Monday, August 26, 2013

رسوایی

بسم الله الرحمن الرحیم


هر کسی حق دارد حرف بزند، هر کسی حق دارد بنویسد، هر کسی حق دارد افکارش را منتشر کند و در بوته ی نقد قرار دهد و بالاخره هر کسی حق دارد دوربین بدست بگیرد و فیلم بسازد. اما هیچ کسی نباید از دیگری حقِ بیشتری داشته باشد!
ده نمکی امروز فیلم ساز است. او امروز فیلم می سازد و اتفاقا" فیلم هایش هم پر مخاطب هستندو این پر مخاطب  بودن همان چیزی است که ده نمکی به عنوان تایید کیفیت کارش بر آن پا می فشارد! هیچ کسی نمی تواند بگوید که چون درس سینما نخوانده و تکنیک سینما را بلد نیست ( که پر واضح در آن بدجور لنگ می زند!) و یا سبکش به مذاق ما خوش نمی آید نباید و یا نمی تواند فیلم بسازد!
نامِ ساخته ی ده نمکی،  با بی شمار اشتباهات و افتضاحات روایی و داستانی و تکنیکی، فیلم است!  و هر چند دیدنش برای اغلب فیلم بین های حرفه ای کسالت بار ، ملالت آور وگاهی آزار دهنده است اما به همان اندازه توسط طیف دیگری از مخاطبان مورد استقبال قرار می گیرد.
بیان اینکه چرا سطح نازل فیلم جذب مخاطب می کند، فرصت دیگری می طلبد.
به عبارت دیگر باید دید چه بر سرسلیقه ی هنری مخاطب جامعه ی ما آمده که از آثاری با چنین سطح نازلی از  کیفیت  نه تنها در حوزه ی فیلم که در در حوزه های تئاتر و کتاب نیز استقبال می کند!مخاطبی که فیلم سازِ محترم را در توهم ِ کیفیت غرق کرده است!
رسوایی در شرایط حاضر به احتمال خیلی زیاد اگر می خواست توسط هر فیلم ساز دیگری غیر از ده نمکی ساخته شود، مجوز نمی گرفت.
********************************************************************************
از نظر من هیچ سوژه ای همچون زندگی روسپیان، قابلیت پرداخت هنری ندارد. همه ی ابعاد زندگی، از درد و غم و رنج و گرفتاری و تنهایی تا مستی و شهوت و خوشگذرانی، در جای جای زندگی شان همچون عشقه، پیچیده شده است.
 روسپی ظهور بدبختی است. بروز درد است. تنش و روحش و عشقش و نفرتش و هویتش در معرض فروش برای خریدانی است که جبر محیط و زمانه و اجبار غریزه آنها را به سویش کشانده. غریزه ای که در پسِ برآورده نشدن، یا شهوت رانی بی انتها، به واسطه ی پول خود را مالک متاع خریداری شده میداند و در این بین به احتمال زیاد از هیچ حیوانیتی دریغ نخواهد کرد و در این چالش است که امکان تبلور چشمه های انسانیت وجود دارد.( خاطره ی همه ی دلبرکان محبوب من را که به یاد دارید!)
 موضوعی که بسیاری کارگردان ها را به ساختن حداقل یک فیلم درباره ی زندگی این قشر جامعه وادار کرده است. دیگر هنر ها چون تئاتر و نقاشی و نویسندگی نیز به سهم خود آیینه ای بوده اند برای نمایش زخم های این گروه از جامعه. اما در این میان هیچ چیز چون رستگاری یک روسپی نمی تواند تصویری انسانی از بشر ارائه کند!
وقتی فکر می کنم چه قدر می توان درباره ی چنین رستگاری نوشت، فیلم نامه و نمایشنامه تحریر کرد و فیلم وتئاتر جلو دوربین و روی صحنه برد، افسوس می خورم که چرا همچین موقعیتی تنها به واسطه ی رانتِ مدریتی(چیزی که خود را در اکران نیز نشان داد) در اختیار ده نمکی قرار می گیرد! لحظه ای به این فکر کنید که بیضایی با همچین موضوعی فیلم ساخت. تصورش هم بدن را به لرزه وا می دارد! من نمی گویم که ده نمکی نمی تواند فیلم بسازد! اما ای کاش این شرایط برای همه مهیا بود.
به نظرم "رسوایی" موضوع گران سنگش را نه تنها در عدم کیفیت ساختار فیلم، بلکه در پس ِ کلیشه ای و ماورایی برخورد کردن با موضوع به هدر داده.
رسوایی، برای به رستگاری کشاندنِ دخترِ در مذان اتهام فیلم، به سراغ عارفی که کشف و شهود دارد، رفته است.
 به گمانم در ساخت فیلم، برای حل کردن مشکلات اکران نیز از لباس روحانیت بهره گرفته شده است. چه اینکه می توانسته عارفش فردی عادی باشد، بدون کشف و شهودی که برای بسیاری دست نیافتنی است! و این امر همان چیزی است که مدیریت وقت سینما را به بهانه ی تلطیف چهره ی روحانیت مجاب به دادن مجوز به فیلمی با همچین مضمونی کرده است.
*******************************************************************************
در فیلم شهر گناه (sin city) زن، نشان اغواگری و گناه است. رنگ قرمز نیز در این فیلم نماینده ی همین مفهوم است. کارگردان ایرانی ما از عهده ی کپی این ایده برآمده اما متاسفانه متعمدانه هیچ گاه موضع فیلم را در قبال دختر اظهار نمی کند! به صراحت نمی گوید که آیا فاحشه است یا مریم پاکی است که در معرض تهمت قرار گرفته! کارگردان محترم به واسطه ی شانه خالی کردن از پذیرش تبعات ساخت چنین فیلمی، موضع اش را هیچ گاه روشن بیان نمی کند! هجو آمیز آنکه افسانه ی فیلم ده نمکی به مانندِ قیصرِ کیمیایی عشوه گری می کند! و اکثر مردان فیلم جز روحانی و مریدِ خاص اش را را واله و شیدا می کند! این تصویر بزرگنمایی شده، در موقعیت هایی آنقدر غیر واقعی می نماید، که بیشتر سورئال می نماید تا اجتماعی، واقعی.
 مردمان محله جمع می شوند تا جرثومه ی فساد را سنگباران کرده واز محل برانند! از این غیر واقعی تر اثر صحبت های افسانه ی داستان است که انگار از دم روحانیِ محل، مسیحایی تر همگان را به پذیرش حق وادار می کند! اینها را بگذارید کنار کشف و شهود روحانی فیلم که برای اثبات حقانیتش شفای برادر افسانه را سند می آورد! فیلم بیشتر به درد موسسه ی رویاپردازی دریم ورک می خورد. به باور اینجانب این موضوع (رستگاری فاحشه) بسیار جای بهتر پرداخته شدن داشت. حیف و افسوس که این همه سطحی با آن برخورد شده است. همه چیز در پس ِ کلیشه، عوام گرایی و شانه خالی کردن از واقعیت! به هدر رفته.
********************************************************************************
برای من تنها نکته ی عرفانی، اخلاقی که جای تقدیر باقی می گذارد: نمایشِ ایثار عارف در راه رضای خداست. ایثاری که در آن آبرو، یعنی بزرگ ترین داشته ی عارف در راه خدا معامله می شود. چه ایثاری از این بالاتر که آدمی برای هدایت حتی یک نفر آبرویش که ما حصل سالها زهد پیشگی است را در راه خدای تعالی معامله کند. چیزی که از بخشیدن جان نیز چه بسا سخت تر است.

در پایان می توان تنها آرزوی روزهایی را داشت که این امکان برای سایر کارگردان های این ممکلت برای ساختن چنین فیلم هایی فراهم گردد.


No comments:

Post a Comment