانان باید برای دیگران با اهمیت باشد. در دینی که جان یک انسان هم مرتبه جان امتی است، فتوای تکفیر توسط هر مفتی که صادر شد باید بلافاصله توسط تمامی جهان اسلام محکوم گردد. به راستی با چه مجوزی حکم تکفیر برای گروهی از مسلمین صادر می شود؟ محکومیت این اقدامات کاری است که از از دست و زبان ما بر می آید. به هر طریق ممکن. از شبکه های اجتماعی گرفته تا رسانه های دیداری و شنیداری. مبلغان دین این روزها باید بیشتر ازهر  کاری، ریختن خون مسلمان را محکوم کنند. همان کاری که در روز جمعه و در مدینه شاهد آن بودیم. این کار حداقلی است که از دست و زبان ما بر می آید. اما در سطح بالاتر و در حیطه ی حاکمیت ها کار سخت تر خواهد بود.
متاسفانه عربستان سعودی این روزها بیشتر از هر کشور دیگری در دنیای اسلام، از گروهک های تروریستی و تکفیری که خون دیگر مسلمانان را به بهانه های گوناگون از جمله شرک و مذهب مباح می شمارند، حمایت می کند. این حمایت ها تماما" تحت لوای فتاوای مفتیانی صادر می شود که یا به غایت نادانند و یا به حتم مزدور! از داعش (دولت اسلامی عراق و شام ) در عراق گرفته تا گروه های تکفیری در سوریه که حتی در لیست گروه های تروریستی آمریکا و اروپا نیز جای گرفته اند! از گروه های تروریستی در پاکستان گرفته تا روسیه ولبنان و هر کجا که از دستش برآید. این گونه شده است که پرونده دولت عربستان به عنوان مدافع گروه های تروریستی بر روی میز شورای امنیت نیز قرار می گیرد.
 آن زمان که عربستان پی گیر حمله به سوریه بود، می شد به عملکرد احساسی، روانی دولت آل سعود پی برد! چگونه کشوری که خود را رهبر دنیای اسلام می داند اینگونه پی گبر حمله به کشور عربی، اسلامی می شود. به راستی مگر در سوریه دموکراسی کمتر از عربستان یا بحرین یافت میشد؟ مگر آزادی های اجتماعی کمتر بود؟ علت را باید در جای دیگری جست.
عربستان مدتی است که جایگاه رهبری خود در جهان اسلام را معرض خطر می بیند. عملکرد احساسی دولت سعودی در تحریک و تامین گروه های تکفیری-سلفی-تروریستی نشان از وادادگی در تحلیل شرایط و اجماع بر یک راه حل عقلی دارد.
در این میان تیره شدن شدن روابط ایران عربستان در دوران احمدی نژاد بیشتر و بیشتر شرایط را پیچیده کرده است. هم اینک این دو کشور به یکدیگر به عنوان رقیب نگاه می کنند و هر کدام در جهت تحکیم مواضع و حداقل از دست ندادن موقعیت کنونی گام بر می دارند. سوریه عملا" به عرصه ی جنگ ایرانی-عربستانی تبدیل شده، و چون عربستان خود را بازنده ای می داند که نتوانسته آمریکا را در به راه انداختن جنگ همراه کند و از آن سو توافق نامه ژنو را مایه ی تضعیف خود می بیند، به انتحار دست می زند. برای عربستان نزدیکی ایران و آمریکا بس ناگوار است.
بهبود روابط ایران و عربستان، رفع سوء تفاهمات و تلاش برای زدودن صدمات وارد شده در  سالهای گذشته بسیار دشوار می نماید، اما غیر ممکن نیست. هر چه بیشتر طول بکشد، زخم کهنه تر خواهد گردید. تنها باید کار به دست کاردان بیفتند. آیت االه هاشمی شخصیتی است که در دوران انقلاب بارها روابط تیره ایران و عربستان را بهبود بخشد. اما این امر نیازمند وحدت رویه در داخل نیز هست. همانطور که ایشان گفتند باید از داخل صدای واحد به گوش رسد تا تلاش های دیپلماتیک ثمر بخش باشد.
در صورت بهبود روابط بین ایران و عربستان می توان پیش بینی کرد که از شدت خونریزی ها کاسته شود. توافق در مورد سرنوشت سوریه و یافتن راه حلی مرضی الطرفین بسیار کارساز خواهد بود.
اولین گام  برای رسیدن به امت واحده ، از بین رفتن خونریزی بین مسلمین است. بیایید هر کاری در این زمینه از دستمان بر می آید انجام دهیم. محکوم کنیم و انتشار دهیم و فرهنگ سازی کنیم. این کمترین کاری است که می توانیم به عنوان مسلمان انجام دهیم. 
ان شاءالله هنگام مرگ تحت لوای ملت رسول الله بار سفر به دنیای باقی ببندیم.

علی اکبر نوری
دی 92
مدینه

Monday, January 13, 2014

همه پرسی قانون اساسی جدید مصر


بسم الله الرحمن الرحیم

به بهانه ی همه پرسی قانون اساسی جدید مصر 



تحولات مصر برای خاور میانه و کشور های مسلمان بسیار با اهمیت است. مصر مغز متفکر دنیای عرب به حساب می آید و الازهر دانشگاهی است پیشرو در دنیای اسلام، که در آن اندیشه های جدید زاییده می شود (چیزی که در دنیای عرب به ندرت یافت می شود) موقعیت حساس  مصردر همسایگی اسرائیل، بافت جمعتی و تاثیر تحولات آن در خاورمیانه و جهان اسلام، آن را در مرکز توجه جهانی قرار داده است.
 در مورد مصر تا کنون چندین نوشته در این وبلاگ منتشر شده است. بیشتر می توانم افسوس خود را برای از دست دادن فرصت تاریخی که در دست اخوان بود و به هدر رفت بیان دارم. پس از سالیان دراز در موضع اپوزوسیون بودن، اخوان حکومت را در مصر به دست گرفت، اما به علت عدم واقع بینی و نا توان بودن در درک شرایط سیاسی منطقه و جهان و به باور اینجانب لجبازی کودکانه محمد مرسی در کسوت رئیس جمهور، فرصت تاریخی مصر برای گذار به دموکراسی تباه شد.
افسوس که اخوان با تجربه ی سالها کنشگری سیاسی، واقعیتی را که در جلو دیدگانش آوار می شد ، خوب تحلیل نکرد. ( و یا لجبازی در پیش گرفت). نتیجه آن شد که در در شب کودتا هزاران مصری در التحریر، پس از اعلام ژنرال عبدالفتاح السیسی، فرمانده ارتش مصر در برکناری مرسی و تعلیق قانون مصر به شادمانی پرداختند. شادمانی ای به همان غلظت شادی پیروزی انقلاب و سقوط مبارک.
 ژنرال در کنار و همراهی شیخ الازهر، البرادعی و رهبر مسیحیان رئیس جمهور مرسی را برکنار کرد. درطرف دیگر،  طرفداران مرسی بودند که جلو دانشگاه قاهره شوکه شده بودند.
فاجعه رخ داده بود. حتی قبل از اعلام السیسی. آن هنگام که مرسی مردم مخالف را ندید یا خود را به ندیدن زد!
جامعه ی مصر تکه پاره شد! این بار مردم مصر، یکپارچه در برابر دیکتاتوری نامبارک 30 ساله ی مبارک هم صدا نبودند، با هم خوشحال نبودند، بلکه گروهی خوشحال بودند و گروهی مغموم.
 روزهای بعد مردم در برابر مردم قرار گرفتند. و در نهایت ارتش بود که پس از کشتار و سرکوب شدید، بساط اعتراض مسالمت آمیز را برچید!
آخر همه می دانستند جوانانی که شعله ی انقلاب را برافروختند چه جهت گیری سیاسی، مذهبی داشتند. آنها خود را سرآغاز انقلاب می دانستند امابه یکباره پس از انتخابات و تصویب قانون اساسی، خود را محروم از تمام آنچه برایش هزینه داده بودند، یافتند. اعتراض ها آغاز شد. اما دولتی که با اختلاف کم آرا بر سر کار آمده بود، خود را به نفهمیدن زد. قانون اساسی با درصد کمی از مشارکت، در کنار تحریم های گروه های مخالف، به تصویب رسید. قانونی که شریعت را اساس قرار داده بود، در حالی که بسیاری از جوانان انقلابی دغدغه های دیگری داشتند.
سه شنبه و چهارشنبه این هفته در مصر برای قانون اساسی جدید، همه پرسی انجام خواهد گرفت. ای همه پرسی در ظاهر  امر تلاش و راهکاری برای بازگشتن به مسیر دموکراسی است. البته اگرمعنای درستی از آن در نزد مصری ها یافت شده باید( دموکراسی به منزله ی راهکار و نه غایت!)
 اما صد افسوس که این بار همه چیز تحت سلطه ی ارتش و نظامی ها ها انجام می گیرد. ارتشی که دیگر خود را زعیم مردم می داند و به راحتی عرصه قدرت را به دیگران واگذار نخواهد کرد و این لطمه تا سالها بر تارک سیاسی مصر باقی خواهد خواهد ماند.
اخوان المسلمین پیش نویس قانون اساسی جدید این کشور را رد کرده و آن را تلاشی برای تحریف قانون اساسیِ مشروع مصر خواند. به نظر می رسد اخوان هنوز هم چشمانش را بر واقعیت جاری بسته است. تکیه ی اخوان بر وسعت بدنه ی اجتماعی این گروه و هزینه ی پی در پی از آن، در طولانی مدت جز فرسودگی و ناتوانی ثمری در پی نخواهد داشت. می شد به آینده ی مصر امیدوار بود اگر اخوان با شروطی حاضر به تعامل در مورد ساز و کارهای قانون جدید و مشارکت در رای گیری بود.
با این شرایط  افق آینده ی سیاسی مصر هم چنان مه آلود خواهد بود. تحریم و عدم شرکت در انتخابات قانون اساسی، همان وضعیت بغرنجی است که اخوان با آن روبرو بود و خود بدان آگاه تر است.
 انگار این دور باطل را پایانی نخواهد بود و بیش از همه در این آشفته بازار، دود به چشم مردم خواهد رفت و پایه های حکومت نظامی ها را استوارتر می گرداند.

علی اکبر نوری
دی 92
تهران







Saturday, January 4, 2014

زندگی آرمانی، زندگی ایده آل و زندگی وجدانی

بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی آرمانی، زندگی ایده آل و زندگی وجدانی

آرمان و ایده آل غالبا" در یک معنا به کار برده میشوند. در نوشتاری که از پی می آید برای هر کدام از آنها معنایی جداگانه در ارتباط با کلمه ی زندگی تعریف می کنم تا تفاوت دو سبک از زندگی را نشان دهم.
در دید گروهی از انسان ها، همه ی شئون زندگی می بایست در بهترین حالت خود باشد. بهترین حالتِ ممکن اینگونه تجسم می یابد: حد اعلا برای مسکن، برای ماشین، پوشش، تفریح، وسایل زندگی و آسایش، مدرسه و آموزش فرزندان و در نهایت فراهم آوردن همین حد اعلا برای زندگی فرزندان خود.
این گونه زندگی، در پی رسیدن به چنین حدی از کیفیت را، زندگی ایده آل تعریف می کنم.
به نظر می رسد این گروه انسان ها، جمعیت غالب را تشکیل می دهند. مردمانی که در پی تلاش های خود، رسیدن به هدفی را غایت قرار می دهند که برای آن حدی وجود ندارد. البته آنها قائل به وجود حدِ پایین هستند و در ابتدا تلاششان را برای فراتر رفتن از آن حد پایین می دانند. اما نکته آنجاست که هیچ گاه خود را بالای مرز تصور نمی کنند. با وجود آنکه شاید بسیار بالاتر از حد های اجتماعی مانند خط فقر قرار دارند. مراد این جماعت از پیشرفت، عینیت بخشیدن به ایده آل های زندگی است.
 اما ایده آل جایی مشخص و تعریف شده نیست که رسیدن به آن، برایشان غایت باشد. آنچه هم اکنون دارند از دایره ی ایده آل خارج است و آنچه ندارند ایده آلی است که باید بدست آورند. حال وقتی به آن رسیدند؛ خود به خود ایده آل جدیدی تعریف خواهد شد. به نظر من این جمله، بُن مایه ی اینچنین سبک زندگی را عیان می نماید.
ایده آل یعنی به دنبال آنچه باید بود که نداریم و این حتما" به معنای آن نیست که دنبال چیزی باید بود که برای زندگی مان مفید تر است. ( بحث بر سرِ آنکه به راستی چه چیز برای زندگی مان مفیدتر است بی حاشیه نخواهد. انگاره های مذهبی، اجتماعی و ایدئولوژیک بسیاری تعیین کننده خواهد بود و بخثی طولانی در پی خواهد داشت که به زمان دیگری موکول می گردد.)
گفته می شود که اگر از چنین آدمیانی، مقصد یاد شده در رسیدن به زندگی ایده آل گرفته شود، منشا حرکتشان گرفته شده، و دیگر شاهد تحرکی از جانب آنها نخواهیم بود و در واقع صفحه ی آخر زندگی شان رقم خورده و این با اصل زندگی که در تلاش و کوشش ریشه دارد، در تناقض است. در اینجاست که در برابر این چنین سبکی از زندگی، سبک دیگری که شاید گروه کمی از آدمیان را در بر می گیرد نمایان می شود که نشان می دهند آدم ها الزاما" در چاچوبی که نفع شخصی برایشان به ارمغان می آورد، تلاش نمی کنند. این سبک از زندگی را زندگی آرمانی می نامم.
زندگی آرمانی، نوع زندگی کسانی است که خود را وقف دیگر انسان ها کرده اند. برای آنها ایده آل ها نه در محدوه ی منفعت شخصی شان، بلکه در محدوده منفعت عموم تعریف میشود. این حد از خودگذشتگی عامل اصلی تلاش و کوشش های روزانه ی آنهاست. گروه هایی که به جای بالاتر بردن سطح رفاه در محدوه ی حود و خانواده شان، به دنبال فراهم کردن حداقل ها برای انسانی زیستنِ گروهی دیگری از انسان ها هستند. حاضر هستند فرزندانشان سطح کمتری از رفاه را تجربه کنند، اما سایر بچه ها به حداقل ها برسند.
 برای انها مسافرت خارجی و داخلی به قصد تفریح و خوشگذرانی و یا ثواب بیشتر!  داشتن مسکن بزرگ تر در جای بهتر شهر و یا کشوری دیگر، لباس های مارک دار و مرغوب و غذای لذیذ در رستوران های گران قیمت، و ماشین مدل بالا و وسایل زندگی گران قیمت تر، و تحصیل در بهترین شرایط برای فرزندان، ایده آل زندگی کردن نیست. آرمانشان سعادتمندی نوع بشر است. آنها نمایندگان شرافت بشری هستند. تبلور مفهومی مقدس به نام ایثار.
سبک زندگی آرمانی دور از ذهن می نماید. اما واقعیت آن است که نمونه هایی از آن یافت می شود!
تاریخ شاهد است. حاکمی بوده که قلمروی وسیعی تحت امرش بوده اما در غذا به نان و نمکی قناعت کرده تا مبادا غذایش لذیذ تر از بیچاره ترین یاشد. به کفش پینه بسته ای قناعت کرده و دنبال بهتر از ان نبوده! جای شگفتی است که محدودیت مذهبی هم در استفاده از مواهب دنیوی نداشته و جانشین اش (که فرزندش بوده) از امکانات به مراتب بالاتری خود را بهره مند ساخته است. مادر تِرِزا های این دنیا کم نیستند. کسانی که فخر موجودی به نام بشر هستند. آنها که در آسایشگاه ها یاری گر نوع خود هستند. آنها که مدافع حقوق بشری است و چه بسا به پای چنین آرمانی و خواستن آزادی و حقوق برای جماعتی که حتی  شعور داشتن آن را ندارند در زندان هستند و هزینه می پردازند! ذکر این نمونه ها تنها برای آن است که تعداد پیروان سبک زندگی آرمانی را صفر  نپنداریم!
از آنجا که منفعت شخصی، محرک بسیاری است و نمی توان توقع داشت که بشریت از منفعت اش درگذرد و از این رو دنبال کنندگان زندگی ایده آل، بی شمارند، می توان از ایده آل گرایان یک توقع داشت. توقعی بزرگ  و آن اینکه در تعریف ایده آل هایشان لااقل حدِ بالایی را تعریف کنند. بدین معنا که شرایط خوبی را با توجه به شرایطی که در آن قرار دارند تعریف کنند و پس از رسیدن به ان، شرایطِ بد زندگی دیگران را نیز در نظر بگیرند. تنها در نظر بگیرند نه اینکه زندگی شان را وقف آن کنند! برای خودشان ایده آل ها ی بعدی را در نظر بگیرند اما قدری به فکر دیگر هم نوعان نیز باشند. این سبک از زندگی را زندگی وجدانی نام می نهم. در این شیوه از زندگی، وجدان راهبر ما خواهد بود در گذشتن از بخشی از منفعت شخصی( و نه همه ی آن) . تعادلی برای داشتن زندگی با افق های بهتر و برای تعداد بیشتری از آدمیان.
 سبکی از زندگی که تلاش و کوشش برای رفاه را پوچ نمی داند اما بخشی از آن را نیز صرف فراهم آوردن شاخصه های بهتر برای دیگرانی می کند، که بدون آن قادر به زندگی انسانی نخواهند بود. از بخشی از تفریحات و خوشگذرانی هایش می گذرد، از بخشی از رفاه، از بخشی از کیفیت زندگی، تا دیگران نیز انسانی زندگی کنند.
سبک زندگی وجدانی، بر واقعگرایی  استوار است.  واقع گرایی بین دو سبک افراطی.
باشد که لااقل وجدانی زندگی کنیم.
علی اکبر نوری
دی 92
تهران


Tuesday, December 3, 2013

اخلاق و ادب


بسم الله الرحمن الرحیم


اخلاق و ادب

مشکلات فرهنگیِ هیچ جامعه ای یکشبه به وجود نیامده و یک شبه هم از بین نخواهد رفت. روندی که طی گردیده تا معضل فرهنگی در جامعه ای نهادینه شود، گاهی سالیان درازی را پشت سر گذاشته است. به همین دلیل است که برخوردها ی ایجابی در محو آنها، قبل از آنکه مشکلات به درستی تبیین گردند، اثری معکوس خواهد داشت. به تحقیق، بررسی ریشه هر معضل بخش عمده ی از اصلاح آن خواهد بود.
فرهنگ و زبان فارسی گنجینه ی گرانبهای این مرز و بوم است. اما به نظر می رسد تنها دل در گرو این گنجینه ی عظیم داشتن، نمی تواند ضامن اعتلای فرهنگی ما باشد. برای نمونه به یک مورد اشاره خواهم کرد.

محدوده ی معنایی بسیاری از لغاتی که ما در روز به کار می بریم، ممکن است چیزی متفاوت از آنچه دیگران فهم می کنند باشد و برعکس. در واقع برداشت ها از یک لغت متفاوت است. این ضعف بزرگ زبان و فرهنگ ماست. ما برای بسیاری از کلمه ها، درک مشترکی نداریم و این خود مهمترین عامل بروز سوء تفاهمات بین فرهنگی است. علت هم در عدم تبیین معنای حقیقی یا اختصاص داده شده برای هر کلمه برای عموم جامعه و تبعیت محض از نصوصِ منظوم و منثور قدیم است.
"ادب مرد به ز دولت اوست" ذکر نمونه ای از همان گنجینه ی با ارزش است. جمله ای که از خرداد 88 و پس از آن مناظره ی جنجالی بیشتر بر سر زبان ها افتاد. سعدی شیراز آورده است که : لقمان را گفتند ادب از که اموختی.گفت از بی ادبان. جمله ای که همه ی ما از دوران ابتدایی به خاطر داریم.
در دو مثالی که ذکر شد مراد نویسنده از ادب به احتمال زیاد اخلاق بوده است.
شاید در دوره ی زمانی حیات نویسنده هنوز به صورت کامل مرز میان اخلاق و ادب آشکار نبوده است. اما خطای بزرگ آن است که متولیان فرهنگی و به خصوص آموزش و پرورش ما، به جای بسط و شرح این تفاوت برای دانش آموزان و عموم مردم، اتفاقا" معنای اشتباه ادب را آموزش می دهند. معلمانی که برای تدریس تعلیم ندیده اند، و بار فلسفی، علمی با خود به دوش نمی کشند، سخن شیخ اجل را در باب ادب، با کمال تاسف رعایت عرف جامعه معنا می کنند: احترام گذاشتن، سلام کردن، مودب بودن، تعارف کردن، تشکر کردن، از جای برخاستن به هنگام ورود فرد تازه وارد! این چنین است که با سرعتی شگفت به سمت دورویی و چاپلوسی و ریا روانیم و پیوسته به دنبال مقصر هستیم. به هیچ کجا هم که دستمان بند نباشد آخر سر حکومت را، آنهم با تمِ پسا روشنفکرانه، مقصر می دانیم. اما مشخص نمی کنیم که کجای راه را اشتباه رفته ایم. یاد گرفته ایم تنها و تنها به سعدی و حافظ و مولانا بنازیم.اما یکی نیامده حرف آنها را امروزی کند. مراد آنها را امروزی کند.ملی گرایی مان هم یکباره گل می کند که مبادا مثلا" ترکیه مولانا را از ما بدزدد!
وقتی متولیان فرهنگ از روی غفلت اینگونه اخلاق اجتماعی را به باد می دهند، خانوده ها دیگر کاملا" خود را محق می دانند که تنها فرزندی تربیت کنند که مقبول اجتماع افتد و گلیم اش را از آب آلوده بیرون بکشد. فرزندی تربیت کنند که مودب باشد! مودب بودن فرزندان آنها مایه ی مباهات خانواده شان خواهد بود.
قصدم از آنچه گذشت ترویج بی ادبی در اجتماع نیست. جلوگیری از ترویج بی اخلاقی است آن هم به نام ادب. همانگونه که آمد باید تلاشی صورت گیرد تا همگان درکی مشترک از یک کلمه داشته باشند. یکی از آن موارد ادب و اخلاق است که باید به خوبی معنی شوند. آنچه می آید توضیح مختصری درباره ی این دو واژه است.
ادب در نفس خود صاحب ارزش نیست. ادب وسیله ایست که ارتباط های ما را در جامعه میسر می سازد. ما ادب را به کار می گیریم تا احتراممان را نشان دهیم. در واقع ادب ابزاری است برای رسیدن به هدف. اشکال آنجا بروز می نماید که ما این ابزار را هدف می انگاریم!
از آن جهت که ادب ابزار است شکل اش در نقاط مختلف دنیا و در خرده فرهنگ های گوناگون متفاوت است و حتی گاهی متضاد! خانواده ها با "باید و نبایدها" ادب را به فرزندانشان آموزش می دهند. فرآیندی که در پسِ تکرار به عادت تبدیل می شوند. عادت هایی که بسیار کارا و کار راه انداز تجربه می شوند. در واقع شیک سلام کردن، احترام گذاشتن و مبادی آداب بودن ظاهری بیش نیست. ظاهری که ممکن است نشان دهنده ی پلیدی درون نباشد. با من موافق خواهید بود که یک دهاتی زمخت ِ با شرف، شرف دارد به یک جنتلمن مبادی آداب بی شرف. چیزی که حتی با وجود باور داشتنمان باز هم ما را در معلادلات روزمره دچار اشتباه می کند.
اما اخلاق، بر خلاف ادب، هدف است. نسبی هم نیست. دزدی کردن در همه جای این دنیا مذموم است. دروغ نگفتن همه جا اخلاقی است. (کلیتش اخلاقی است. اینجا نمی خواهم به موارد استثنا برسم. می خواهم تفاوت اخلاق و ادب را بیان کنم.)
دورویی آنجا زاده می شود که که به جای نهادینه شدن اخلاق، از ظاهر ادب برای نشان دادن آنکه با اخلاق هستیم، استفاده کنیم. بدانیم که اگر کسی آداب جمعی را رعایت نکرد، هر چند به جمع بربِخورد، مرتکب عمل غیر اخلاقی نشده است.اینکه عرف جامعه ای با جامعه ی دیگر متفاوت است، نشان از نسبی بودن آن دارد. بیشتر از همه باید در پی فلسفه ی عرف ها بود تا تن دادن به آنها. اگر شخصی سنت اجتماعی را رعایت نمی کند، یا به عرفی پایبند نیست، الزاما" بدان معنی نیست که عمل غیر اخلاقی انجام می دهد. ما بیشتر باید عمل مودبانه ای را نکوهش کنیم و از آن خود را مبرا نماییم، که تنها به دنبال کسب مقبولیت و ظاهر سازی است.
چاره ای نیست. برای گذران دنیا باید ادب را آموزش داد وبدان عمل کرد، اما هم زمان باید بر رعایت اخلاق و نهادینه شدن آن تاکید داشت. اخلاقی که می بایست پشتوانه ی فلسفی مقبولی داشته داشته باشد. بفهمیم که چرا نباید دروغ گفت و یا دزدی نکرد. بفهمیم که چرا باید برای دیگران آنچه برای خود دوست نداریم، دوست نداشته باشیم. در ان صورت است که ادب به پشتوانه اخلاق مجهز خواهد شد. وگرنه نتیجه اش همان می شود که شده: چاپلوسی و ریاکاری و زبان بازی: چاکری و نوکری و مخلصی و فدا شدن و به قربان رفتن! دروغ هایی پیاپی برای کسب موقعیت بهتر! دست به سینه بودن و تعظیم کردن. تعارف کردن و راه دادن به دیگری که جلوتر رود.مخلص کلام:همان لیدیز فرست تصنعی است. همه آنها برای آن است که دیگران با ظاهر مودبانه ام بفهمند که خوبم و احترام و مقبولیت بیشتری پیدا کنم.
امیدم آن است که نوشته ی حاضر بابی باشد در جهت تعمق بیشتر در معانی واژگان و به خصوص در جهت آشکار کردن تفاوت میان ادب و اخلاق.

Thursday, November 28, 2013

هویت

بسم الله الرحمن الرحیم
هویت

عناصر هویت ساز انسان ها گونه گون اند و هر کدام به صورتی حاصل می شوند.
اولین هویتی که به ارث می رسد خانواده است. خانواده شاخصه ای است که ما را بدان می شناسند و ما خود را با ان می شناسانیم.
اینکه شخصی با خانواده ای اصیل شناخته می شود، بخشی از هویت او را تشکیل می دهد. هویتی که خودش در ایجاد آن نقشی نداشته است. اما همین هویت، نقش غیر قابل انکاری در پی ریزی سرنوشتش خواهد داشت. خانواده ی بی اصل و نصب نیز به همان اندازه تعیین کننده است. اما "هویت فردی" یک بعدی نیست. از خانوده به قبیله می رسد. چیزی که هم اکنون نیز یافت می شود. ممکن است به قومیت منتهی شود و یا به مرز جغرافیایی و یا مذهب و یا زبان و یا کار و حتی نوع پوشش و یا آرایش و تیپ آدم ها را نیز در بر گیرد. 
 فردی را در نظر بگیرید که در در یکی از شهرهای هند زندگی می کند. مرد است و در خانواده ای اصیل بزرگ شده. پدرش فرد شناخته شده ای بوده و مذهب خاصی نیز دارد. قومیتی ویژه دارد. گویش و زبان محلی منحصر به منطقه خود را داراست و از لباس سنتی هندی در مراسم استفاده می کند. طرفدار فلان تیم کریکت است و در رشته مدیریت بازرگانی دکتری گرفته است و معاون  یک شرکت بازرگانی است. همسر و 2 فرزند دارد و فعال اجتماعی از زمینه مبارزه با کار کودکان است و انجمنی را در این رابطه به راه انداخته و گاه گاهی در روزنامه ها در این مورد مطلب می نویسد. صاحب ماشین و خانه و ساعت مخصوص خودش است
 تک تک مواردی که اشاره شد بخشی از هویت او را تشکیل می دهند. وقتی از او می پرسند که تو که هستی؟ در جواب می تواند هر کدام از موارد مذکور و شاید غیر مذکور را اولویت ببخشد و خود را با آن بشناساند.مثلا" بگوید من امیر خان یک هندو، فرزند جبار خان از ایالت اتارپرادش و اهل شهر مظفر نگر هستم و در زمینه ی حقوق کودکان کار فعالیت می کنم و به خاطر اصول مذهب هندو از جانم هم خواهم گذشت. ممکن بود بگوید من دکتر امیر خان هستم. پدر سلمان و آمیتا و همسر تجی و طرفدار تیم کریکت راجستان هستم و یک هندی با اصل و نصب هستم و اتوموبیل ام هم مرسدس بنز است و خانه ام هم در فلان محله است.
 امیر خان اول با امیرخان دوم به احتمال زیاد خیلی فرق می کند. از طرف دیگر مردم ممکن است امیرخان ما را جور دیگری بشناسند: امیرخان معاون شرکت بازگانی هندوستان بزرگ است و صاحب زیباترین ملک منطقه است و در واقع یکی از متمول ترین افراد منطقه به شمار می رود.
به راستی اما امیر خان کدام یک از انهاست؟ چیزی است که خودش را با آن می خواند یا چیزی که دیگرانش می خوانند یا چیزی غیر از انها؟
بدون ارزش گذاری دو مطلب را در مورد عناصر هویت ساز واضح می دانم: 
نخست: می توان گفت هر چه مولفه های هویت ساز ما محدود باشند انسانی هستیم به همان اندازه با ابعادی محدود تر. حتما" می شناسید کسانی که تنها شاخصه ی زندگی شان تحصیلاتشان است. دکترای فلان رشته! همه ی شخصیت آنها تحصیلشان است و با همان شناخته می شوند و البته خود را با آن می شناسانند. دیگران نیز برایشان حسابی جز آن باز نمی کنند.
دوم. ممکن است وضع از این هم خراب تر باشد. یعنی همان چیزی که شاخصه ی تعریف فردی می شود به جای انکه در فرآیندی اکتسابی حاصل شده باشد، نتیجه به ارث رسیدن باشد. امیر خان ما برای اتارپرادشی بودنش یا زبان خاص محلی اش یا فرزند جبار خان بودنش کاری انجام نداده است. همه را به ارث بره.(به موارد مذکور بسیاری چیزهای دیگر را می توانید اضافه کنید، تیپ، هیکل، زیبایی ...) هویتی که از این مسیر به دست آید بسیار در سطح پایین تری نسبت به هویت های اکتسلبی قرار می گیرد، امری که شاید روند معکوسی از آن را در جامعه ی خودمان شاهد هستیم. اینجاست که جامعه می بایست با اصلاح تعریفی که از ادم ها ارائه می دهد، شاخصه های هویتی را به سمت آنهایی که با تلاش حاصل می شوند هدایت کند.
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : همانا برای انسان جز چیزی که برای ان تلاش می کند، چیز دیگری نیست.
اینجاست که تک تک ما به عنوان شهروند نقش بسزایی در ترویج هویت بخشی اکتسابی بازی می کنیم. تصویری که جامعه از افراد ارائه می دهد اگر بر مبنای ارائه ی شایستگی های آنها باشد، امید روزهای بهتری برای آن جامعه می رود. اما اگر جامعه افراد را با آنچه به ارث می برند بشناسد افول اخلاقی جایگزین کرامت می شود.
در این میان نباید فراموش کرد که در هر زمان باید بر تنوع بخشیدن به مولف های هویتی اکتسابی اصرار ورزید. انسان چند بعدی با مولفه ی متعدد هویتی است که می تواند نقش موثری در زندگی خود و جامعه اش ایفا کند.
اما سوال بی جواب آن است که گفته شود باید به کدام یک از عناصر هویتی ببشتر اولویت داد و این اولویت چه اندازه وزن دارد؟ اینجاست که هیچ قطعیتی حتی در احاطه ی نیروی عقل و فارغ از چنبره ی احساس نمی تواند خود را به اثبات رساند. جلوه ی جذاب زندگی هم همین جاست. سوال های بی جواب. اگر این سوال های بی جواب در طول تاریخ جواب داده شده شده بودن، دیگر سوال های بی جواب نبودند، و اگر این سوال های بی جواب نبود دیگر فلسفه نبود. بی فلسفه زندگی کردن نیز با زندگی حیوانی تفاوتی نداشت. قدر سوال های بی جواب را باید دانست. دنبال جستجوی معنای آنها بودن، با علم بدانکه به حقیقت اصلی نخواهیم رسید جذبه ی زیبای زندگی است.
تفاوت آدم ها در اولویت بخشی آنها به عناصر هویت سازشان است. یکی برای مذهبش از زندگی اش می گذرد، یکی برای خاک وطنش. ان دیگری برای حفظ بنیاد خانواده اش بر عقایدش پا می گذارد، دیگری به خاطر قومیتش کینه قوم دیگری را به علت آنکه پدرانشان با یکدیگر در جنگ بودند به دل دارد. یکی حاضر است برای حفظ فرهنگ و زبان قومش بسیار هزینه کند. آن دیگری برای تیم مورد علاقه اش شاد و ناراحت می شود و دیگری برای نگه داری از پدر و مادر مریض اش از خودش گذشته و تارک دنیا شده. دیگری خود را به پای فرزندی معلول پیر می کند و آدم دیگری تاب نمی آورد و فرزند معلول اش را برای رسیدن به دیگر هدف های زندگی اش به دست سرنوشت می سپارد اما زندگی یکی می شود صبح تا شب پرستاری از یک قطع نخاع.
به راستی کدام یک مسیر درست را یافته اند؟ کدام یک درست اولویت بخشیده اند؟ اولویت بخشیدن هایی که گاهی سرنوشت را آنگونه دگرگون می سازد که دیگر جایی برای رسیدن به دیگر جنبه های هویتی نمی ماند. این ها همان سوال های بی جواب زندگی است. این ها همان جذابت هایی زندگی موجودی است به نام بشر.

Monday, November 11, 2013

چرا بوق؟

بسم الله الرحمن الرحیم
چرا بوق؟


شاید بهتر از من می دانید، اما ذکرش خالی از لطف نیست 

نخست دلیل: بوق می زنیم، چون بگوییم که داریم. مبادا امر مشتبه شود که نداریم!
دوم دلیل: توی ترافیک وقتی چراغ سبز میشه بوق می زنیم تا به رانندگان جلویی بگیم بجنبن. پشت سری هامون هم ما می خوان بجنبونن. اما چقدر مگه جای جنبیدن داریم! حرفه ای های تو این زمینه با توجه به حواشی، قبل از سبز شدن چراغ شروع به بوق زدن می کنند!
سوم دلیل: واسه فحش دادن! به خوبی مستحضرید که از لحن بوق به خوبی می توان درجه اش را تشخیص داد. تایید می فرمایید که چه تخصصی وجود دارد در دادن فحش از نوع ناموسی!
بعدی دلیل: برای عرض ارادت. چیزی در حد " چاکریم"
(دیگه حال ندارم دلیل ها را بشمارم!) اعتراض مدنی: وقتی افسر حال نمی کنه چراغ رو سبز کنه، با اولین بوق، بقیه نیز هم افزایی می کنند! غافل از اونکه افسرِ آش خور ما ممکنه لج کنه و تا وقتی بوق زن ها به غلط کردن نیفتن و دیگه بوق نزنن (چون به شدت رو اعصابش بودن!) چراغ رو سبز نکنه!
فعالیت سیاسی: گوشه ای از این نوع بوق زدن را در سال 88 شاهد بودیم. اما با خرد شدن شیشه ی یکی از بوق زنان بقیه نیز خفه خون می گرفتند!
خبر دادن رسیدن در خونه: گاهی برای اینکه عجله داشتن نیز فهمانده شود از چندین بوق ممتد اسفاده می شود! بی خیال همسایه البته! چون اون هم اگه فرصت بشه همین کارو می کنه!
برای سوار کردن مسافر: نکنه یهو یکی  بپره از دست!
بوق عروسی: اطلاع رسانی عمومی!
برای خداحافظی
و در نهایت برای هشدار . وسیله ی نقلیه ی موتوری در راه است. دیر بجنبید از آن جهت که بوق زده ام (چیزی شبیه راه نما زدن) عواقب کار با خودتان است.
اما غرض از اتلاف وقت جنابعالی روشنگری بود از این باب که همان گونه مستحضرید باب شده می گویند " فلانی بوق می زند!". در چنین مواقعی باید به تحقیق سوال کرد: کدام نوع از بوق مد نظر شریفتان است؟

Friday, November 1, 2013

روانشناسی ملت ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

چاپ مقاله ی جناب آقای غروی (+) با عنوان " امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی" (متن مقاله) در شب عید غدیر واکنش های تندی را بر انگیخته است. واکنش هایی که از شنبه ی بعد از تعطیلات و با روزنامه ی کیهان  و در ستون یادداشت روز استارت خورد (یادداشت روز). در یاداشت روز روزنامه ی مذکور از دولت خواسته شده تا "به مرزهای اعتقادی و فرهنگی کشور پایبند باشد"

روزنامه کیهان در "خبری ویژه" مدعی ارتباط نویسنده مقاله روزنامه بهار با رئیس اداره سوم ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت ایران در دوره پهلوی) شد. روزنامه تحت مدیریت حسین شریعتمداری همچنین در ستون "گفت و شنود" غروی را عضو نهضت آزادی معرفی کرد که "به نفع وهابی‌ها و سلفی‌ها" هم فعالیت کرده است.
از نگاه مکارم شیرازی، در مقاله روزنامه بهار "حملات شدید و در نوع خود کم‌سابقه‌ای به اعتقادات تشیع" شده و "نویسنده گستاخ" باید طبق قانون مورد تعقیب قرار گیرد: «نباید فکر کنند هر کسی می‌تواند هر چیزی را که خواست بنویسد»
نویسنده گستاخ در این روزنامه حرف‌های بسیار زشتی نوشته بود، روزنامه توقیف شده است ولی نباید به این هم قناعت شود. این مرجع تقلید با هشدار به دولت حسن روحانی افزود: برخی‌ها فکر نکنند که دولت جدید آمده و آزادی است و هر کسی هر کاری می‌خواهد بکند و هرچه خواست بنویسند؛ باید به این مسئله جداً توجه داشته باشند.
حسین نوری همدانی و ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعیان، نیز به مقاله یادشده واکنش منفی نشان دادند. به اعتقاد نوری همدانی، «در کشور اسلامی باید به گونه‌ای عمل شود که کسی جرأت هتاکی به مقدسات را نداشته باشد» 
انتشار مقاله موهن در روزنامه بهار نسبت به مقدسات دینی محکوم است چرا باید در یک کشور اسلامی یک روزنامه به خود اجازه دهد و جرات جسارت و توهین به مقدسات، غدیر و امامت و ولایت را پیدا کند. این مرجع تقلید با انتقاد از اظهارنظرهای غیرتخصصی در حوزه‌های دینی گفت: هر کس در هر رشته‌ای تخصص دارد باید در همان رشته اظهار نظر کند؛‌ در مسائل دینی باید متخصصان اظهار نظر کنند نه این که فردی که چند کلاس درس خوانده به خود اجازه اظهار نظر بدهد. تخصص در احکام دین کار ساده‌ای نیست نباید کسی به خود اجازه دهد در این عرصه قلم فرسایی کند. آیت‌الله نوری همدانی در ادامه افزود: حضرت علی(ع) برای معرفی اسلام زحمات و مرارت‌های بسیاری متحمل شده و تمام اینها در تاریخ ثبت شده است چرا در یک کشور اسلامی فردی که اطلاعی از این مسائل نداشته و عقیده درستی هم ندارد اینگونه مسائل را بیان می‌کند؟
رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی با اشاره به مقاله‌ی جنجالی روزنامه "بهار" نسبت به شکل‌گیری جریانی با ابعاد "سیاسی و امنیتی" هشدار داد. 
نگاهی به سایر واکنش ها بیندازیم:
اعلام آمادگی حجت‌الاسلام سید محمود نبویان نماینده تهران برای مناظره با غروی
عضو فراکسیون روحانیون مجلس در پی یادداشت اخیر روزنامه بهار گفت: نویسنده این مقاله سواد آنچنانی ندارد و آماده مناظره با وی و افراد با سوادتر از او هستم.
حجت‌الاسلام سید محمود نبویان نماینده تهران در واکنش به یادداشت اخیر روزنامه بهار به باشگاه خبرنگاران گفت: ما از این موضوع تعجب می‌کنیم و در همین راستا طرح سوالی از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را آماده کردیم که به امضای ۵۰ نفر از نمایندگان رسیده و باید وزیر فرهنگ با حضور در مجلس پاسخ دهد.

وی در ادامه با بیان اینکه معنای آزادی، آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه این نیست، گفت: آزادی باید در مدار قانون اساسی باشد و قانون اساسی می‌گوید آزادی در صورتی است که مخل به مبانی دینی نباشد. عضو فراکسیون روحانیون مجلس تصریح کرد: مقاله اخیر روزنامه بهار، اصل تشیع را زیر سوال برده و به هیچ وجه قابل توجیه نیست. وی افزود: من آقای غروی (نویسنده مقاله) را می‌شناسم، از اعضای نهضت آزادی است، یک بار هم با او مناظره کردم، به استدلال‌ها نگاه کنیم، سواد درست و حسابی هم ندارد.

حجت الاسلام محمد تقی رهبر: محتوای مقاله روزنامه بهار به افکار وهابیت نزدیک است/ وزارت اطلاعات پیگیری کند
امام جمعه موقت اصفهان مقاله روزنامه بهار را مشکوک خواند و گفت: محتوای مقاله روزنامه بهار به افکار وهابیت نزدیک است و از آنجا که در مبانی دینی و ولایی شبهه ایجاد کرده است وزارت اطلاعات باید وارد عمل شده تا انگیزه عوامل انتشار این مقاله مشخص شود.
حجت الاسلام محمد تقی رهبر در گفتگو با خبرنگار مهر، در واکنش به مقاله روزنامه بهار به مناسبت عید غدیر خم گفت: این قبیل کارها در شرایط فعلی کشور مشکوک است.
وی با اشاره به بخشی از مقاله چهارشنبه روزنامه بهار گفت: وقتی که کسی رهبری سیاسی شیعیان را رهبری معنوی معرفی کند و بعد بگوید حکومت، امامت و ولایت یک امر معنوی است و ربطی به سیاست ندارد ایجاد شبهه در دین مبین اسلام است و این شبهات با یک عذرخواهی قابل گذشت و اغماض نیست.
نماینده ولی فقیه در اصفهان با بیان اینکه انتشار چنین مقاله ای در روزنامه رسمی کشوری که ام القرای جهان تشیع است جای تاسف و تعجب دارد، گفت: من معتقدم کسانیکه در انتشار این مقاله دست داشته اند یا خیلی جاهل و نادان هستند و یا مزدبگیر و عمله بیگانه که می خواهند آرامش کشور را بر هم بزنند.
رهبر با تاکید براینکه وزارت اطلاعات باید این موضوع را پیگیری کند، گفت:  وقتیکه در نظام جمهوری اسلامی، در ایران، در تهران و در شب عید غدیر مطلبی چاپ شود و  امام امت را رهبر معنوی معرفی کند و بگوید که به کار سیاسی نباید کار داشته باشد و یک تفسیر غلطی از نهج‌البلاغه که توجیه عقلی و تاریخی ندارد و به افکار وهابیت نزدیک است ارائه دهد وزارت اطلاعات باید وارد عمل شود چراکه این اقدام قطعا سهوی نیست.

دکتر علی مطهری: این مقاله تنها رهبری سیاسی امامان را نفی کرده است
علی مطهری عضو هیات نظارت بر مطبوعات با اشاره به توقیف روزنامه بهار گفت: «قطعا عذرخواهی روزنامه بهار و عدم انتشار این روزنامه به صورت داوطلبانه در حکم هیات نظارت بر مطبوعات موثر بوده است، چون نظر برخی اعضا لغو امتیاز این روزنامه بود، اما با اقدامات داوطلبانه مدیران این روزنامه حکم به توقیف و ارجاع روزنامه به دادگاه تنزل پیدا کند.»
به گزارش خانه ملت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه مدت زمان توقیف روزنامه بهار از سوی دادگاه مشخص می‌شود، افزود: «هیات نظارت بر مطبوعات وضعیت روزنامه بهار را رسیدگی کرد و برای تعیین تکلیف نهایی آن را به دادگاه ارجاع داد.»
مطهری با تاکید بر اینکه مقاله منتشر شده در روزنامه بهار تحت عنوان «امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» اصل امامت را نقض کرده است، تصریح کرد: «در این مقاله امامت صرفا به معنای ولایت و هدایت معنوی گرفته شده و حکومت و رهبری سیاسی ائمه نفی شده است.»
مطهری با بیان اینکه این مقاله وجود نصوص قرآنی و روایی درباره امامت و جانشینی بلافصل علی علیه السلام برای پیامبر اسلام را نیز رد کرده است، اظهار داشت: کلمه «مولا» در حدیث غدیر را به معنی دوست گرفته است و حکومت بعد از پیامبر (ص) را انتخابی دانسته نه انتصابی ،یعنی همان نظریه اهل سنت.
این نماینده مردم تهران در مجلس با تاکید بر اینکه این مقاله در مجموع مقاله خوبی نبود، آن هم به شکل سرمقاله، افزود: یک وقت هست که این مباحث همراه پاسخ آن در یک نشریه تخصصی مطرح می‌شود که این اشکالی ندارد چون بحث علمی برای اهل فن است اما در روزنامه آن هم صفحه اول و دوم این‌گونه مطالب را درج کردن کار صحیحی نیست.

وزیر ارشاد: مقاله روز چهارشنبه تحریف تاریخ بود و مقاله روز شنبه اختلاف افکن
علي جنتي" وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در پاسخ به اين سوال كه روزنامه بهار با نظر هيات نظارت بر مطبوعات  توقيف شده گفت: روز چهارشنبه هفته گذشته مقاله‌اي درج شد علاوه بر اينكه نوعي تحريف به تاريخ اسلام محسوب مي‌شد بر ايجاد اختلاف مذهبي كشور نقش مهمي را داشته است.
وي افزود: نه تنها آن مقاله بلكه مقاله‌اي كه روز شنبه مبني بر جبران خطاي روز گذشته آنها نوشته شده بود نسبت به برادران اهل سنت ما تعريض‌هايي وجود داشت  كه طبق قانون هر نوع مطلبي قيد شود كه بخواهد مسائل مذهبي و اختلافات قومي را دامن بزند براساس آن قانون بايد با آن روزنامه برخورد شود.
جنتي تصريح كرد: روزنامه بهار طي يك سال گذشته چندين تذكر گرفته بود ولي متاسفانه به آنان توجه نكرد و لذا هيات نظارت راي بر توقيف آن داده و آن را به دادگاه فرستاد.

حجت‌الاسلام پناهیان: مقاله روزنامه بهار هدف تخریبی دارد نه تقریبی/ روش و ادبیات منافقانه لیبرالها در اين مقاله کاملا مشهود است
حجت الاسلام پناهیان در مورد مقاله روزنامه بهار با تأکید بر اینکه کاملا معلوم است که مقاله هدف تخریبی دارد نه تقریبی، گفت: این مقاله براساس کار سیاسی منطبق با روش منافقانه لیبرالها و ادبیات آنها برای ترویج و تبلیغ اندیشه ای غیرعالمانه تنظیم شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام عليرضا پناهیان از فضلاي حوزه علميه قم و خطيب مشهور هيات هاي مذهبي تهران است. سخنراني هاي او در باب روش سياسي اسلام و تاكيد وي بر امتزاج عيني سياست و ديانت در سلسله سخنراني هاي او در مناسبت هاي مذهبي ما را بر آن داشت تا به بهانه درج مقاله جنجالي و پرانتقاد روزنامه بهار با عنوان "امام، پیشوای سیاسی و الگوی ایمانی؟"به سراغ وي برويم. مقاله اي كه به دليل نگاه خاص و پرابهامش به واقعه غدير و انكار خلافت سياسي ائمه معصومين(ع) و هم‌چنين توهين به جامعه شيعيان مورد انتقاد شديد علما، گروه‌هاي مذهبي و سياسي شده است. پناهيان در اين گفتگو مقاله موهن را فاقد حداقل‌هاي علمي و انديشه‌اي و سرشار از تناقض ارزيابي مي‌كند كه آن مطلبي ترويجي با «اهداف و برنامه مشخص» ارزيابي مي‌‌كند.
خطيب مشهور هيات‌هاي مذهبي هم‌چنين با اشاره به حساسيت بنيانگذار كبير انقلاب به نفوذ و فعاليت «ليبرال‌ها» در جامعه انقلابي، مطالب اين مقاله را از جنس مقالات و بيانيه‌هاي گروهك‌هاي ليبرال ابتداي انقلاب ارزيابي كرده و معتقد است مقاله نويس بدون نام بردن از حضرت امام(ره) تمام تلاش خود را براي زير سوال بردن فلسفه و انگيزه نهضت امام خميني(ره) و هم‌چنين توهين به ايشان مصروف داشته است.
پناهيان معتقد است با توجه به سياق ضدعلمي مقاله، نيازي به پاسخگويي علمي و مذهبي به اين مقاله نيست به خصوص كه شبهات مطرح شده در اين مقاله در صدها جلد كتب و تاليفات علماي شيعه پاسخ داده شده است و نويسنده تعمدا همه ميراث علمي، كلامي و فقاهتي شيعه را ناديده گرفته است؛ و براي مقابله با چنين مطالب ترويجي بايد تكنيك‌ها و فريب هاي جنگ رواني به كار رفته در آن را براي مردم افشا كرد.

بیانیه 30 نماینده روحانی مجلس در محکومیت انتشار مطلبی در روزنامه بهار
30 نماینده روحانی مجلس با انتشار بیانیه‌ای اقدام روزنامه بهار در انتشار مطلبی تحت عنوان " امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟" را محکوم کردند.
به گزارش گروه دریافت خبر ایسنا، در این بیانیه آمده است:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل مما بلغت رسالت والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین
ما امضاکنندگان ذیل مطلع شدیم که روز چهارشنبه مورخ 1 /8/ 92 در روزنامه بهار مقاله‌ای به مناسبت خجسته عیدسعید غدیر عید امامت، تحت عنوان " امام، پیشوای سیاسی با الگوی ایمانی" به قلم علی اصغر غروی منتسب به نهضت آزادی به ایراد تشکیک در امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پرداخته است.
در این مقابله با تکیه بر آیات قرآن و براساس اندیشه انحرافی تفسیر به رای شده است.
به استنباط ما از محتوای این مقاله، نویسنده با استفاده از الفاظ زشت و توهین آمیز در راستای جریان سیاسی وهابیت درون شیعی عمل کرده ودر حقیقت با عقاید شعیه و سنی دشمنی کرده است‌،و با تحریف ترجمه آیات قرآنی و کج فهمی یا عدم فهم صحیح آن مطالبی را نگاشته است.
در شرایط کنونی که استکبار و سلطه جهانی تلاش می‌کند به اختلافات مذهبی دامن زند و با طراحی دشمنی‌ها را تقویت کند و حکومت کند، شبهه افکنی، آن هم در ایام مبارک هفته ولایت جای بسی تامل و تاسف است.
این حرکت یک مغالطه ساده اندیشانه و عدم آشنایی با مبانی دینی است،‌ما این حرکت زشت عناصر و جریانات سیاسی مسئله‌دار شدیدا محکوم می‌نماییم و از هیات نظارت بر مطبوعات کشور و سایر دستگاه‌ها می‌خواهیم اقدام عاجلی انجام دهند و بدانند که در صورت کوتاهی مجلس شورای اسلامی به وظایف نظارتی و قانونی خود عمل می‌کند.

احمد خاتمی در نماز جمعه ی امروز تهران: 
خطیب موقت نماز جمعه این هفته تهران با اشاره به مقاله‌ای که در روزهای اخیر در یکی از روزنامه‌ها درباره امام علی(ع) منتشر شده بود اشاره کرد و افزود: اهانتی که یکی از روزنامه‌ها به ساحت مقدس مولا علی(ع) داشت، بسیار تلخ بود. کسانی خواب برخی روزها و چیزها را دیدند و با سوءاستفاده از آزادی، قلمشان را در خدمت استکبار قرار می‌دهند اما باید بدانند که روان‌شناسی ملت ما عشق به مقدسات است و الحمدالله مسئولان ما حساس هستند اما من معتقدم که باید طوری قاطع برخورد کنند که کسانی که در هوس و صف هستند تا این طور قلم‌ها را بزنند حساب کار خود را بکنند و بدانند ملت بزرگ ایران یکپارچه پای مقدسات خود ایستاده است.


 در کنار واکنش هایی از این سنخ  به مقاله ی فرزند آیت الله سید جواد غروی (+) واکنش هایی استدلالی هم ابراز شده است.
 حجت‌الاسلام جواد ابوالقاسمی در مقاله ای با نام " پاسخ علمی به به هتاکی روزنامه ی اصلاح طلب  نسبت به امامت و غدیر" (متن مقاله) به صورت استدالی مقاله ی جناب آقای را پاسخ گفته اند و در نهایت امر نتیجه های زیر را گرفته است:
* نتیجه‌گیری
1. واضح شد که نگارنده که تفکر وهابیت درون‌شیعی دارد و با زیر سؤال بردن عقاید شیعه از یک سو و مطرح کردن مسائلی بر ضد اهل سنت از سوی دیگر که موجب درگیری بین شیعه و سنی را فراهم می‌سازد، تلاش برای برهم زدن وحدت بین مسلمانان و تخریب عقیده شیعیان را دارد.
2. نویسنده هم به عقاید اهل سنت جسارت کرده است (که به فرموده صریح مقام معظم رهبری خیانت است) و هم نسبت به شیعیان الفاظ توهین آمیز به کار برده است.
3. نویسنده آیات قرآن را به صورت ناقص و تقطیع شده ذکر کرده و ترجمه آن را به صورت تحریف شده بیان می‌کند.
4. نویسنده به هیچ منبع معتبری در مقاله خویش استدلال نکرده است و تنها و تنها به مصادری که بدون سند هستند و یا هیچ نسخه صحیح از آنها وجود ندارد ارجاع می‌دهد!
5. بسیاری از اشکالات نویسنده، به نوعی اشکال به نبوت به حساب می‌آید و سابقه چنین افرادی، دقیقاً مانند سابقه کسروی‌هاست!


همچنین نقد استدلالی دیگری در سایت آینده آنلاین نگاشته شده است. (+)

اما غرض اینجانب از آوردن این مقاله و واکنش های بعدی آن ذکر این نکته است که مبنای پذیرش دین اسلام نزد مسلمانان می بایست رجوع به عقل باشد. 
قران کریم می فرماید : فبشّر عباد٭ الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أُولئک الّذین هدیهم الله و أُولئک هم أُولوا الألباب﴾؛ به بندگان من که سخن‌ها را می‌شنوند و بهترین آن را تبعیت می‌کنند، بشارت بده، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان صاحبان خرد هستند
شیوه ی قرآن اینچنین است : قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين 

در برابر چنین رویه ی دینی و اسلامی که از سنت و کتاب در نزد ماست می توان جامعه را در معرض افکار و اندیشه های گوناگون قرار داد در صورتی که حاوی مطالب توهین آمیز نباشد. این عقل است که باید بهترین شیوه را برگزیند. این شوه حتی در مورد قائلان به انکار خدا نیز صادق است. می توان اندیشه های آنها را که خالی از توهین است انتشار داد و آنها را نقد کرد. کاری که بسیاری از بزرگان اسلام تا کنون بدان اهتمام ورزیده اند و هیچ کس نیز از این امر تعجب نخواهد کرد. امروز اگر مقاله ای در باب انکار خدا منتشر شود بصورت استدلالی جواب داده خواهد شد و واکنشی هم در پی نخواهد داشت. این همان منطق قرآن است و اساس پذیرش دینی ما. 
سوال آنجاست که مگر در مقاله ی جناب آقای غروی چه توهینی انجام گرفته که با نام موهن از ان یاد می شود. به چه کسی هتاکی شده. در مقاله ی مذکور اشخاصی چون خلیفه ی اول و دوم به سبب عملکرد اشتباهشان نقد شده اند اما هتاکی علیه ایشان صورت نگرفته است.
حتی با فرض درست بودن ادعای کیهان که غروی از عناصر ساواک بوده، سفارش قرآن ان است که سخن را بشنو و بهترین را انتخاب کن. ممکن است انسانی بد باشد ولی حرف خوبی هم بزند!

واکنش های  بعد از انتشار مقاله ی  "امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی" بیش از آنکه در صدد آشکار کردن حقیقت باشد سعی در تحریک احساسات مذهبی و کفن پوش کردن دین دارانی دارد که به جای تفکر گوش های خود را گرفته اند تا نشنوند.
باید دید کدام منفعت در نقد منطقی به خطر می افتد که تحریک احساسات مذهبی در صدر و اولویت  کار قرار گرفته است؟

"روان‌شناسی ملت ما عشق به مقدسات است" سخن احمد خاتمی در نماز جمعه ی امروز بود. این همان شیوه ای است که احساسات مردم را تحریک می کند.
کاش روزی فرا رسد که خطیب نماز جمعه ما اینگونه دیگر مردم جهان را خطاب دهد "روان شناسی و کنش سیاسی اجتماعی ملت ما تبعیت از شیوه و برهان عقلی است".